آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:
در روزهای انقلاب، دیوارهای شهر صحنه نبرد بیصدایی بود میان جوانان انقلابی و نیروهای حکومتی؛ نبردی که در آن شعارها شبانه نوشته میشد و روزانه پاک میگشت. اما آیا میتوان حقیقت را برای همیشه زیر رنگ پنهان کرد؟ امروز، با رنگآمیزی دوباره دیوارهای ضدآمریکایی تهران، این پرسش بار دیگر مطرح میشود: آیا پایان تنشها به معنای پاک کردن خاطرههاست؟ یا باید این نمادها را حفظ کرد تا تاریخ تکرار نشود؟
حدود دو ماه پیش که دلار نزدیک به ۹۰ هزار تومان شده بود، تندروهای مجلس با خوشحالی تمام، فرصت را مناسب دیدند تا با استیضاح و انداختن وزیر اقتصاد با یک تیر سه نشان بزنند. اول؛ نمایش دهند که به فکر مردم و رفع گرانی هستند. دوم؛ ضرب شستی هم به پزشکیان نشان دهند. سوم؛ دق و دلیهای سیاسی قبلی که از همتی داشتند را به نحوی خالی کنند ولی مصداق از قضا «سرکنگبین صفرا فزود» شدند و تیرشان چون بومرنگ کمانه کرد و به خودشان اصابت کرد. آنان که خود متهم ردیف اول وضعیت ارزی و فقر و فلاکت اقتصادی هستند، خویشتن را همزمان در جایگاه بازپرس و دادستان و قاضی و اجرای احکام قرار دادند و وزیر اقتصاد را محکوم و حکم خود را هم اجرا کردند. گرچه اغلب آگاهان میدانستند که مسئولیت وضعیت اقتصادی متوجه چه کسانی است ولی با گذشت ۴۵ روز از آن ماجرا؛ برای سادهترین افراد هم روشن شده است که حقیقت چیست. مسئولیت دقیقاً متوجه همانهایی است که از کاهش کنونی قیمت ارز ناراحتند و غصه میخورند؛ آنان که از سبز شدن بورس عزادار و عصبانی هستند؛ بهطوریکه کارشان به توهین و فحاشی هم رسیده است.
پس از حذف همتی، ارز ده درصد دیگر هم گران شد زیرا تنش در روابط خارجی بیشتر شد. هنگامی که در دو روز گذشته تغییری در روابط خارجی پیش آمد ارز نهتنها به قیمت روز استیضاح برگشت بلکه از آن هم کمتر شده است. پس چرا نمایندگان از سرپرست وزارت اقتصاد یا دولت تقدیر نمیکنند؟ چون هر عقل سلیمی میداند که نه آن افزایش و نه این کاهش ربطی به وزیر اقتصاد و دولت نداشته و ندارد. تحولات قیمتی ارز در این مرحله تابعی از سیاست خارجی است. پس اگر خواهان تقویت ارزش ریال هستید باید از تغییرات روزهای اخیر در روابط خارجی استقبال کنید نه آنکه تندترین حملات را به این تحولات خارجی بنمایید. این دوگانگی رفتاری نزد تندروها فاجعهای اخلاقی و سیاسی است. به احتمال فراوان هنوز یک نکته مهم را متوجه نشدهاند. این جماعت همچنان که در ماجرای حجاب تنها ماندند و جمع شدند، در این ماجرا هم تنها خواهند ماند. اگر دقت کنید اغلب نیروهای نزدیک به اصولگرایان و ساختار سیاسی از این گفتوگوها یا حمایت میکنند یا در بدترین حالت حرفی نمیزنند. در این میان گروهی اندک از آنان هستند که همچنان پرچم دشمنی با خیر عمومی را بر دوش میکشند.
یک رسانه منسوب به دولت قبل تیتر زده که: «دستاوردهای خیالی مذاکرات یکی پس از دیگری هوا میشود!» یک نماینده ۳ درصدی به مردم شکایت برده که: «ای ملت! بدانید مجلس هیچ اطلاع و خبری از مذاکرات ندارد.» وی نمیداند که مردم از اینکه نمایندگان ۳ درصدی از این مذاکرات کنار گذاشته و نامحرم دانسته شدهاند خوشحال هستند چون امیدشان را به موفقیت گفتوگوها زیاد میکند. هم او نوشته که: «شنبه روز بدی بود. هنوزم هست. امروز بیشرفها شرف را قربانی میکنند و ملت را هم؛ و تمام هفته خاکستری خواهد بود.» این حد از ضدیت با مردم و پر کردن خود از کینه و نفرت در سیاست بیسابقه است. کسی که با ۳ درصد رای مردم به مجلس برود بهتر از این نخواهد شد.
