آسیانیوز ایران / یزد ؛ در نظریههای
نوین رسانهای، جنگ دیگر نه فقط نبرد برای اشغال زمین، بلکه تلاش برای اشغال ذهن است.
مکلوهان، نظریهپرداز بزرگ ارتباطات، زمانی نوشت:
«رسانهها امتداد اندامهای ما هستند»؛ اما در این جنگ، رسانهها بیش از آنکه امتداد
چشم و گوش باشند، بدل به سلاحهای تهاجمی و بازدارنده شدند.
در روزهای
ابتدایی حمله، رسانههای جهانی با روایتی کاملاً یکطرفه، ایران را یاغی و سرکش معرفی
کردند؛ در حالی که شواهد متعدد، از برنامهریزی و نقشآفرینی بازیگرانی چون موساد و
آژانس اطلاعاتی ایالات متحده در تولید این بحران خبر میداد.
این
یک نمونه کلاسیک از «چارچوببندی» (Framing)
رسانهای بود؛ جایی که خبر، نه آینه واقعیت، بلکه بازتاب گزینشی از منافع سیاسی شد.
یکی
از لحظات ماندگار این جنگ، حمله مستقیم به ساختمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و
پخش زنده اجرای مجری شجاع، در همان لحظات بود. این تصویر، بهمثابه «نقطه عطف ادراکی»
(Perception Turning Point)، شکافی
در روایت رسانههای معاند ایجاد کرد و نشان داد که شجاعت رسانهای میتواند در میانه
ویرانی، تولید مشروعیت و همدلی کند.
این
اتفاق، بهدرستی مصداقی از نظریه «دروازهبانی خبر» (Gatekeeping)
بود؛ آنجا که ایران با پیامرسانی از درون بحران، موفق شد بخشی از نبرد روایتها را
از دست رسانههای معاند بازپس گیرد.
یکی
از زوایای کمتر دیدهشده در این جنگ، نقش نفوذ اطلاعاتی و رسانهای دشمن در هدفگیری
تأسیسات کلیدی کشور بود.
در این
جنگ رسانههای فارسیزبان معاند، به مثابه کارخانههای تولید سردرگمی با بهرهگیری
از الگوهای جنگ روانی کلاسیک مانند ایجاد وحشت، بیاعتمادی، تضعیف اقتدار ملی و سیاهنمایی
پیروزیها، تلاش کردند تا گفتمان مقاومت را بشکنند.
در واقع،
آنها با اجرای تکنیکهای ارتباطی چون:
قطعهقطعهسازی
اطلاعات (Fragmentation)
تاکید
بر منابع غیررسمی و مشکوک (False Attribution)
استفاده
از روایت احساسی (Emotive Language)
توانستند
بخشهایی از افکار عمومی را در فضای مجازی دچار تردید و اضطراب کنند. اما برخلاف تصور
آنها، جامعه ایران با نوعی «مصونیت روانی» نسبی، توانست این موج را تاب بیاورد؛ رسانههای
داخلی با ورود مقتدرانه به میدان، تا حدودی مانع تبدیل این حمله روانی به یک بحران
ملی شدند.
جنگ
۱۲ روزه نه پایان یک درگیری، بلکه آغاز یک مرحله نوین از جنگهای ترکیبی است؛ جنگهایی
که در آن سربازان رسانهای و دیپلماتهای محتوا، همارزش فرماندهان نظامیاند.
صنعت
رسانهای کشور باید از این جنگ بیاموزد که:
1. توانمندسازی خبرنگاران بحران؛ را در برنامه داشته
باشد.
2. ایجاد
سپر سایبری ـ اطلاعاتی برای رسانهها و برای جلوگیری از نفوذ دشمن در لایههای تولید
محتوا طراحی و اجرا کند.
3. اعتماد عمومی را از طریق شفافیت، صداقت و واکنش سریع احیا کند.
جمعبندی:
امروز
که آتشبس شکنندهای برقرار شده، نهفقط زیرساختهای نظامی، که زیرساختهای رسانهای
و اطلاعاتی کشور باید بازسازی شوند. جنگ آینده، جنگ سرزمین نیست؛ جنگ معنا، تصویر و
تفسیر است.
اگر
ما روایت خود را ننویسیم، دیگران آن را به سود خود خواهند نوشت.
در دنیای جدید، روایتی که پخش نشود، گویی اصلاً اتفاق
نیفتاده است.