آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:

پوریا زرشناس - دکترای اقتصاد انرژی های تجدیدپذیر
آزادسازی خرمشهر در ۳ خرداد سال ۱۳۶۱ شمسی از رخدادهای مهمِ جنگ ایران و عراق است. این شهر پس از ۵۷۸ روز اشغال توسط ارتش حزب بعث عراق بهدست نیروها و رزمندگان ایرانی آزاد شد. خرمشهر، از شهرهای خوزستان، اولین شهری بود که مورد تهاجم عراقیها قرار گرفت. این شهر، علیرغم ۳۴ روز مقاومت و تلاش رزمندگان و مردم، سرانجام در ۴ آبان سال ۱۳۵۹ش، به اشغال ارتش بعثی عراق درآمد.در فاصله ماههای مهر تا دی ۱۳۵۹ش، پس از سقوط خرمشهر، نزدیک به سه ماه عملیاتهایی برای آزادسازی شهر از طرف ارتش، سپاه پاسداران و نیروهای مردمی انجام شد، اما نتیجه مؤفقیتآمیزی حاصل نشد. پس از ماهها تصرف و اشغال شهر، در نهایت در طی عملیات گستردهای با نام عملیات «بیت المقدس» که ۲۵ روز به طول انجامید و در چهار مرحله اجرا شد، شهر به محاصره کامل نیروهای ایرانی درآمد و پس از انهدام قوای عراقی و اسارت شماری از نیروهای آن، در ۳ خرداد سال۱۳۶۱ش خرمشهر بهطور کامل آزاد شد و پرچم جمهوری اسلامی ایران بر فراز مسجد جامع این شهر به اهتزاز درآمد. کتابها و آثار هنری متعددی در موضوع اشغال و آزادسازی خرمشهر تولید شده که برخی از آنها عبارتند از: کتاب دا، کتاب آزادی خرمشهر، فیلم روز سوم، سریال خاک سرخ و...
سوم خرداد چه روزی است و در آن چه اتفاقی افتاد؟
تمام نقاط کشور ایران از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب عطرآگین از حضور شهیدانی است که با نثار خون خویش از خاک وطن دفاع کردند و بیگانگان را از ایران بیرون راندند. در این میان و در طول 8 سال دفاع مقدس مقاومت مردم خرمشهر، حماسه ای از یاد نرفتنی است، مردمی که بدون هیچ امکاناتی از مال و جان و ناموسشان دفاع نمودند شهید دادند اما یک وجب از خاکشان را به دشمن نسپردند. سوم خرداد و فتح خرمشهر، جهاد آگاهانه و شجاعت مظلومانه ملت ایران است. به مناسبت سوم خرداد و آزاد سازی خونین شهر، در این بخش توضیحاتی درباره آزادسازی خرمشهر آورده ایم تا شاید اندکی یادآور ایثارگری ها ودلاوری های رزمندگان اسلام و مردم با غیرت خرمشهر شویم.
جنگ ایران و عراق از چه زمانی آغاز شد؟
حتما درباره جنگ ایران و عراق شنیده اید ، مگر می شود ایرانی باشید و از دلاوری ها و ایستادگی های شهدای جنگ تحمیلی چیزی نشنیده باشید. از جنگ ایران و عراق به عنوان جنگ تحمیلی یاد می شود چرا که رژیم بعث عراق، جنگی ناخواسته را به کشور ما تحمیل کرد و با نادیده گرفتن استقلال سرزمین ما به ایران اسلامی تجاوز کرد، به همین خاطر مردم غیور سرزمینمان ، جان خود را در کف دست گذاشته و از جان و مال و ناموس در برابر بیگانگان دفاع کردند و ذره ای از خاک خود را واگذار نکردند. چه غیور مردان و زنانی که در دفاع مقدس ایران و عراق به شهادت نرسیده اند، چه دلاوران و فرماندهانی که خود به همراه سربازانشان ایستادگی کردند و به شهادت رسیدند و ما امروز مدیون خون این عزیزانیم. جنگ به صورت رسمی در 31 شهریور 1359 برابر 22 سپتامبر 1980 آغاز شد و پس از حدود 8 سال در مرداد 1367 با قبول آتش بس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و 1190 میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت.
