شنبه / ۶ دی ۱۴۰۴ / ۱۸:۵۵
کد خبر: 35580
گزارشگر: 548
۶۱
۰
۰
۲
از درد خاموش انسان تا مسئولیت فراموش‌شده حقوق بین‌الملل

رنجی که دیده نشود، عدالت را هم با خود می‌بَرَد

رنجی که دیده نشود، عدالت را هم با خود می‌بَرَد
نیروانا مهرآیین، فعال حوزه صلح، هشدار می‌دهد که خطرناک‌ترین نوع رنج، گونه ساکت و عادی‌شده آن است. رنجی که به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شود، وجدان جمعی را فرسوده و عدالت را تدریجی شکست می‌دهد. او تأکید می‌کند که حقوق بین‌الملل هرچند پاسخی تاریخی به رنج گسترده بشری است، اما خطر آن وجود دارد که در قالب‌های خشک حقوقی، از تجربه زیسته انسان فاصله بگیرد. عدالت بدون همدلی، به سازوکاری سرد تبدیل می‌شود. مهرآیین خاطرنشان می‌کند که عدالت تنها در دادگاه‌ها محقق نمی‌شود، بلکه در تصمیم جامعه برای بی‌تفاوت نبودن شکل می‌گیرد. هر جا رنج انسان نادیده گرفته شود، عدالت عقب می‌نشیند.

آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:

نیروانا مهرآیین - فعال صلحرنج، همیشه فریاد نمی‌زند؛ بیشتر اوقات، بی‌صداست؛ آرام، فرساینده و مداوم. رنج می‌تواند سال‌ها در زندگی انسان جریان داشته باشد، بی‌آن‌که توجهی برانگیزد یا واکنشی ایجاد کند. شاید همین سکوت است که آن را خطرناک‌تر می‌کند. رنجی که دیده نشود، نه‌تنها درمان نمی‌شود، بلکه به‌تدریج عادی می‌شود؛ و عادی شدن رنج، نخستین نشانه شکست عدالت است. انسان، تنها موجودی نیست که درد می‌کشد، اما تنها موجودی است که انتظار دارد رنجش معنایی داشته باشد. این معنا، همان جایی است که اخلاق، سیاست و حقوق به هم می‌رسند. وقتی رنج انسان بی‌پاسخ می‌ماند، مسئله فقط درد فردی نیست؛ مسئله، فروپاشی یک نظام ارزشی است که قرار بوده از انسان محافظت کند.

در جوامعی که بحران، خشونت، فقر یا تبعیض مزمن می‌شود، رنج به بخشی از زندگی روزمره بدل می‌گردد. آدم‌ها یاد می‌گیرند با آن کنار بیایند، آن را تحمل کنند و حتی توجیهش کنند. اما عدالت، درست در همین نقطه به چالش کشیده می‌شود. زیرا عدالت قرار نیست با رنج کنار بیاید؛ قرار است آن را به پرسش بکشد. حقوق، به‌ویژه در سطح بین‌المللی، پاسخی تاریخی به همین وضعیت است. حقوق بین‌الملل زمانی متولد شد که جهان دریافت بعضی دردها آن‌قدر گسترده و عمیق‌اند که دیگر نمی‌توان آن‌ها را مسئله داخلی یا فردی دانست. رنج انسان، وقتی تکرار می‌شود و ساختاری می‌گیرد، به مسئولیت جمعی تبدیل می‌شود. از همین‌جاست که مفاهیمی مانند کرامت انسانی، حقوق بنیادین و مسئولیت دولت‌ها معنا پیدا می‌کند. کرامت انسانی یعنی انسان نباید به نقطه‌ای برسد که دردش بی‌اهمیت تلقی شود. یعنی هیچ‌کس نباید آن‌قدر رنج بکشد که جامعه شانه بالا بیندازد و بگوید: «طبیعی است».

