آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:
سریال "وضعیت سفید" به کارگردانی حمید نعمتالله، نه فقط یک اثر نمایشی، که جامعهشناسی دقیقی از ایرانیان در دهه 60 است. این سریال با نگاهی عمیق به روابط خانوادگی در بحبوحه جنگ تحمیلی، تصویری واقعگرایانه از جامعه ایرانی با تمام پیچیدگیهایش ارائه میدهد.
تحلیل جامع سریال "وضعیت سفید"؛ آینهای از جامعه ایرانی در دهه 60
«وضعیت سفید» سریالی چهل قسمتی است که پاییز سال 90 از تلویزیون پخش شد و محبوبیتش با چندین بار بازپخش در سالهای پس از آن افزایش یافت. داستان مربوط به شش خواهر و برادر است که دو به دو با یکدیگر قهر هستند. اولین نشان قهرهای پیچیدهی خانوادهی گلکار با این دیالوگ امیرمحمد(یونس غزالی)، نوهی خانواده، خطاب به معلمش آغاز میشود: «ما دو تا از عموهامون با هم قهرِ شدیدن. یعنی خیلی از فامیلای بابامون با هم قهرِ شدیدن. خیلی شدید! بعد این دو تا عموهامون قراره امروز بیان خونهمون واسه آشتی. بیخبر از هم. به قول بابام یهویی!» دو برادری که امیر از آنها یاد میکند، بهزاد و بهروز (علی سلیمانی و عباس غزالی)، مدتی است بر سر فروختن خانهی پدری با همدیگر قهر هستند. بهزاد کارمند است و در یک آپارتمان زندگی میکند. بهروز بیکار و معتاد است و خانهای اجارهای در پایینترین نقطهی شهر تهران دارد. او برادرش را بهخاطر سبک زندگیاش «آقا شیکه» صدا میکند و اعتقاد دارد علت بدبختی و آوارگی او، برادرش بهزاد است که خانهی پدری را فروخته و آنها را آواره کرده است.
در دقایق ابتدایی سریال، بهرام (اسماعیل سلطانیان)، پسر بزرگ خانواده تلاش میکند تا با روبهرو کردن «یهویی» این دو برادر، روابطشان را بهتر کند اما نهتنها کاری از پیش نمیبرد که وضعیت بهنظر بدتر نیز میشود. بهروز بر سر بهزاد فریاد میکشد: «آقا شیکه! تو چی میفهمی غیر از اینکه مجیز رئیس ادارهتون رو بگی و تو ذوق آبدارچیتون بزنی و صبحها واسه خودشیرینی بری نون داغ بخری و ناز زنت رو بکشی...» و بهزاد پاسخ میدهد: «تو چی میفهمی جز اینکه به پرپشتی موهات بنازی بدبخت! تو یه آدم عقبافتادهای هستی که فقط دلش به خوشگلیش خوشه. آدمهای عقبافتاده فقط دلشون به خوشگلیشون خوشه... من به تو گفتم معتاد؟ همهی عالم و آدم میدونن تو معتادی!» صحنهی پرتنش با خروج «مادربزرگه» (رابعه مدنی) که غمگین و دلشکسته است به پایان میرسد. قهر بهروز و بهزاد نمونهای از یک تجربهی تاریخی است که در خیلی از خانوادههای ایرانی دیده میشود؛ قهر بر سر ارث. برادری که بهنظر حق بیشتری از ارث برده است و برادر دیگر بهظاهر مظلوم واقع شده. اختلاف طبقاتی و تفاوت سبک زندگی بهروز و بهزاد و همسرهایشان نیز به این ماجرا دامن میزند. مهناز (حمیرا ریاضی)، همسر بهزاد، دختری ثروتمند و امروزی است اما منیژه (سهیلا گلستانی)، همسر بهروز، علیرغم اینکه تحصیلات بالایی دارد از یک خانوادهی فقیر است و امتداد دعوای دو برادر موجب درگیری همسرانشان نیز میشود.
روابط خانوادهی گلکار بیش از دوستی بر پایهی قهر بنا شده. بزرگترین دختر خانواده، احترام (شهین تسلیمی)، با خواهرش محترم (افسانه بایگان) و برادرش بیژن (ابوالفضل پورعرب) قهر است و شاید یکی از اصلیترین دلایل این قهر، با نمایش خانهی مجلل احترام مشخص میشود. وضعیت مالی احترام بهطرز قابل توجهی با دیگر خواهر و برادرهایش تفاوت دارد. خانهی او بزرگ، مجلل و بالای شهر است و از نگاه دیگران، خودش را میگیرد و در نگاه بیننده هم تا حدی همینطور است. امیر پیش از وارد شدن به خانهی عمه احترام میگوید: «مامانبزرگه، نکنه رام نده؟ یهو میگه تو با عموبیژنت و عمهمحترمت آشتیای ولی من با اونا قهرم، پس حالا با توام قهرم... میگه دیگه، میرم تو یهو محلم نمیذاره، دچار ننگ شخصیتی میشما! خدایا! خودم رو، غرورم رو، شخصیتم رو به تو میسپارم.»