در چه تاریخی خوزستان سقوط کرد؟
بعد از گذشت 35 روز از هجوم ناجوانمردانه رژیم بعثی عراق به کشور ما، در چهارم آبان ماه سال 59 شهر خرمشهر با تمام ایستادگی ها سقوط و به اشغال عراق درآمد. در ابتدای جنگ ایران به دلیل آماده نبودن نیروهای مسلح ایران به خاطر وقوع انقلاب اسلامی، درگیری های داخلی با گروهک های ضد انقلاب، آشفتگی اوضاع سیاسی، بی تدبیری رییس جمهور وقت به عنوان فرمانده کل قوا و در ادامه خیانت وی در جنگ نتوانست مقابل نیروهای متجاوز ایستادگی لازم را کند و خرمشهر به اشغال نیروهای دشمن درآمد.
خرمشهر چند روز مقاومت کرد؟
از ابتدای جنگ خرمشهر زیر آتش سنگین ارتش عراق قرار گرفت و انبوهی از آتش خمپاره ها و توپ های دشمن که روی شهر ریخت. شهر در آتش می سوخت و صدای انفجار لحظه ای قطع نمی شد و همه مردم غافلگیر شدند. برای اینکه مردم برای مقاومت سازماندهی شوند، رو به مسجد جامع(نماد مقاومت) و دیگر پایگاه ها آمدند و طولی نکشید که بیمارستان پر از مجروحان و شهیدان شد. گروه های مقاومت به سرعت شکل گرفت و همه مردم و دلاوران 34 روز مقاومت نمودند و دشمن را در دستیابی سریع به اهدافش و اشغال سریع خوزستان ناکام گذاشتند. نیمه شب سوم آبان نیروهای ارتش بعثی ، هجومی وسیع و گسترده را به شهر آغاز کردند و پس از جنگی نابرابر، وارد خیابان های خرمشهر شدند. رزمندگان و مردم شهر در اطراف پل خرمشهر برای جلوگیری از پیشروی نیروهای صدام تلاش بسیاری کردند اما سرانجام در غروب چهارم آبان، غرب خرمشهر به دست دشمن افتاد و خرمشهر، به خونین شهر تبدیل شد.
خرمشهر چند روز در اشغال بود؟
عراق با حمله ناگهانی به ایران و اشغال خرمشهر در نظر داشت ظرف مدت چند هفته خود را به تهران برساند و با این کار به آمال و آرزوهای خیال انگیز خود برسد اما با رشادت های دلیرانه مردم ایران به جز تصرف ناتمام خرمشهر، به هیچ یک از اهداف از پیش تعیین شده خود دست نیافت. با رشادت های ایرانیان خرمشهر که پس از 35 روز مقاومت، در تاریخ 4 آبان ماه 1359 اشغال شده بود پس از 575 روز در ساعت 11 صبح روز سوم خرداد سال 1361 آزاد شد.
3 خرداد 1361 چه روزی است؟
تقویم ایران یک روز فراموش نشدنی در کنار دیگر روزهای مهم خود دارد و آنهم 3 خرداد ، روز آزادسازی خرمشهر است . 3 خرداد 1361 روزی است که مردم دلیر و رزمندگان جان برکف ایران خرمشهر را از چنگال دشمن نجات دادند .
فتح خرمشهر در کدام عملیات بود؟
اگر چه خرمشهر در چهارم آبان 59 سقوط کرد و دشمن حتی به منازل خرمشهر رحم نکرد اما مقاومت مردم و رزمندگان تا 20 ماه بعد ادامه یافت. پس از بررسی های بسیار و انجام چند عملیات مقدماتی، در 10 اردیبهشت 1361عملیات «بیت المقدس» در منطقه غرب رود کارون و جنوب غربی اهواز و شمال خرمشهر با رمز «یا علی بن ابی طالب(ع)» آغاز شد اما حساسیت و اهمیت اهداف موجب شد که عملیات به مدت 25 روز به درازا کشید و در نهایت رزمندگان اسلام، در اوج اقتدار، خرمشهر را آزاد کردند.
فرماندهی عملیات بیت المقدس به عهده چه کسی بود؟
نیروهای ایرانی با توان 130 هزار سرباز به فرماندهی علی صیاد شیرازی، با هدف آزادسازی خرمشهر عملیات بیت المقدس را آغاز کردند. در ابتدا نیروهای عراقی از خرمشهر عقب نشینی کردند اما ارتش عراق برای پس زدن نیروهای مسلح ایران ،پاتک بزرگی را آغاز نمود و نیروهای ایرانی در مقابل پاتک گسترده ارتش عراق، مقاومت کردند و در تاریخ 3 خرداد 1361 نیروهای ایرانی، به طور کامل بر شهر خرمشهر مسلط شدند. انجام عملیات بیت المقدس در 4 مرحله برنامه ریزی شده بود، که هر مرحله یک عملیات بزرگ به حساب می آید. مهم ترین اهداف عملیات بیت المقدس، انهدام حداقل دو لشکر از نیروی های ارتش عراق ، بازپس گیری شهرهای خرّمشهر، هویزه و پادگان حمید، خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه عراق ، تأمین مرز، تهدید بصره ، تداوم رزم علیه ارتش عراق و کاهش توان رزمی عراق بود.