با این حال، یک تناقض جدی در این میان وجود دارد. حقوق بین‌الملل، با همه ظرفیت‌هایش، گاهی خود به زبانی تبدیل می‌شود که از انسان فاصله می‌گیرد. وقتی رنج، صرفاً در قالب آمار، گزارش یا اصطلاحات تخصصی بیان می‌شود، خطر آن وجود دارد که درد، از تجربه زیسته جدا شود. گویی انسان‌ها فقط زمانی دیده می‌شوند که در چارچوب بندها و مواد حقوقی بگنجند. در این میان، نقش رسانه‌ها، نهادهای مدنی و زبان عمومی اهمیت دوچندان پیدا می‌کند. نحوه روایت رنج، تعیین می‌کند که آیا آن درد به مسئله‌ای عمومی تبدیل می‌شود یا در حاشیه باقی می‌ماند. وقتی رنج صرفاً به خبر کوتاه و یا یک تصویر تکراری در گزارش‌ها تقلیل می‌یابد، خطر بی‌حسی جمعی افزایش می‌یابد. اما اگر رنج روایت شود، اگر زمینه‌ها و پیامدهای آن توضیح داده شود، می‌تواند مطالبه عدالت را زنده نگه دارد.

این فاصله، عدالت را تهدید می‌کند. زیرا عدالت، پیش از آن‌که یک فرآیند حقوقی باشد، یک واکنش انسانی است. اگر نتوانیم درد را حس کنیم، حتی دقیق‌ترین قوانین هم بی‌اثر خواهند بود. عدالت، بدون همدلی، به سازوکاری سرد و ناکارآمد تبدیل می‌شود. در بسیاری از پرونده‌های بزرگ حقوقی جهان، آنچه بیش از حکم نهایی اهمیت داشته، لحظه‌ای بوده که رنج به رسمیت شناخته شده است. زمانی که گفته شده: این درد واقعی است، این انسان‌ها قربانی‌اند، و این وضعیت قابل پذیرش نیست. این لحظه شناسایی، خود بخشی از عدالت است. اما همه رنج‌ها به این نقطه نمی‌رسند. بسیاری از دردها، هرگز نام‌گذاری نمی‌شوند. نه جنایت محسوب می‌شوند، نه نقض فاحش حقوق، نه حتی مسئله‌ای قابل پیگیری. این رنج‌های بی‌نام، خطرناک‌ترین نوع دردند؛ چون در سکوت ادامه می‌یابند و وجدان جمعی را به‌تدریج فرسوده می‌کنند. حقوق بین‌الملل، اگر بخواهد به رسالت خود وفادار بماند، باید بار دیگر به انسان بازگردد. باید از خود بپرسد: آیا هنوز می‌تواند رنج را ببیند؟ آیا هنوز صدای کسانی را می‌شنود که دردشان به تیتر خبرها راه پیدا نمی‌کند؟

عدالت، فقط در دادگاه‌ها رقم نمی‌خورد. عدالت، در تصمیم جامعه برای بی‌تفاوت نبودن شکل می‌گیرد. در جایی که درد دیگری، مسئله «دیگری» باقی نمی‌ماند. هر جا رنج انسان نادیده گرفته شود، عدالت عقب می‌نشیند. و هر جا رنج جدی گرفته شود، حتی پیش از صدور هر حکمی، عدالت آغاز شده است. شاید بتوان گفت بزرگ‌ترین خطر برای عدالت، نه فقدان قانون، بلکه عادت کردن به درد است. عادتی که آرام و بی‌صدا، انسان را از انسان جدا می‌کند. این عادت به درد، فقط یک وضعیت روانی نیست؛ یک پدیده اجتماعی است. وقتی رنج به امری روزمره تبدیل می‌شود، حساسیت اخلاقی جامعه کاهش می‌یابد و مرزهای عدالت جابه‌جا می‌شوند. آنچه دیروز غیرقابل تحمل بود، امروز قابل چشم‌پوشی می‌شود و فردا حتی قابل توجیه. در چنین شرایطی، عدالت نه ناگهان، بلکه تدریجی فرسوده می‌شود.