«امیر دیوونه» از همان دقایق اول که همراه مادربزرگش میشود، ما را هم با خودش همراه میکند. درست است که او معروف است به «امیر دیوونه» ولی تحلیلهای درستی از روابط و شخصیتهای اطرافش دارد. این ویژگی به شخصیت امیر پیچیدگی میدهد. او مدام در حال فکر و تحلیل روابط آدمهاست. پیشبینی او از آشتی نکردن عموهایش در دیدار «یهویی» برخلاف بزرگترها درست از آب در میآید. این امیر است که حواسش به رابطهی فراز (نوهی عمهاش؛ که اشتباهی فرامرز صدایش میزند) و شهناز (دخترعمویش) است و به فراز هشدار میدهد که اگر عموبیژن بیاید و او را در خانهاش ببیند برایش بد میشود؛ و همان هم میشود. این امیر است که حالِ زنعموی افسردهاش (سیما؛ افسانه چهرهآزاد) را میفهمد و دلداریاش میدهد و همچنین با شوهرِ عمهمحترمش (هوشنگ؛ عزت مهرآوران) دستبهیکی میکند تا عباسآقا (اصغر نقیزاده) بیاید زنگ در را بزند تا آنها بتوانند از درددلهای عمهمحترم خلاص شوند. و این امیر است که روابط کل فامیل را برای مادربزرگه تحلیل میکند تا ما با تعداد خانوادههای قهر در فامیلشان که کم هم نیستند آشنا شویم.
قسمت اول سریال همهی ویژگیهای افتتاحیهی یک سریال با طراحی دقیق و درست را دارد. در اولین اپیزود با جغرافیا و زمانهای که داستان در آن اتفاق میافتد آشنا میشویم، بدون آنکه از خط اصلی دور شویم. همچنان که پیرنگ داستان دقیق و هنرمندانه چیده میشود، شبکهی روابط شخصیتها به همدیگر پیوند مییابد و شخصیتها هم در روابط علی و معلولی پیرنگ، پرداخت میشوند. در قسمت اول با بیست و دو شخصیت اصلی و تعدادی شخصیت فرعی آشنا میشویم، بدون اینکه فرایند طراحی شناخت این آدمها و مسائلشان از داستان بیرون بزند و این هنر فیلمنامهنویسیِ هادی مقدمدوست و حمید نعمتالله است.
وضعیت سفید یک منظومه است، منظومه به معنای یک جهان منظم و منظوم به معنای یک جهان شاعرانه که پر از جزییات شگفت انگیز است. منظوم به این معنا که تماشاگر آداب، فرهنگ، خصوصیات فردی، تاثیرات زمانه و همه چیزهایی که مختص به دهه شصت است را میتواند در وضعیت سفید پیدا کند. وضعیت سفید درباره یکی از مهمترین برهههای تاریخ معاصر ایران است. یعنی جنگ تحمیلی و به طور ویژه دوران بمبارانهای تهران که برمیگردد به اواخر جنگ و اواسط دهه شصت. در سریال حمید نعمتالله با خانوادهای روبهرو هستیم که استعارهای کوچک از جامعه بزرگ ایرانی است. خانوادهای پر تضاد که هر عضوش بخشی از روحیه مردم ایران را نمایندگی میکند و نمونهای از خلقو خوهای متفاوت مردم را به نمایش میگذارد. مردمی که هم طینت و فطرت متفاوتی دارند و هم اهداف و مدل زندگیشان باهم اختلافات فاحشی دارند. درست شبیه به متن جامعه، در این خانواده هم با افرادی سروکار داریم خوب، بد یا خاکستری.
این کاملترین جهانی است که حمید نعمتالله این کارگردان ویژه سینمای ایران توانسته جلوی دوربین خلق کند. چراکه نعمتالله اساسا علاقمند به جزییات است. همواره پرداخت جزییات در فیلمهای او نقش مهمی پیدا میکنند و ترجیح میدهد به جای داستانگویی مستقیم با جزییات سروکله بزند. این رویکردی است که در فیلمهای آخرش هم غلیظتر شده اما در وضعیت سفید فرمت سریالی و طولانی بودن اثر به او بیش از هر جای دیگری فرصت پرداختن به جزییات را داده. او تمام و کمال به جزییات میپردازد و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم اصلا وضعیت سفید سریال جزییات است؛ در هر میزانسنی، در هر صحنهای جزییات متعددی در فورگراند، میانه و پسزمینه تصویر در آن واحد در حال پردازش هستند. جزییاتی که اشیا، حیوانات و کاراکترها را در برمیگیرد.