نماینده چند درصدی دیگر ایراد بنیاسرائیلی گرفته و میگوید که: «تلاقی و سلام و علیک آقای عراقچی با نماینده آمریکا در مذاکرات دیروز عمان، غیرضروری، نادرست و غیرقابل توجیه است.» واقعاً عجیب است پذیرفتهاند بروند توافق کنند آن هم در موضوعی که بظاهر نباید بپذیرند که حتی درباره آن گفتوگو کنند، حالا ایراد این نماینده این است که چرا سلام و علیک کردهاید؟ بجای اینکه بگوید حالا که دارید صحبت میکنید پس مستقیم حرف بزنید! یک لحظه تصور چنین نقدی موجب استهزاء مجموعه دشمنان توافق خواهد شد.
آن دیگری یاد عقلانیت افتاده و با ادبیاتی مدرن توصیه میکند که عقلانیت اقتضا میکند به «پلن B»! فکر کنیم و هشدار جدی داده که؛ افق توافق با ترامپ روشن نیست کشور را معطل نکنید. بدترین آنان که رهبر فکری و اخلاقی تندروها است متن بسیار وقیحانهای را منتشر کرده و بعد مدعی جعلی بودن آن اکانت شدهاند. این مجموعه شنبهشب نتوانست بخوابد چون درد و رنج آنان ناشی از آرامش و رضایت خاطر مردم است و به میزانی که مردم راضی بودند آنان به عذابی الیم دچار شده بودند. آنان بیش از همیشه تنها هستند و تحقیر شدهاند. یکی از مهمترین دستاوردهای جنبی این گفتوگوها میتواند منزه شدن عرصه سیاسی ایران از فرهنگ و رفتار سیاسی این جماعت باشد.
نسل انقلاب، مخصوصاً جوانان و نوجوانان پنجاهوهفتی، در خاطرات خود از آن روزهای پرالتهاب و تاریخساز تعریف میکنند که دیوارنوشتههای شبانه آنان علیه شاه و حمایت از امام و انقلاب را، پاسبانان کلانتری یا سربازان درجه پایین ارتش یا عوامل شهرداری و... روزانه با رنگ پاک میکردند و البته شب که میشد، دوباره مینوشتند. چنین بود که در پایینترین سطح، کنش و واکنشی میان نیروهای مدافع و جریانهای خواستار تغییر ساختار حاکم شکل میگرفت. نوشتن و پاک کردن همچون تز و آنتیتز بر دیوارهای کوچهها و محلات نقش میبست و سنتز این جدال دیالکتیکی، پیرنگی بود که از شعار در زیر رنگ میماند. همچون واژهای که از پشت لاک غلطگیر سانسورچیان خود بنماید. برمبنای همین ستیز روزمره بود که شعار «ننگ با رنگ پاک نمیشود» سر برمیآورد و همچون نظریهای انقلابی، پایگاه نیروی مقاومت را به چالش میکشید و ازآنسو، مخالفان جوان و نوجوان را بیش از پیش، تهییج و بسیج میکرد.
آن شعار، البته در مقام نظریه سیاسی فراتر از جنگ دیوارنوشتههای پاییز و زمستان ۱۳۵۷ است. مفهومی ساده است با دامنهای گسترده و بازتابدهنده مناسباتی پیچیده. میتوان مصادیق بسیاری برای این ستیز یافت و در پرتو آن، هرگونه حذف و سانسور و انکار و لاپوشانی آمرانه را بازشناخت. همچنان که در سطح فرهنگ، زمانی احمد رجبزاده پژوهشی گسترده درباره «ممیزی کتاب» در دوران وزارت ارشاد مصطفی میرسلیم انجام داد و نشان داد که جنگ با واژهها، تا چه حد مبتذل و بیحاصل است و مخاطب از پس همه کنترلها مفهوم را درمییابد و نویسنده نیز راه دور زدن ممیزان را.
اما چه شد یاد آن شعار نوجوانان روزهای انقلاب افتادم؟ قضیه برمیگردد به عکسی که نیویورکتایمز از رنگآمیزی دیوار معروف ضدآمریکایی در خیابان کریمخان تهران منتشر کرد و چنین به مخاطبان جهانیاش القا میشد که حکومت ایران همزمان با ازسرگیری مذاکره با آمریکا، به پاکسازی آرام و تدریجی نمادهای ضدآمریکایی در تهران و کلانشهرهای خود نیز برآمده است. همچنان که مدتی پیش، خبر پاک کردن پرچم آمریکا از محل عبور مراجعان و مقامات در نهاد ریاستجمهوری منتشر شد و یا فیلمی از راهپیمایی روز قدس که نشان میداد طراح شعار، جز یکبار دیگر «مرگ بر آمریکا» نمیگوید و صرفاً راهپیمایان را به «مرگ بر اسرائیل» گفتن فرامیخواند. البته، همان دیروز مشخص شد که شعاری از آن دیوار بلند و معروف پاک نشده است و صرفاً، رنگآمیزی جدیدی بوده برای نوسازی شعار قدیمی.