شهید محمد جهان آرا در خرمشهر
در آزادسازی خرمشهر جوانان و فرماندهان زیادی شهید شدند که یکی از آنان محمد جان آرا فرمانده سپاه خرمشهر بود که جایگاه ویژه ای در سازماندهی نیروها و انجام عملیات های مختلف داشت. او از همان آغاز جنگ خود را برتر از مردم ندانست و ابتدا نیروها را به میدان نفرستاد بلکه دوشادوش مردم از شهر دفاع کرد. بعد از سقوط خرمشهر و عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا محمد جهان آرا و تعداد دیگری از فرماندهان به دل دشمن یورش بردند و سبب شکستن محاصره آبادان در مهر 1360 شدند. به دنبال این پیروزی در روز هفتم مهر محمد جهان آرا و تعداد دیگری از فرماندهان راهی تهران شدند تا گزارش عملکرد شجاعانه نیروها را به رهبر انقلاب بدهند اما در میانه راه هواپیمای حامل آنها دچار نقص فنی شد و سقوط کرد و جهان آرا و دیگر مسافران هواپیما به شهادت رسیدند. به مناسبت آزادسازی خرمشهر و به یاد محمد جهان آرا نوحه (ممد نبودی ببینی) توسط جواد عزیزی از رزمندگان خرمشهر سروده و نخستین بار توسط حسین فخری همرزم او بر سر مزارش خوانده شد.
فتح خرمشهر چه پیامد هایی داشت؟
فتح خرمشهر موجب انفعال ارتش عراق شد به گونه ای که نظامیان عراق تا مدت زیادی نتوانستند از لاک دفاعی خود خارج شوند. عملیات بیت المقدس و آزادسازی خرمشهر سبب بازگشت روحیه و اعتماد به نفس نیروهای مسلح ایران شد.این فتح بزرگ، دفاع مقدس را وارد مرحله نوینی کرد و ایران در موضع قدرت قرار گرفت و دشمنان آمریکا و سایر قدرت ها را سخت به وحشت انداخت چرا که در بردارنده یک پیام بزرگ و دارای ارزش بود و آن پیام "ایثار و مقاومت آن هم با دست خالی" است.
صدام پس از آزادی خرمشهر چه کرد؟
عراقی ها با گرفتن خرمشهر روی دیوارها جمله معروف «جئنا لنبقی» یعنی «آمده ایم تا بمانیم» را نوشته بودند و صدام در سخنانش خرمشهر را مروارید شط العرب می نامید.وقتی خرمشهر آزاد شد بنا به گفته حسین کامل داماد صدام:فشار روحی روی صدام زیاد بود و در 24 ساعت اول یک پزشک همواره بالای سر صدام بود. رئیس سابق ستاد ارتش عراق فاش کرد که صدام حسین بعد از فتح خرمشهر در جنگ با ایران، یکی فرماندهان لشگر سوم را به علت بحث و جدل با او، اعدام کرد.
فتح خرمشهر چند شهید بر جای گذاشت؟
ایران در جریان عملیات آزاد سازی خرمشهر 6000 شهید (4460 شهید سپاه و 1086 شهید ارتش) و 24 هزار مجروح داد اما اثبات کرد که از قدرتی بزرگ تر از معادلات نظامی و پشتوانه ای به مراتب عظیم تر از مولفه های قدرت استراتژیک در حوزه دفاعی برخوردار است. در این عملیات 19هزار نفر از نیروهای عراق اسیر و 16هزار نفر دیگر کشته یا زخمی شدند. همچنین 55دستگاه تانک و نفربر، 50دستگاه خودرو، ده ها قبضه توپ، 53فروند هواپیما و سه فروند هلی کوپتر دشمن منهدم شد.