حقوق بین‌الملل، در بهترین حالت خود، تلاشی است برای تبدیل این مطالبه اخلاقی به تعهد حقوقی. این حقوق می‌کوشد به دولت‌ها و نهادها یادآوری کند که رنج، اگر حاصل تصمیم‌ها، سیاست‌ها یا بی‌عملی‌ها باشد، نمی‌تواند بی‌پاسخ بماند. سکوت در برابر درد، خود نوعی کنش است؛ کنشی که پیامد حقوقی و اخلاقی دارد.

با این حال، باید پذیرفت که میان آرمان‌های حقوق بین‌الملل و واقعیت‌های جهان فاصله‌ای جدی وجود دارد. بسیاری از رنج‌ها، هرگز به سطح پیگیری بین‌المللی نمی‌رسند. نه به این دلیل که کم‌اهمیت‌اند، بلکه چون در نظم نابرابر جهانی، صداها وزن یکسانی ندارند. همین نابرابری، خود یکی از چالش‌های اصلی عدالت در عصر حاضر است. در چنین فضایی، پرسش اصلی این نیست که آیا قوانین کافی وجود دارد یا نه؛ بلکه این است که اراده دیدن و شنیدن تا چه اندازه زنده است. عدالت، بدون این اراده، به مجموعه‌ای از متون رسمی محدود می‌شود که از زندگی واقعی فاصله دارند. قانون، زمانی معنا پیدا می‌کند که بتواند به رنج پاسخ دهد، نه فقط آن را طبقه‌بندی کند. از منظر انسانی، عدالت وعده کاهش رنج است؛ نه حذف کامل آن، که امری ناممکن است، بلکه جلوگیری از دردهای قابل پیشگیری. رنجی که نتیجه تبعیض، خشونت یا محرومیت ساختاری است، رنجی نیست که بتوان آن را به سرنوشت یا تقدیر نسبت داد. این‌گونه دردها، مستقیماً به حوزه مسئولیت وارد می‌شوند.

اگر قرار باشد عدالت مفهومی زنده بماند، باید پیوسته خود را در برابر رنج بازتعریف کند. هر نسل، هر جامعه و هر دوره تاریخی، شکل خاصی از درد را تجربه می‌کند و عدالت ناگزیر است به آن پاسخ تازه بدهد. بی‌تفاوتی به این تحول، عدالت را به مفهومی ایستا و بی‌اثر تبدیل می‌کند. در نهایت، نسبت رنج و عدالت، نسبتی یک‌سویه نیست. همان‌طور که بی‌عدالتی رنج می‌آفریند، نادیده گرفتن رنج نیز بی‌عدالتی را بازتولید می‌کند. این چرخه، اگر شکسته نشود، نه‌تنها قربانیان مستقیم، بلکه کل جامعه را درگیر می‌کند. شاید مهم‌ترین کارکرد عدالت، یادآوری همین نکته باشد: هیچ رنجی، اگر انسانی است، نباید بی‌اهمیت تلقی شود. و هیچ نظمی، اگر درد را نادیده بگیرد، نمی‌تواند مدعی پایداری یا مشروعیت باشد. عدالت، پیش از آن‌که یک وعده حقوقی باشد، یک تعهد انسانی است؛ تعهدی به دیدن، شنیدن و مسئول دانستن.

به قلم: نیروانا مهرآیین - فعال صلح
https://www.asianewsiran.com/u/i7A
اخبار مرتبط
عدالت در ایران تنها یک آرمان فلسفی یا یک شعار سیاسی نیست. این مفهوم در بستر تجربه روزمره مردم و در تعامل دائمی با اشکال گوناگون قدرت معنا می‌یابد. از نهادهای حکومتی تا کانون خانواده، از بازار سنتی تا محیط دانشگاه، قدرت در جریان است و عدالت معیار سنجش اخلاقی بودن این جریان محسوب می‌شود. تحلیل این رابطه پرتنش و در عین حال سازنده، کلیدی است برای درک بسیاری از پویایی‌های اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی در جامعه ایران.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید