آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:
طنز، هنری است که گاه مرزهایش با جسارت درمیآمیزد و گاه با بیپروایی از خط قرمزها عبور میکند. اما وقتی این مرزنگاری به حریم نمادهای یک تمدن چندینهزارساله میرسد، دیگر بحث بر سر یک شوخی ساده نیست. شبکه نمایش خانگی، این بار با برنامهای با اجرای دو چهره نامآشنا ـ سیامک انصاری و مهران غفوریان ـ در کانون یک طوفان رسانهای قرار گرفته است. آیتم مورد بحث، صحنهای را به تصویر کشیده که در نگاه اول یک بازی ساده گروهی به نظر میرسد. در این بازی، شرکتکنندگان با سنگهایی در دست، به سوی هدفهایی نشانه میروند. اما این هدفها، تکههای یک پازل هستند که تصاویری باستانی بر آنها نقش بسته است. نقشهایی که از میان آنها میتوان نمادهای شکوهمند تختجمشید را تشخیص داد. تختجمشید که خود نماد صلح، عدالت و شکوه امپراتوری ایران است.
در کنار آن، درفش کاویانی ـ پرچم افسانهای ایران باستان که نماد حاکمیت ملی و مقاومت در برابر بیدادگران بوده ـ نیز در میان هدفهای سنگاندازان دیده میشود. شیردال، موجود اساطیری که قرنها نماد قدرت و محافظت در هنر ایرانی بوده، دیگر نقشای است که در این پازل به چشم میخورد. این صحنه، بیدرنگ این پرسش را در اذهان زنده کرد: آیا این تنها یک بازی تصادفی است؟ یا پیامی نمادین در پشت این انتخابها نهفته است؟ حالا این آیتم، به متنی باز برای تفسیر تبدیل شده؛ از نقد بیمسئولیتی هنرمندان تا تحلیل تقابل هویت ملی با سرگرمیهای مدرن.
نمادگرایی و هویت ملی
نمادهای تاریخی، تنها تصاویری کهنه بر سنگها یا پارچهها نیستند. آنها حاملان معنایی هستند که هویت یک ملت را در طول تاریخ شکل میدهند. تختجمشید، تنها یک بنای سنگی نیست؛ بلکه نماد نظم، عدالت و عظمت یک تمدن است. درفش کاویانی نیز در اساطیر ایران، نماد مبارزه با ستم و طلب حقیقت است. قرار دادن این نمادها در معرض پرتاب سنگ، حتی در قالب یک بازی، میتواند بهصورت نمادین به معنای حمله به آن ارزشها تعبیر شود. این اقدام، ناخودآگاه این پیام را تقویت میکند که میتوان با نمادهای هویتساز یک ملت با بیاعتنایی برخورد کرد. در شرایطی که حفظ هویت ملی یک دغدغه جهانی است، چنین نمایشی حساسیتبرانگیز میشود.
مسئولیت اجتماعی رسانه و هنرمند
رسانهها و چهرههای هنری، تنها ارائهدهنده سرگرمی نیستند. آنها در قبال فرهنگ جامعه و حساسیتهای آن مسئولیت دارند. سیامک انصاری و مهران غفوریان، به عنوان هنرمندانی با مخاطبان میلیونی، در انتخاب محتوا باید دقت بیشتری میکردند. یک برنامه پربیننده، تأثیرگذاری فراوانی بر نگرشها، بهویژه در نسل جوان دارد. عادیسازی برخورد فیزیکی (ولو نمادین) با نمادهای ملی، میتواند مرزهای احترام به میراث فرهنگی را در اذهان کمرنگ کند. این رویداد، پرسش جدی درباره نقش کارشناسی در تولید محتوا را مطرح میکند. آیا پیش از تولید چنین آیتمی، مشاورانی از حوزه میراث فرهنگی یا علوم اجتماعی حضور داشتند؟
روانشناسی حرکت پرتاب سنگ
پرتاب سنگ، در ناخودآگاه جمعی، حرکتی همراه با خشونت، تخریب و اعتراض است. این کنش، در طول تاریخ اغلب برای حمله به نمادها یا ویرانی به کار رفته است. وقتی این کنش با نمادهای ملی پیوند میخورد، میتواند احساس تهاجم به خودِ هویت جمعی را تحریک کند. بیننده ممکن است بهطور ناخودآگاه، این صحنه را نه یک بازی، بلکه یک واکنش نمادین از نابودی ببیند. حتی اگر قصد سازندگان تنها ایجاد لحظاتی خندهدار بوده، اما انتخاب این مکانیسم فیزیکی (سنگاندازی) بهصورت ناخواسته بار معنایی منفی به کل صحنه داده است.
بازتابهای اجتماعی و رسانهای
واکنشها در فضای مجازی به این برنامه، سریع و تند بود. بسیاری از کاربران، این حرکت را توهینآمیز خواندند و هشتگهایی در محکومیت آن ساختند. این رویداد، شکاف نسلی در درک از نمادهای ملی را نیز آشکار کرد. برخی از آن به عنوان "شوخی افراطی" دفاع کردند، در حالی که نسل قدیمتر و میراثدوستان آن را غیرقابل بخشش دانستند. بحرانهای اینچنینی، به رسانهها یادآوری میکند که در عصر دیجیتال، هر محتوایی میتواند به سرعت به یک بحران اعتباری تبدیل شود و هزینههای اجتماعی زیادی به همراه آورد.
پیامدهای حقوقی و فرهنگی
از منظر حقوقی، آیا این اقدام میتواند مصداق توهین به میراث فرهنگی ملی باشد؟ قوانین ایران برای حمایت از نمادهای ملی چه میگویند؟ این پرسشها اکنون در محافل حقوقی مطرح شده است. از دید فرهنگی، این رویداد میتواند زنگ خطری برای سایر تولیدکنندگان محتوا باشد. آنها باید بیش از پیش، به بافت فرهنگی جامعه و حساسیتهای تاریخی آن احترام بگذارند. در نهایت، این ماجرا فرصتی است برای گفتوگوی ملی درباره چگونگی تلفیق طنز و سرگرمی با احترام به هویتهای تاریخی. شاید زمان آن رسیده که "خط قرمزهای نامرئی" اما قدرتمند فرهنگی، بهصورت شفافتر تعریف شوند.