پس از فتح خرمشهر
در اولین اقدام رزمندگان ایرانی پس از آزادسازی خرمشهر در مسجد جامع خرمشهر نماز اقامه کردند و همه ملت مسلمان ایران غرق شادی و سرور شدند و با حضور در مساجد نماز شکر به جای آورده و ندای ا... اکبر سردادند. جنگ عراق با ایران طولانی ترین جنگ متعارف در قرن بیستم میلادی و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بود که نزدیک به هشت سال به طول انجامید و پس از تحمیل هزینه های سنگین به دو کشور، بدون دستاوردی برای صدام به پایان رسید.
شجاعتِ نجنگیدن؛ بررسی پرونده جنگ ویتنام
سال ۲۰۰۷ بازیکن فوتبال ساحل عاج، «دیدیه دروگبا» با گلی که به ماداگاسکار زد به جنگ داخلی پایان داد! اون تو اولین فرصت از شورشیها دعوت کرد تو یه محل جمع بشن، بعد زانو زد و التماس کرد که جنگ رو تموم کنن. اونا هم این کارو کردن. رسالت واقعی ورزش اینه برقراری صلح! جنگ ویتنام با سادهانگاری سیاستمداران آمریکایی شروع شد. آن ها رویای یک بُرد سریع، شیرین و ساده را در ذهن داشتند. اما خیلی زود کارشناسان آمریکایی فهمیدند که این جنگ پیروزی ندارد. خیلی زود نتیجهی مطالعات تقدیم رییسجمهور شد. جنگ را آیزنهاور شروع کرد و در مجموع ۴ رییسجمهور آمریکا درگیر جنگ ویتنام بودند. به هر چهار رییسجمهور گزارشها داده شد. هر چهار رییسجمهور میدانستند که در جنگ پیروز نخواهند شد، ولی هر چهار رییسجمهور جنگ را ادامه دادند! اما چرا روسای جمهور آمریکا با وجودی که میدانستند در جنگ پیروز نمیشوند و این جنگ پرهزینه و پرتلفات است، آن را ادامه دادند؟ پاسخ ساده است؛ هیچکدام از روسای جمهور نمیخواستند هزینهی شکست را قبول کنند! پایان دادن به جنگ، اغلب یک شکست تلقی میشود، و هیچ رییسجمهوری نمیخواست آن کسی باشد که شکست میخورد! حتی کِنِدی با آن همه ژستهای حقوق بشریاش، باز جنگ را تمام نکرد. شجاعت در تاریخ بشری در جنگیدنها تعریف شده است! هرچه انسانها نابالغتر باشند، جنگیدن را بیشتر برابر با شجاعت تعریف میکنند. حالا اما بخش زیادی از انسانها، خوب میدانند که نجنگیدن نیازمند شجاعت است. پایان دادن به جنگ و خونریزی بیش از هر چیز، نشاندهندهی شجاعت یک سیاستمدار است.
ماجرای تمام شدن جنگ ویتنام
مک نامارا یکی از مهمترین وزراء دفاع و استراتژیستهای آمریکایی قرن ۲۰م بود. او گروهی از پژوهشگران حرفهای را در اندیشگاه رند (RAND) جمع کرده بود تا بر موضوعات سیاستگذارانه با عینک علمی نگاه کنند و در همین اندیشگاه بود که نسلی از برترین دانشمندان شکل گرفتند. از جان فون نویمان (مبدع نظریه بازیها) تا جاننش بزرگ و... توانستند برخی از مهمترین روشهای سیاستگذاری از سناریونویسی تا نظریه بازی تا روش دلفی را ابداع کنند. پژوهشگران برجسته کار خود را انجام داده بودند. حدود ۲۰ سال طول کشید و مطالعه نیز عمری بیش از ۱۵ سال داشت. اما کار پژوهشگران منجر به اتمام جنگ نشد! جنگ زمانی تمام شد که رسانهها اخبار و اطلاعات این پژوهشهای محرمانه را منتشر کردند. ابتدا نیویورکتایمز و سپس واشنگتنپست و بعد از آن ها همهی رسانهها اخبار و اطلاعات پژوهشها را به صورت عمومی منتشر کردند. اعتراضات مردم آغاز شد، اعتراضات بیش از همه توسط همان خانوادههایی بود که فرزندانشان درگیر جنگ شده بودند. فشار عمومی و مردمی زمینه را برای پایان جنگ مهیا کرد.
تصمیمات سخت
تصمیمات سخت به این دلیل سخت میشود که گاه تصمیمگیر خودش همان قربانی تصمیم است. هر کدام از روسای جمهور چهارگانه میتوانستند نخستین قربانی تمام کردن جنگ باشند. آن ها قدرت و مشروعیت خود را از دست میدادند و حزبشان شکستخوردهی بزرگ بودند. در این ماجرا سه عنصر دست به دست هم دادند؛
1. پژوهشگران متعهدی که واقعیت را به سیاستمداران گفتند.