با اینحال، میتوان به این بهانه از خود پرسید که فرضاً مذاکرات مسقط نتیجه دهد؛ تا جایی که نهفقط در مسئله هستهای، بلکه کل موضوعات مورد اختلاف و تعارض بین ایران و آمریکا رفع شود و حتی کار به جایی برسد که دو کشور پس از ۴۶سال روابط دیپلماتیک خود را از سر گیرند و سفارتخانهها را در تهران و واشنگتن بگشایند. آیا در چنین حالتی، باید دیوارنوشتهها و تصاویر و نمادهای دوران ۴۶ساله ستیز و تعارض را پاک کرد و چنان نمود که گویی طی این دوره طولانی، نه خانی آمده و نه خانی رفته؟ آیا برای نسل جدیدی که دوران طولانی ستیز و تسخیر و تحریم و تقابل میان دو کشور را درک نکرده است و معنای مواجهه با قدرت اول دنیا و تبعات و پیامدها و احیاناً ضرورتهای آن را نمیشناسد، نباید میراثی از این دوران به جای گذاشت و در المانهای شهری، فضاهای رسانهای و آثار فرهنگی و هنری آنها را بازنمایی کرد؟
به نظر میرسد همانقدر که کاهش تنش و رفع اختلافات انباشته میان تهران و واشنگتن برای آینده ایران و ایرانیان واجد اهمیت است، حفظ خاطره سیاسی-تاریخی این دوران نیز برای امروز و فردای ایران اهمیت دارد. خاطره دورانی که در بهترین حالت، دو کشور در شرایط «نه جنگ، نه صلح» به سر میبردند. شرایطی فرسایشگر که هرچه پیش رفت، تاثیری جدیتر بر زندگی روزمره شهروندان این سرزمین گذاشت و با وجود تلاشهای مقطعی برای تنشزدایی یا همکاریهای موضوعی و کوتاهمدت، هرازچندگاه، تنش و هراس بر روابط دو کشور سایه میگسترد و آنان را در لبه جنگ قرار میداد.
انگار خانه و زندگی مردمان این سرزمین بر روی آب بود و گاه نیز سیلاب. البته، هستند کسانی که چنین زیستنی را میستایند. بهراستی هم که ایرانیان در این ۴۶سال مقاومت و ایستادگی از خود نشان دادهاند. بااینحال، حتی اجسام هم حدی از مقاومت دارند و چون از آن بگذرد، میشکنند. مردمان این سرزمین نیز تا آستانه شکست، مقاومت کردهاند؛ اما در هفت سال اخیر، هم فشار بیرونی حداکثری بوده و هم فرصتسوزی درونی. تحریمها در دوره اول ترامپ، نفسگیر بود و در دوره بایدن نیز فضای تنفس و زدودن تنش، تحتتاثیر مدعیان خالصساز در داخل و جنگطلبان روسی-اسرائیلی در خارج قرار گرفت و ایران خواسته یا ناخواسته از اوکراین تا غزه درگیر شد. چنین بود که کشور در شرایط تنش حداکثری قرار گرفت؛ شرایطی که با اقتباس از عنوان کتاب یرواند آبراهامیان، میتوان آن را «ایران بین دو جنگ» خواند. این دوران و این خاطرات سیاسی-تاریخی را باید محافظت کرد. حتی اگر مسائل ایران و آمریکا حل شود؛ باید خاطرات را نگاه داشت. نه برای کینهورزی و دامن زدن خصومت. اتفاقاً برای آنکه پیامدهای انباشت کینه و خصومت را به یاد آوریم. برای آنکه هزینه شعارهای آرمانگرایانه و ایدئولوژیک و نادیده انگاشتن واقعیات مناسبات بینالملل و الزامات اداره کشور را به یاد آوریم.
با چنین نگاهی، اتفاقاً باید دیوار ضدآمریکایی تهران را سر پا نگاه داشت. حتی شعارها و تصاویر روی دیوارهای سفارت آمریکا را نباید زدود. این تصاویر، این شعارها و این مضامین را باید زنده نگاه داشت تا حافظه تاریخی ایرانیان، کمتر تضعیف شود. دستکم، المانهای یادآورندهای باشند که ما را از آلزایمر جمعی دور نگاه دارند؛ آلزایمری که بارها باعث شد هزینههای سنگین را چندین و چندباره بپردازیم و بارهای اضافی را بارها و بارها بر دوش کشیم. تعارض ۴۶ساله ایران و آمریکا، گرچه رسماً جنگ نبود؛ اما عملاً هزینهها و باری چندینبرابر جنگهایی از قبیل حمله بوشهای پدر و پسر به عراق و افغانستان را به ایران و ایرانیان تحمیل کرد. جنگی فرسایشگر و امیدسوز. و همانطور که در روزهای انقلاب میگفتند «ننگ با رنگ پاک نمیشود»؛ امروز هم «جنگ با رنگ پاک نمیشود». گرچه باید این روابط شبهجنگی و خسارتبار را با تدبیر و گفتوگو و خویشتنداری و شجاعت پایان داد؛ اما باید تجربه خسارتها، بیتدبیریها، دیگرهراسیها و گفتوگوگریزیها را نیز اندوخت تا دیگربار به ورطه تکرار و شعار نیفتیم...