این آدمهای جاودانه
علاوه بر پرداخت به جزییات در میزانسن، در شخصیتپردازی هم جزییات رفتاری متعدد شخصیتها هستند که بهمرور خود را نمایان میکنند و شخصیتها را قدم به قدم با پیشروی سریال سرشته میکنند. داستان هم بر همین جزییات سوار میشود تا با نمایش تغییرات، پیشرفتها یا استحاله شخصیتها، درام خود را پیش ببرد. نعمتالله سریال را با جزییاتی از خانه مادربزرگه و زندگی هرکدام از اعضای خانواده شروع میکند، این جزییات را بسط میدهد و به سرانجام میرساند. هرچند نعمتالله در مدل خودش قصهگوی خوبی است اما در وضعیت سفید با داستان ویژه یا پرطمطراقی سروکار نداریم و تماشاگر بیشتر درگیر موقعیتهای مختلفی میشود که یک سرشان به رفتار شخصیتها و انسانشناسی خود نعمتالله وصل میشوند.
شخصیت اصلی این جهان اپیک و اسطورهای امیرمحمد گلکار است. امیر محمد نخ تسبیح بین باقی کاراکترهاست هرچند در بخشهایی از داستان امیر محمد به حاشیه رانده میشود و هرکدام از شخصیتهای دیگر بسته به داستانشان در مرکز توجه قرار میگیرند.
نعمتالله اینکار را بسیار جالب توجه انجام میدهد و این مرکزیت چرخشی و قرار گرفتن هر شخصیت در مرکز توجه در بخشی از سریال یکی از ویژهترین نکات آن است. علاوه بر توجه به جزییات، خلق کاراکترهای عجیب و غریب، یعنی شخصیتهایی که خلق و خوی خاص و متفاوت خود را دارند، تکه کلامهای ویژه خودشان را در دهان تماشاگر میاندازند و ویژگیهایشان شبیه به آدمهای نرمال نیست یکیدیگر از توانمدیهای نعمتالله در فیلمسازی و دغدغه شخصی دیگر او در مسیر پرداخت داستان است. در فیلمهای او هم همیشه با چنین کاراکترهایی مواجه بودهایم.
در ستایش عشق، خانواده، نوستالژی و جزئیات
یک. طراحی وضعیتِ داستانی
«وضعیت سفید» با «مادربزرگه» (رابعه مدنی) سرِ نماز آغاز میشود. مادربزرگ، محور خانوادهای است که قرار است داستانشان را ببینیم. او در باغی بزرگ در روستایی نزدیک تهران زندگی میکند و در حال آماده کردن سوغاتی برای بچههایش است. مادربزرگه میخواهد دو پسرش، بهروز و بهزاد را که با هم قهر هستند، آشتی دهد. او شش فرزند دارد: بهرام، بیژن، احترام، بهزاد، بهروز و محترم که همهشان در تهران زندگی میکنند. شخصیت اصلی داستان در دقیقهی پنجم وارد قصه میشود. ناظم مدرسه از بین آن همه دانشآموز در حیاط مدرسه، او را صدا میزند که حواسش نیست «از جلو نظام» ببندد و ما با نام کامل او از بلندگوی ناظم مدرسه آشنا میشویم: «امیرمحمد گلکار».
سریالهای موفق تلویزیونی با یک شخصیت جذاب آغاز میشوند که لنگر و تکیهگاه سریال است. پرداخت شخصیت امیر از همان آغاز معرفیاش شروع میشود؛ او خیالباف و حواسپرت است (از طریق ناظم و معلمش میفهمیم)، به او «امیر دیوونه» میگویند (از زبان دخترعمو و خواهر و خودش)، هرچند عمویش بهزاد میگوید او «دیوونه نیست فقط یه ذره شوته» چون «با این جغلهمغلهها بازی میکنه؟».
داستان در زمستان سال 1366 اتفاق میافتد؛ در آخرین سالهای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و آغاز موشکباران شهرها توسط بعثیها. داستان دربارهی خانوادهی گلکار است و بزرگ خانواده؛ مادرشان «مادربزرگه». موشکباران تهران که شروع میشود فرزندان مادربزرگ و خانوادههایشان مجبور میشوند برای در امان ماندن، به باغ بزرگِ مادربزرگ در حومهی تهران بروند و آنجا زندگی کنند، و همین اجبار داستان را در شبکهی پیچیدهای از روابط پیش میبرد و درام شکل میگیرد: فرزندانِ ناساز حول مادرِ دلسوز گرد هم آمدهاند و هر کدام هم مسائل و قصهای دارند.
دو. در ستایش وضعیتِ عشق
در سریال «وضعیت سفید» روابط عاشقانه در سطوح مختلف طراحی شدهاند:
یک. رابطهی بیژن (ابوالفضل پورعرب) با سهیلا (رؤیا جاویدنیا)، در حالی که با همسرش سیما (افسانه چهرهآزاد) و سه فرزندش زندگی میکند.
دو. بهروز (عباس غزالی) با منیژه (سهیلا گلستانی) تازه ازدواج کردهاند و منیژه پابهماه است. اعتیاد بهروز چالشی در این رابطه است.
سه. رابطهی منیره (لیندا کیانی) با احمد (سیدجواد هاشمی) که رزمنده است.
چهار. فراز (امیرحسین رستمی) با شهناز (سیما خضرآبادی) که با دو خانواده قهر هستند.
پنج. بهزاد (علی سلیمانی) و مهناز (حمیرا ریاضی)، با وجود اینکه یک دختر پنجساله دارند بهعلت سبک زندگی متفاوت مهناز اختلاف پیدا میکنند.
شش. رابطهی مینا (سارا همتی) و شهاب (سپهر حیدرینژاد) از جنس احساسات پانگرفتهی نوجوانی است و شهاب شهید میشود.
اما عشق امیرمحمد (یونس غزالی) به شیرین (مونا احمدی)، یک عشق نوجوانی ویژه و ناب است. امیر در دو ساحت با شیرین خط عاشقانهی پاک خود را پیش میبرد: واقعیت و خیال. سکانسِ «خوابِ امیر» وقتی که با پدرش بهدنبال عموبهزاد و خانوادهاش میروند یکی از سکانسهای بهیادماندنی است. نیمهشب است و امیر بهشدت خوابآلود. جاده بسته شده و ماشینها همه توقف کردهاند. امیر گیج و خوابآلود به راه میافتد و در خیال خود با شیرین حرف میزند. او از شیرین درخواست میکند که بابت کمکهایی که بهشان کرده، ازش تشکر کند. اما شیرین چیزی نمیگوید. امیر که نقطهضعف شیرین را انفجار (موشکباران) میداند، او را تهدید میکند که اگر تشکر نکند ماشینها را منفجر خواهد کرد. شیرین فقط میگوید که بس است و این بازی را تمام کند. اما امیر دستش را مثل لولهی تانک بهسمت ماشینها میچرخاند و یکییکی به سمتشان شلیک میکند. و واقعاً شلیک میکند و ماشینها منفجر میشوند و آتش میگیرند. از این جنس فانتزیها بهکرات در سریال دیده میشود، چه در رفتوآمد امیر به خیال و واقعیت، و چه در واقعیت مثل سکانس استخر پر از قورباغه در قسمتهای آخر. اما در نهایت، واقعیتِ بیرحم، واقعیت و خیالِ این عشق را برای امیرِ بزرگشده به پایان میرساند و داستان هم با پایان ناکامِ این عشق تمام میشود.
سه. در ستایش وضعیتِ جزئیات
«وضعیت سفید» پر از جزئیات است، جزئیات ریز و انبوه. از طراحی صحنه گرفته تا شخصیتپردازی؛ از شخصیتپردازی شخصیتهای اصلی تا شخصیتهای فرعی. هر آنچه که در جغرافیا و زمانهی داستان میشد به یاد آورد در «وضعیت سفید» دیده میشود. هر آنچه که در کلام مردمان زمانهی داستان شنیده میشد در زبان شخصیتهای «وضعیت سفید» شنیده میشود؛ آن هم بهقاعده و بجا. همهی اجزای شخصیتها در شخصیتپردازیها پرداخت شده و همین باعث شده تقریباً همهی شخصیتهای سریال واقعی و آشنا باشند. اینها برای مردمی که سالهای دههی شصت را زندگی کردهاند، سکانسهایی جذاب، بهیادماندنی و مرجع میسازد و حسی نوستالژیک ایجاد میکند.
مهمترین چیزی که «وضعیت سفید» را بهعنوان نقطهعطفی در سریالسازی تلویزیون مطرح کرد، «جمعِ نعمتالله و مقدمدوست» است. این جمعِ به وحدترسیده در این سریال ویژگیهایی دارد که همین ویژگیها در مرحلهی اول باعث رسیدن به یک فیلمنامهی کامل است و در مرحلهی بعد به تصویر درآوردنِ آن فیلمنامه. این ویژگیها را میشود این چنین دستهبندی کرد:
1. نبوغ دراماتیک: بیشترین اثرش در انتخاب سوژه، پیکربندی داستان، شخصیتپردازی و صحنهپردازی مشهود است.
2. مهم انگاشتن جزئیات: بیشترین اثرش را در شخصیتپردازی، صحنهپردازی و دیالوگنویسی میبینیم. هادی مقدمدوست گفته بود سالها برای این سریال ایده و جزئیات مینوشتند.
3. فدا کردن زمان و بودجه برای رسیدن به کیفیت: در روند رایج سریالسازی معمولاً برعکسِ این اتفاق میافتد؛ یعنی کیفیت فدای زمان و بودجه میشود. اینجا تهیهکننده و مدیران مربوطهی تلویزیون هم مؤثر هستند. اقناع و اصرار «جمع نویسنده و کارگردان» میتواند تهیهکننده را هم وارد این جمع کند و بعد مدیرانِ مربوطهی تصمیمگیر هم اهمیت پیدا میکنند. این بخش یکی از مهمترین شرایط رسیدن به یک اثر ماندگار است. با پیشفرض وجود دو مورد اول، اگر مورد سوم اتفاق نیفتد کار ابتر خواهد بود. و این میشود که شاید در یک دهه سریالسازی ما فقط شاهد یک مورد مثل «وضعیت سفید» هستیم.