2. رسانههای شجاعی که اطلاعات را منتشر کردند.
3. مردم کنشگری که اعتراض مدنی کردند.
اعتراضات عمومی از یک طرف هزینهی تصمیمات سخت را برای حاکمان آمریکایی کاهش داد. آن ها بعد از اعتراضات، اجراکنندهی خواست مردم شده بودند و به همین دلیل کمتر در معرض حملات و ناسزاهای جنگطلبان قرار میگرفتند؛ و کمتر دوستداران جنگ و حزب مخالف آن ها را ترسو و شکستخورده معرفی میکرد. اما مردم از سیاستمداران نیز متنفر شده بودند؛ چون آن ها را درگیر جنگی کرده بودند که معلوم بود در آن شکست خواهند خورد. آن ها سیاستمداران را محکوم میکردند چون هیچکدامشان شجاعت پایان دادن به جنگ را نداشتند. به عبارت دیگر تعلل در تصمیمگیریهای سخت هم میتواند تبدیل به نارضایتی شود. باید قبول کرد که تصمیمگیریهای سخت، مانند توقف جنگ، شجاعتی بزرگ میخواهد. و باید قبول کرد که تعهد روشنفکران و پژوهشگران، هم دادن اطلاعات و تحلیلهای واقعی به سیاستمداران و هم کاهش هزینههای تصمیمات سخت است. هیچگاه نمیشود انتظار داشت که هزینهها تنها بر دوش یک گروه باشد و منافع آن برای همه.
ستیز با هویّتِ ملّی
روزی از محمّد حسنین هیکل، نویسنده مشهور مصری، پرسیدند: شما مصریان با آن پیشینۀ درخشان فرهنگی چه شد که عرب زبان شدید؟! گفت :ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم! کلود لوی استروس از نظریه پردازان برجسته در حوزه انسان شناسی مدرن می گوید: «برای اینکه یک فرهنگ اصالت خود را حفظ کند و در عین حال مولد نیز باشد، میباید که هم خود فرهنگ و هم اعضای آن به اصالت خود [و حتی تا حدودی به برتری خود بر دیگران] معتقد باشد.» در مملکت ما اما مسئله کاملا برعکس است. در اینجا بسیاری از روشنفکران و شبه روشنفکران و نظریهپردازان و صاحبان قدرت و... طی یک قرن گذشته تا آنجا که می توانسته اند بر وجوه مختلف تاریخ و فرهنگ این سرزمین تاخته اند و به اسم مبارزه با دگماتیسم و تبلیغ جهان وطنی، هر چیزی را که اندک رنگ و بوی ملی داشته است به بوته نقد و تمسخر گرفتهاند. در اینجا دهههاست عرفان ایرانی توسط بسیاری از همین شبه روشنفکران و نیهلیست های مجازی به سخره گرفته شده است. در اینجا دهه هاست بسیاری از شاعران ایرانی با اتهامات مضحکی چون شاعران درباری و ستایشگران شاهان و پادشاهان (این در حالی است که بسیاری از هنرمندان بزرگ غرب هم زیر چتر حمایتی پادشاهان و حاکمان توانسته اند آثار خود را ثبت و ماندگار نمایند) و امثالهم زیر بوته نقد رفته اند. (آنهم از سوی کسانی که حتی توان خواندن بدون غلط دو بیت از مثنوی و شاهنامه و حافظ را ندارند.) در اینجا دهه هاست موسیقی ایرانی به عرعر و هاهاهای کسل کننده متهم بوده است. در اینجا دهه هاست امپراطوری های بزرگ ایران باستان به حکومت جباران تاریخ و دست نشانده های صهیونیسم تقلیل داده شده و مدام مورد توهین قرار گرفته است. در اینجا دهه هاست بسیاری از آیین و رسومات ایرانی به اسم خرافات و نژادپرستی و خودبزرگ بینی و امثالهم نقد شده و مورد اهانت واقع شده است. در اینجا سال هاست زبان فارسی [با تاریخ زیسته ادبی بیش از هزارسال] با برچسب جعلی زبان قومی تعریف شده و مدافعانش با برچسب ضدفرهنگی و سخیف »پان فایس« مورد توهین و غضب قرار گرفته است. در این میان اگر کسی هم جرات کرده و لعن زمانه را به جان خریده و به دفاع از فرهنگ و تاریخ و هنر و آیین های این سرزمین برخاسته است یا توسط خود جامعه به حاشیه رانده و حذف شده است یا در مظان اتهام عمومی بوده و یا به دگماتیسم و تحجر و نژادپرستی متهم شده است. به قول صادق هدایت در اشک تمساح، افتخار به عظمت باستانی تا آن حد مفید است که موجب تشویق و پیشرفت مادی و معنوی یک ملت در نبرد آینده او بشود، نه اینکه او را خودپسند و متعصب بار بیاورد و نه اینکه بخواهند با این نوحه سراییها او را به خواب غفلت ببرند و در فلاکت خود محکوم بکنند. کسی منکر ملیت، زبان و افتخارات گذشتهی ایران نمیباشد. تا همان اندازه که نسبت به زمان و مکان در مسیر تاریخی مقامی برای خود احراز کردهایم اما تکرار ملت شش هزار ساله و ذکر نام سیروس و داریوش و انوشيروان و سلطان محمود و شاه عباس برای مردم نان و آب نمیشود و عرق وطن پرستی کسی را نمیجنباند و یک قدم هم ما را جلو نمیبرد. شاید کسی معتقد باشد که انسان قرن بیست و یکمی که در دهکده جهانی زندگی می کند دیگر چه نیازی به شعر و ادبیات و موسیقی محلی و زبان ملی و تاریخ و این چیزها دارد، اویی که می تواند راحت زبان انگلیسی یاد بگیرد و موسیقی و فیلم انگلیسی ببیند و خویش را از بند سنت برهاند. البته هر شخصی در انتخاب خویش کاملا آزاد است اما نتیجه چنین تربیتی انسان «جهان وطن» و آزاد نخواهد بود و به موجودی بیهویت و گیج و بی ریشه بدل خواهد شد که نمونههای سلبریتی شده آنها به وفور در دسترس و قابل مشاهده است. دوستانی مدام ایراد میگیرند که شما فقط به مردم انتقاد میکنید و همه مشکلات را از چشم مردم میبیند. به نظرم اینگونه دیدن مطالب، ناشی از یک سو برداشت و عدم مطالعه دقیق است. به قول مرحوم دکتر کاتوزیان، ایرانیان از داستانسرایی، لطیفهگویی، شوخی و شایعهپردازی لذت میبرند؛ شایعهها و داستانهای ضدحکومت را بهراحتی میپذیرند و در ساختن بیرحمانهترین شوخیها برای مسخره کردن صاحبان قدرت، بهویژه دولت، اُستادند. بهگفتهی شاعر برجستهی معاصر، مهدی اخوان ثالث، «زندگیمان شعر و افسانه». اگرچه زندگی ایرانی عناصر دیگری نیز دارد، شعر، اسطوره و افسانه، عرفان و دین بخش بزرگی از زندگی روزمره را تشکیل میدهند. احساس در میان ایرانیان و در شکل دادن به آرای آنان، جایگاهی والاتر از عقل دارد. برای یک ایرانی، احتمال پذیرفتن نکتهای که با داستان، شعر یا استدلالی فوقالعاده و ماورای منطق توجیه شده باشد بیشتر است، تا پذیرفتن استدلالی صرفاً منطقی یا شواهد عینی.
به قول استاد شفیعی کدکنی: «انگلیسیها بعد از اینکه مسلّط شدند، گفتند گور بابای زبان فارسی، شما زبان فارسی براتون خوب نیست. شما بیایید اردو رو که یک زبان محلّی است، اینو بگیرید بزرگش کنید و همین کار رو کردند. میدونستند که زبان فارسی شاهنامه داره، مثنوی داره، سعدی داره، حافظ داره، نظامی داره؛ میتونه با شکسپیر کشتی بگیره. ولی زبان اردو چیزی نداره که با شکسپیر کُشتی بگیره. بعد از مدتی بچّهٔ هندی میگه: گور بابای این زبان اردو. من که میتونم شکسپیر بخونم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی چی... اصلاً زبانم رو انگلیسی میکنم، چنانکه کردند...ما نمیخوایم هیچ زبان محلّیی رو خداینکرده... چون این زبانهای محلّی پشتوانه فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبانهای محلّی رو حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمون رو عملا نمیفهمیم»
به پاس هر وجب خاکی از این ملک
چه بسیار است، آن سرها که رفته؛
ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک
خدا داند چه افسرها که رفته...