پتانسیل سریال وضعیت سفید برای ساختن یک جهان تمام و کمال
فضای سریال این فرصت را در اختیار نعمتالله قرار میدهد تا انواع و اقسام شخصیتهای عجیب و غریب را به شکل دراماتیکی پرداخت کند و نشان تماشاگر دهد. وضعیت سفید در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود ساخته و پخش شد. یعنی در هنگامهاي که ساخت آثاری درباره دهه شصت بسیار باب بود و موردتوجه فیلمسازان مختلف. اما نعمتالله تنها به بازسازی فضای دهه شصت و تلنگر زدن به جنبهها نوستالژیکش بسنده نمیکند. رفتارهای دهه شصتی مهمترین نکته تاکید سریال و آن عنصر ویژهای است که فیلمساز از دهه شصت احضار میکند. همدلی، رواداری، توجه به خانواده، اخلاقیات سنتی ایرانی که در گذر زمان کمرنگ شده از جمله این رفتارهای نوستالژیکی است که در وضعیت سفید وجود دارد و احتمالا جای خالیاش در زندگیهای امروز هرکدام از تماشاگران باعث میشود ارج و قرب سریال و این جنبه نوستالژیی که به اخلاقیات آن دوران میبخشد، برای تماشاگر نظرگیرتر شود.
این سریال تاریخچهایست از روزگاری که حالا در بطن جامعه معاصر ایرانی از دست رفته و در یادها سپرده شده. این تمنا و خواست و تلاش برای بهدست آوردن چیزی که از دست رفته و در یادها خاک میخورد دقیقا چیزی است در مایههای مسیری که در داخل سریال امیر محمد گلکار میپیماید تا شیرین را در خیالش بهدست بیاورد. درست همانطور که امیر محمد اول شیرین را میبیند و بعد او را به جهان خیالیاش راه میدهد تا در آنجا به دستش بیاورد، که البته موفق نمیشود و در نهایت شیرین را از خیالش بیرون میکند، جامعه معاصر ایران هم آن زیست شادمانه و نوستالژیک با اخلاقیات سنتی مثبت و منفی خاص خودش را در خاطر و خیال به جا میآورد اما به آن نمیرسد. در همین راستا تم اجتماعی و تاریخی سریال به زیبایی با خواست و تمنای شخصی و عاطفی امیرمحمد برای بهدست آوردن شیرین پیوند میخورد.وضعیت تازه
وضعیت سفید در نهایت اما به یک شهر فرنگ میماند. یعنی از هر زاویهای که به آن نگاه کنید، میتوانید برداشت متفاوتی به دست دهید. مثلا با در مرکزیت قرار دادن مادربزرگ سریال، قالبی ملودرام به خود میگیرد که داستان زنی دنیا دیده و باتجربه را تعریف میکند که به عنوان راس شجره یک خانواده باید اوضاع را سامان دهد. از زاویه هرکدام از بچهها و اختلافات خواهری و برادری که به سریال نگاه بیفکنیم با یک حکایت اخلاقی در راستای حرص و آز و طمع و بلایی که سر انسانیت میآورد، مواجه هستیم. از زاویه دید امیر محمد اگر نگاه کنیم با یک داستان عاشقانه مواجهیم که خود بدل به بهانهای میشود تا تماشاگر از رهگذر این داستان عاشقانه با قصه بلوغ امیر محمد خو بگیرد. قصه تجربه اندوختن و بزرگ شدن امیر محمد.
از این منظر پایان سریال بسیار جالب بهنظر میرسد، نحوه کشتن شیرین در ذهن محمد و تغییر رفتاری او که از یک نابغه عجیب بدل به رفیق و غمخوار رفیق شهیدش میشود، نشانگر همین بلوغ و انتقال شکل زیستی امیر محمد از چارچوبی نوجوانانه به پختگی مردانه است. این چنین است که پایان سریال به همان دیالوگ آغازین معلم با بازی خود نعمت الله به عنوان خالق این جهان خطاب به امیر محمد در سکانس افتتاحیه میرسد که میگوید دنیا جای حواسپرتی و فکر و خیال نیست. وضعیت سفید قصه بلوغ و بزرگ شدن است، قصه ورود به وضعیتی تازه.
نگاهی به قهرهای دراماتیک در سریال «وضعیت سفید»»
قصهی سریال با قهرهای درهمپیچیده آغاز میشود اما در ادامه داستان بر محور آشتی میچرخد. موشکباران تهران آغاز میشود و این حادثهی تلخ، موجب کنار هم جمع شدن خانوادهی گلکار است. شش خواهر و برادری که پیش از این تحمل یکدیگر را نداشتند در باغ مادربزرگ جمع میشوند و این سرآغاز شکافتن کلاف درهمپیچیدهی روابطشان است. جدیترین و طولانیترین قهر خانواده متعلق به احترام و محترم است؛ خواهرها مدتهاست با یکدیگر حرف نزدهاند، این قهر آنقدر طولانی و تودرتو شده است که کسی از علت و آغاز آن خبر ندارد. در یکی از قسمتها کسی از احترام میپرسد اصلاً چرا با خواهرش قهر کرده؟ و او چیز زیادی یادش نیست و فقط از یک لیوان چای سرخالی حرف میزند. احتمالاً ماجرا از جایی آغاز شده که یکی از خواهرها با لیوانی سرخالی از دیگری پذیرایی کرده؛ قهری از جنس آدمهای جزئینگرِ زودرنج. ماجرای همین لیوان سرخالی اینقدر ادامه پیدا کرده که بچههای خواهرها بزرگ شدند و آخرین خاطرهشان از رفتوآمد با خاله، مربوط به دوران کودکی است: «مگه اون دفعه که برای مینا (سارا همتی) خواستگار اومد این رضا (عرفان ابراهیمی) رو نفرستادم خونهاش. مثلاً از احترامخانوم خواهش نکردم که مثلاً بیاد بزرگتری بکنه؟ اما میخوام ببینم، وقتی دختر شوهر میده، وقتی پسر زن میده، برای خواستگاریش نه، برای عروسیشون آدم رو دعوت نمیکنه! یعنی من اینقدر آبروش رو میبرم؟»
قهر دیگرِ احترام با بیژن است؛ مردی که خانوادهای آشفته و بههمریخته دارد. همسرش سیما (افسانه چهرهآزاد) بهخاطر بیتوجهی بیژن مدتی است افسرده شده و دائماً در خانهشان همه، مشغول داد و فریاد کردن هستند. قهر این خواهر و برادر، گریبان فرزندان و نوههایشان را هم گرفته؛ فراز (امیرحسین رستمی)، نوهی احترام به شهناز (سیما خضرآبادی)، دختر بیژن علاقهمند است اما بهخاطر قهرهای تودرتو حتی نمیتوانند این علاقه را ابراز کنند. «به خواهرم بگو ما هیچ خواهر برادریای بینمون نیست. بیخودی هم پیغام برای من نفرسته.» ماجرای شهناز و فراز تا پایان داستان ادامه مییابد و همهی خانواده برای آشتی دادن خواهر و برادر و به هم رساندن این دو جوان تلاش میکنند.
قصهی سریال با این قهرهای درهمپیچیده آغاز میشود اما در ادامه داستان بر محور آشتی میچرخد. موشکباران تهران آغاز میشود و این حادثهی تلخ، موجب کنار هم جمع شدن خانوادهی گلکار است. شش خواهر و برادری که پیش از این تحمل یکدیگر را نداشتند در باغ مادربزرگ جمع میشوند و این سرآغاز شکافتن کلاف درهمپیچیدهی روابطشان است. در چهل قسمت سریال، بهزاد و بهروز بارها و بارها با هم درگیر میشوند. اما در نهایت این بهروز است که برادرش را در زمان وضعیت قرمز از آپارتمانش بیرون میکشد و به او اعتراف میکند که علت بدبختیاش خودش بوده، نه فروختن خانهی پدری. در طول داستان احترام و محترم همچنان پشت سر یکدیگر حرف میزنند و این درگیری حتی بیشتر از پیش بالا میگیرد اما دست آخر، احترام گم میشود و محترم که برای او نگران است از خدا میخواهد اگر صحیح و سالم باشد با هم آشتی کنند. گرفتاریهای بیژن به حدی بالا میگیرد که علاوهبر احترام با دیگر اعضای خانواده نیز قهر میکند و بعد از اشتباهات مکرر، دست آخر غرورش میشکند و تنها کسی که به او کمک میکند نوهی خواهرش، فراز است؛ همان پسری که با ازدواج او و دخترش مخالف بود.
هادی مقدمدوست و حمید نعمتالله، جزئیات شخصیتپردازی و روابط قهر و آشتی این افراد را به شیوهای طراحی کردهاند که هر خانوادهی ایرانی با آن همزادپنداری میکند. درگیریهایی که اقتضای روابط نزدیک و صمیمانهی خانوادگی است و اصلاً شاید همینهاست که یک خانواده را خانواده میکند. نعمتالله و مقدمدوست در نهایت به خوبی گره مشکلات شخصیتهای داستان را حل میکنند و ضعف هریک از آنها با قوتشان پوشانده میشود. احترام که خودش را میگیرد قلب مهربانی دارد، محترم که زودرنج و پرحرف است به همان اندازه دلسوز است، بهزاد دلش برای برادر کوچکترش میسوزد و بهروز، اجتماعی و زودجوش است و نمیتواند مدتزمان زیادی با کسی قطع رابطه کند و همهی آنها برای کمک به بیژن تلاش میکنند.
سریال با صحنهی ازدواج شهناز و فراز به پایان میرسد. خانوادهی گلکار در دشت نزدیک باغ مادربزرگ مشغول برگزاری مراسم عروسی هستند. یک موشک در استخر باغ مادربزرگه پیدا شده. نیروها برای خنثیسازی موشک از راه میرسند و آن را با یک جرثقیل بیرون میآورند. امیرمحمد روی موشک میایستد و یک عکس دستهجمعی میگیرند؛ تصویر پایانی از خانوادهای که نهتنها موشکباران که قهر را هم شکست دادهاند.
وضعیت سفید در وضعیت قرمز هنر!
در فضای فرهنگی کشور که محصولات مسموم مبتذل فرنگی مآب و روشنفکریِ تقلیدی، به وفور پیدا می شود که رسالت خودشان را غفلت جامعه از ارزشها و آرمان هایش قرار داده اند ، و ترویج بی بندباری و دور شدن از سنت های اسلامی ایرانی ، اگر نویسنده ای کتابی نوشت، شاعری شعری گفت و فیلم سازی فیلمی ساخت و آهنگ سازی سرودی ساخت که جهت اش مخالف جریان غربگرا و غربزده بود و در جهت ترویج و تحکیم ارزش های ایرانی و اسلامی انقلابی مان بود اگر حمایت نکنیم و تشکر نکنیم بی معرفتی است، اگر نگوییم ظلم است. زمانی که فیلمی ساخته می شود که جامعه ایرانی را سیاه و تار و بدبخت نشان می دهد که پدر و مادر و فرزندان نه تنها زیر یک سقف نمی توانند زندگی کنند، بلکه با کلماتی رکیک هم دیگر را خطاب قرار می دهند و مردان و زنان ایرانی را دروغ گو، اهل غیبت و چندین چند رذالت اخلاقی دیگر نشان می دهد تا بتوانند از جشنواره های خارجی بخاطر خیانت به وطنشان جایزه بگیرند و احتمالا اجازه اقامتی!
رسانه های ضد انقلاب خارجی آنچنان در وصف و تمجید آنها سخن می گویند تا کسی در هجمه تبلیغاتی آنها نتواند بگوید که بالای چشم فیلم آقای کارگردان دگر اندیش احتمالا ابرویی هم هست! ما در حمایت از هنرمندانی که هنرشان را در راه منافع غریبه به کار نمی گیرند چه کرده ایم؟ این مقدمه گفته شد تا بگوییم که اگر فیلمی هم چون وضعیت سفید ساخته شد و شب های سرد پاییزی مردم را گرم کرد با یاد خاطرات دوران همدلی و ایثار مردم در دهه ۶۰ و دوران جنگ، اگر تشکر نکنیم بی معرفتی است. وضعیت سفید حتما اشکال داشته است ولی نکات شیرینش آنقدر دلچسب است که مخاطب از دیدن آن رضایت خاطر داشته باشد. اگر فیلم توانسته باشد این سخن را بر زبان بیینده ی خودش جاری کند که یاد آن دوران بخیر، یعنی توانسته مخاطب را با خودش همراه کند. اشاره به چند نکته از وضعیت سفید خالی از لطف نیست برای ارج نهادن به زحمات دست اندرکارانش.
اول آنکه در وضعیت سفید نقش سیاه نداریم. همه خاکستری اند. اما خاکستری هایی که به سمت روشن شدن در حال حرکت اند. تا جایی که یکی از آنها تبدیل به نور می شود(شهاب) و باعث می شود حرکت «امیر» هم برای روشن شدن سرعت بگیرد. تفاوت نقش ها در میزان خوب بودن است. طیف های شخصیت هایی که در وضعیت سفید حضور داشتند از جنس مردم اند. قابل لمس اند. دو برادر با هم دعوا می کنند ولی حد و مرزی دارند که اگر مدرنیته وارد آن نشود سنت حتما توان آشتی دادن آنها را دارد.
مادر وضعیت سفید از جنس مادران مسلمان ایرانی است. متشرع و دلسوز. تمام تلاشش را می کند تا خانواده را در کنار هم جمع کند. برای همان فرزندانی که ناراحتی برایش به وجود آورده اند دل نگران است. مادربزرگ نه تنها برای فرزندانش نگران است که حواسش به نوه هایش هم هست. مادر بزرگ هیچ وقت دروغ نمی گوید و غیبت نمی کند حرف زشتی نمی زند و ... و حال این را بگذارید در کنار فیلم هایی که از زن ایرانی چهره ای غیر واقعی به جهان معرفی می کنند. یکی از قسمت های زیبای بازی مادربزرگ شعر هایی بود که به مناسبت اتفاقات دور و برش برای فرزندانش می خواند و یا با خود زمزمه می کرد. وضعیت سفید خاطرات یکی از بهترین دهه های عمر ایران زمین را حکایت می کند. گرچه دوران جنگ است ولی همدلی مردم و دلسوزی اشان برای مشکلات ، دوران سخت جنگ را برایشان شیرین کرده بود. درست کردن مربا برای جبهه ها و دوختن لباس برای رزمنده ها، عیادت از زخمی ها، خبر شهادت دادن ، تشییع شهدا و ... ارمغان وضعیت سفید بود برای زنده نگاه داشتن آن خاطرات. نکته ی مهم آنکه در حوزه فیلم های دفاع مقدس تا به حال به حوادث متن جنگ یعنی عملیات ها و اتفاقات میدان نبرد پرداخته شده است که گرچه برای حکایت حادثه ی عظیمی مانند دفاع مقدس کم است ولی در مقابل روایت فضای پشت جبهه و خصوصا زندگی مردم در زیر سایه شوم موشکباران زیاد بوده است.
این کمبود در روایت دوران زندگی مردم در زمان جنگ نه تنها در عرصه فیلم و سریال بلکه در حوزه های دیگر هم وجود دارد. چقدر تا به حال در مورد پدر و مادر شهدا و همسرانشان فیلم ساخته شده است. چه داستانی گیرا تر از روایت زندگی مادری که داغ سه پسر کشیده است و راست ایستاده است و می گوید اگر فرزند دیگری هم داشتم فدای انقلاب می کردم. وضعیت سفید دریچه ای بود که نشان بدهد که دوران دفاع مقدس بسیار بسیار داستان ناب دارد برای روایت کردن. در کنار محتوای سریال، تصویر برداری نکته سنج و ریز بینانه و توجه به جزییات در جای جای سریال دیده می شد. گاه پیش می امد که در یک تصویر شاهد اتفاق افتادن چند ماجرا بودی که در عین مستقل بودن ولی با هم ارتباط معنایی پیدا می کردند. بازی زیبای بازیگران هم از دیگر نکات جذاب سریال بود مخصوصا هنر نمایی برادران غزالی در نقش امیر و بهروز. دو قسمت پایانی سریال هم زیبا و خاطره انگیز بود برای مردمانی که دهه شصت را لمس کرده بودند و برای نسلی که متولد آن دهه هستند یا بعد دنیا آمده اند حسرت برانگیز بود. مخصوصا قسمت یکی مانده به آخر.
اما نکته ی آخر وضعیت سفید را امیر در قسمت آخر بیان کرد. آنجا که قطعنامه پذیرفته شده و عملا امیر باید اسلحه را بر زمین می گذاشت و به شهر بر می گشت. امیر اسلحه اش را بر زمین گذاشت و خودکاری را به دست گرفت که بدنه اش از جنس فشنگ بود و لباسی بر تن کرد که رویش عکس رفیق شهیدش بود، تا وارد جنگ دیگری شود.
نقاط قوت اثر
-
شخصیتپردازی استادانه
-
خلق شخصیتهای چندبعدی و خاکستری
-
نمایش طیف گستردهای از تیپهای اجتماعی
-
پرداخت روانشناختی دقیق به انگیزههای شخصیتها
-
بستر تاریخی منحصر به فرد
-
روایت زندگی در شرایط موشکباران
-
نمایش همدلی اجتماعی در بحران
-
حفظ اصالت تاریخی در جزئیات
-
روایت غیرخطی و چندلایه
-
استفاده از فلاشبکهای معنادار
-
روایت داستان از زوایای مختلف
-
ترکیب خردهروایتهای به ظاهر مستقل
تحلیل محتوایی
-
جامعهشناسی خانواده ایرانی
-
روانشناسی جمعی در بحران
-
مطالعات فرهنگی
-
بررسی آداب و رسوم در حال تغییر
-
تحلیل گفتمانهای غالب جامعه
-
نمایش تقابل سنت و مدرنیته
نقاط تمایز اثر
-
پرداخت منحصر به فرد به موضوع جنگ
-
تمرکز بر زندگی غیرنظامیان
-
نمایش تأثیرات غیرمستقیم جنگ
-
روایت انسانمحور از بحران
-
رئالیسم جادویی ایرانی
-
ساختار روایی نوآورانه
تأثیرات فرهنگی و اجتماعی
-
بازتعریف هویت ملی
-
احیای خاطره جمعی
-
الگوسازی رسانهای
-
ارائه مدلی برای تولیدات بومی
-
ترکیب موفق سرگرمی و محتوا
-
ایجاد تعادل بین واقعگرایی و جذابیت نمایشی
جمعبندی نهایی
"وضعیت سفید" فراتر از یک سریال، سندی ارزشمند از جامعه ایرانی در یکی از حساسترین برهههای تاریخی است. این اثر با ترکیب هنرمندانه عناصر نمایشی و محتوای غنی، الگویی ماندگار در تاریخ تلویزیون ایران ایجاد کرده است. نعمتالله در این اثر ثابت کرد که میتوان بدون شعارزدگی و با نگاهی عمیق و انسانی، روایتی جذاب و در عین حال واقعگرایانه از جامعه ارائه داد.