جمعه / ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ / ۱۶:۵۷
کد خبر: 29179
گزارشگر: 548
۹۳
۰
۰
۳
سعدی؛ قربانی سیاست‌های زبانی؟!

نبرد تاریخی فارسی با مدرنیته!

نبرد تاریخی فارسی با مدرنیته!
زبان فارسی، میراث هزارساله سعدی و فردوسی، امروز در معرض تهدید است! از سیاست‌های آموزشی نادرست تا حمله گروه‌های قوم‌گرا و قدرت‌های خارجی – آیا داریم 'خانه هستی' خود را ویران می‌کنیم؟ چرا شفیعی‌کدکنی هشدار می‌دهد که نوه‌های ما سنگ قبر پدربزرگ‌هایشان را نخواهند خواند؟ نگاهی عمیق به جنگ پنهان علیه فارسی و راه‌های نجات آن.

آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:

تصور کنید فرزند شما نتواند غزل سعدی را بخواند، شاهنامه را نفهمد، یا از لطافت حافظ بی‌بهره بماند. این یک کابوس نیست، بلکه آینده‌ای است که سیاست‌های زبانی غلط می‌تواند رقم بزند! در جهانی که زبان‌های اروپایی سلطه دارند، فارسی تنها سنگر هویت ایرانی است. اما آیا داریم آن را از دست می‌دهیم؟ تحلیل تکان‌دهنده‌ای از جایگاه سعدی، توطئه علیه فارسی و هشدار درباره نسل‌های بی‌ریشه!

به قول مرحوم فروغی، اهل ذوق اعجاب می‌کنند که سعدی هفتصدسال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته است ولی حق این است که ما پس از هفتصدسال به زبانی که از سعدی آموخته‌ایم سخن می‌گوییم. زبان فارسی او چندان دلنشین است که زبان رایج فارسی شده است!

به چه زبانی بگویم؟!

به چه زبانی برایِ جوانانِ این روزگار می‌توان توضیح داد که مدّت هفتصد‌سال تمام پارسی‌زبانان و پارسی‌دانان و پارسی‌خوانانِ جهان از مصر تا به چین، سعدی را فردِ اکمل شاعری می‌دانسته‌اند. در همین قرن ما بزرگانی از نوع فروزانفر و بهار و محمدعلی فروغی، عملا، سعدی را بزرگ‌ترین شاعر می‌شناختند، حالا فردوسی را به دلایلی به کنار بگذاریم. آیا در طول این هفتصد سال، این مردم، همه در اشتباه بودند؟ نه! حقیقت امر این است که با تحولات فرهنگی بشر، «بوطیقا»ها دگرگون می‌شود و در طول هفتصد‌سال بوطیقای فارسی‌زبانان، ثابت مانده بود و سعدی اشعرِ شعرای فارسی‌زبان بود. امروز ممکن است مولوی اشعرِ شعرا باشد یا حافظ یا برای بعضی‌ها بیدل یا برای بعضی‌ها فلان شاعر عصرِ حاضر، اینها همه از پیامد‌های دگرگونیِ بوطیقا‌ها است. ممکن است عمر یک بوطیقا فقط دو نسل باشد یا سه نسل و شاید هم یک نسل.

زبان-وطن

ویتگنشتاین فیلسوف برجسته قرن بیستم، جمله ی معروفی دارد که می‌گوید: «جهان من، جهان زبان من است» و مارتین هایدگر دیگر چهره برجسته فلسفه در قرن بیستم هم معتقد بود که «زبان، خانه هستی است.»
زبانِ تمدنِ مدرن، زبان‌های اروپایی است. زبان تمدن مدرن، انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و روسی و... است. در تمدنِ مدرن، ما ملل خاورمیانه خواه‌ناخواه «بی‌زبان» هستیم و انسان بی‌زبان (هم طبق تعاریف فیلسوفان اشاره شده) انسان «بی‌وطن» است. انسان خاورمیانه‌ای در زیست جهان مدرن نه زبانی دارد و [بالطبع] نه وطنی. (منظور از بی‌زبان، انسان گنگ نیست) انسان خاورمیانه‌ای در تمدن مدرن هر سخنی که بر زبان جاری کند، سوء‌تفاهم و بی‌معنی و مبهم است چرا که زبانش الکن و بریده است. (زبان چیزی فرای زبان گفتگو است و شهروند خاورمیانه‌ای حتی اگر تمام عمر را انگلیسی و فرانسه بخواند و بهتر از خود غربی‌ها به این زبان‌ها تلکم کند باز گنگ و بی‌زبان است و هر سخنش مبهم و غرض‌ورزانه است.) انسان ایرانی غریب و سرگشته در این جهان به تنها چیزی که می‌تواند پناه ببرد و از طریق آن شاید سخن و «بیانی» را صاحب شود. زبان تمدنی فارسی است که هر چند زبان جهان مدرن نیست، اما به‌دلیل قدمت ادبی بیش از هزارسال و خلق آثار ادبی ماندگار می‌تواند مأوای و سکونتگاه و ساحل امنی برای بی‌پناهی او دست و پا کند. حمله به زبان فارسی که در سال‌های اخیر با قدرت بیشتری در حوزه تمدنی فارسی در جریان است و از ترکیه و باکو تا طالبان و اسرائیل را در کنار یکدیگر قرار داده‌است را باید در این راستا نگریست. آن ها به نیکی می‌دانند که انسان ایرانی قرن بیست‌ویکم، اگر چه در مواجهه با زبان تمدن مدرن، گنگ و زبان‌ْبسته است اما به واسطه تاریخ تمدن خود زبانی دارد، که می‌تواند آن ها را در هجوم سیلاب ویرانگر نجات‌بخش باشد و مانع از بی‌مأوایی و بی‌پناهی آن ها باشد. دشمنان زبان فارسی که با بهانه تعصبات قومی به زبان فارسی می‌تازند به نیکی به این مسئله آگاهند. و در همین جاست که باید به خاطر داشت هر کسی که دانسته یا ندانسته در مدارس ایران به‌جای تأکید بر آموزش صحیح و درست زبان فارسی و تاریخ ادبیات و هنر ایران، تأکید و اهمیت را به سمت متونی مانند ریاضی و علوم و زیست و تست و امثالهم برده‌است، در حال خیانت به کلیت وجودی این سرزمین است. هر کسی که به بهانه تکثرگرایی قومی در حال حمله به زبان فارسی است، دانسته یا ندانسته در حال خیانت به کلیت وجودی این سرزمین است. انسان ایرانی قرن بیست‌ویکم به‌مانند تمام همسایگانش زبان‌های تمدن مدرن را نمی‌فهمد (و به این خاطر است که در این منطقه از ترکیه تا اعراب و پشتون و... همه تعصب شدیدی بر زبان خود دارند، چرا که مأوایی جز آن مشاهده نمی‌کنند) و برای بقای خود باید دو دستی و با تمام وجود به حفظ و اشاعه صحیح زبان خود همت گمارده و از دریچه آن به فهم جهان جدید تلاش نماید. بی‌شک اگر همسایگان ایران، کتابی حتی برابر با یکْ‌دهم ارزش ادبی شاهنامه و مثنوی و گلستان را داشتند، آن‌ها را به‌عنوان اصلی‌ترین واحد آموزشی دوران تحصیل دانش‌آموزان قرار می‌دادند؛ اما چه کنیم که در ایران متولیان امر به‌طور کامل دهه‌هاست که به تعطیلات تاریخ رفته و در خواب خوش زمستانی به سر می‌برند.
دکتر شفیعی‌کدکنی در یک خاطره اشاره دارد: «من هنگامی که در آکسفورد بودم، نسخه‌های خطی فراوانی را می‌دیدم و یادداشت‌برداری می‌کردم. یکی از این جُنگ‌ها بسیار جالب بود. یکی از اعضای کمپانی هند شرقی، همچون بیدل شعر گفته بود. بیدل که منظومه‌ای است بسیار منسجم با کدهای هنری فراوان که هر ذهنی نمی‌تواند آن نشانه‌ها را in code کند و دریابد. اما همین افراد، هنگامی که مسلط شدند، گفتند: «گور پدر زبان فارسی! بیایید و اردو را که یک زبان محلی است، بگیرید و بزرگش کنید.»
آن ها به خوبی می‌دانستند زبان فارسی، شاهنامه، مثنوی، سعدی و حافظ و نظامی دارد و می‌تواند با شکسپیر، کشتی بگیرد. اما زبان اردو نمی‌تواند با شکسپیر کشتی بگیرد. (در نتیجه چنین سیاستی) بچه ی هندی می‌گوید: «گور پدر زبان اردو. من که می‌توانم شکسپیر بخوانم چرا باید همراه با این زبان اردو بمانم؟! اصلا زبانم را انگلیسی می‌کنم.!» چنان‌که کردند. آنهایی که به زبان‌های محلی (برای بزرگ شدن بیش از اندازه واقعی‌شان) فشار می‌آورند، می‌دانند چه می‌کنند. آن ها می‌دانند در لهجه کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد و این لهجه وقتی خیلی بزرگ شود، 4 (در نهایت) تا داستان و 2 شعر بندتنبانی از آن به وجود می‌آید. (در نتیجه چنین حادثه‌ای) کودکی (که در هوای آن زبان محلی بالیده) می‌گوید: «من فاتحه این (زبان و فرهنگ) را خواندم. من شکسپیر می‌خوانم یا پوشکین می‌خوانم.»
اکنون شما ببینید روس‌ها در آسیای میانه چه می‌کنند؟ در آسیای میانه با هر قومیتی کوچک، همین کار را کردند. گفتند شما بیایید لهجه خودتان را داشته باشید، زبان خودتان را داشته باشید، ما برای شما در مسکو دپارتمان تشکیل می‌دهیم و... (در نتیجه این سیاست) کودک قزاق پس از مدتی خواهد گفت که این فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسکی و چخوف و لرمانتوف و پوشکین می‌خوانم. فاتحه خواندم به زبان و فرهنگ ملی خودم! روس می‌شود. من یک شوونیست فارس نیستم و این نظر من تنها نیست که زبان فارسی در تمام کره زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلال‌الدین و سعدی و حافظ و نظامی شناخته می‌شود. شکسپیر و پوشکین نمی‌تواند با این کشتی بگیرد.
اما با (پیگیری سیاست) تشویق لهجه محلی (برای بیش از اندازه بزرگ شدن) بچه‌های این لهجه‌ها خواهند گفت که لعنت به زبان و فرهنگ محلی خودم! می‌روم انگلیس و روس می‌شوم. شکسپیر می‌خوانم، لرمانتوف می‌خوانم، تی.اس.الیوت می‌خوانم و به زبان و فرهنگ خودم هیچ توجهی نمی‌کنم. ما نمی‌خواهیم به زبان‌های محلی توهین کنیم. زبان‌های محلی، پشتوانه فرهنگ ما هستند. ما اگر زبان‌های محلی‌مان را حفظ نکنیم، عملا بخشی مهم از فرهنگ مشترک‌مان را نمی‌فهمیم. قرن‌ها و قرن‌هاست که همه این اقوام در شکل‌گیری زبان بین‌الاقوامی فارسی مسامحت دارند. هیچ قومی بر قومی دیگر در ساختن امواج این دریای بزرگ، تقدم ندارد. ما باید به این ها بسیار بیش از این، اهمیت دهیم چرا که این زبان بین‌الاقوامی ما، منحصر در الفبای من فارسی‌زبان نیست و همه اقوام در خلاقیت این فرهنگ و زبان، سهیم اند. اما این تشویق‌های روزمره، پدر فرهنگ ملی را در می‌آورد.
(در پی چنین سیاستی) نوه و نبیره شما خواهد گفت که « گوه به فرهنگ ملی خودم که میراثش چند تا ترانه محلی است. من می‌خواهم پوشکین بخوانم. لرمانتوف بخوانم.» همین کار اکنون در آسیای میانه در حال انجام شدن است. ۳ تا ۴ نسل دیگر، بچه‌های قزاق و ازبک و تاجیک از زبان و فرهنگ خودشان منقطعند. پوتین به ایشان اجازه نمی‌دهد که حتی زبان و فرهنگ نیاکان‌شان را فرابگیرند. نمی‌خواهند ایشان بتوانند گلستان و بوستان سعدی و نظامی بخوانند. آن ها حتی سنگ قبر پدربزرگ‌شان را نیز نمی‌توانند بخوانند.

زیبایی چیست؟

سعدی می‌گوید:

بر حدیث من و حسن تو نیفزاید کس

حدّ همین است سخندانی و زیبایی را 

اگر کسی از سعدی سوال می‌کرد که این چیزی که تو حسن می‌نامی آیا می‌توانی تعریف کنی، معلوم نبود بتواند. این‌همه کتاب راجع به عشق (چون عشق در زیبایی است) داریم، هیچ‌کدام از قدمای ما به این فکر نیفتاده بودند که به این مسأله پاسخ بدهند، در صورتی که در مورد انواع علوم عجیب و غریب کتاب‌ها نوشته‌اند، ولی هیچ‌کدام از متفکّرینِ اسلامی به این فکر نیفتاده که به این مسأله پاسخ بدهند، که دقیقا حُسن چیست. گویا فکر می‌کرده‌اند که زیبایی یک امر ازلی و ابدی است؛ یعنی آن طور که جامعه‌شناسی و استتیک مارکسیستی امروز (و حتی استتیک بورژوازی، مثل بندِتو کروچه) معنی می‌کند که نسبیّت را در مبادیِ جمال‌شناسی تعقیب کند، قدمای ما این طور فکر نمی‌کرده‌اند. آنها فکر می‌کرده‌اند چیزی هست که زیباست برای همه و در همهٔ شرایط یکسان است. به بداهت عشق و زیبایی معتقد بوده‌اند.

تنها یک نفر را من با تمام تجسّسی که کردم پیدا کردم از فلاسفه یا باید گفت از اُدبا، چون به او می‌گویند «فیلسوف الادبا» و «ادیب الفلاسفه» یعنی ابوحیّان توحیدی که اهل فارس بوده و یکی از زنادقه معروف اسلام است می‌گویند در اسلام سه زندیق معروفند ابوالعلاء معری ابن راوندی و سومی ابوحیان توحیدی است او تنها کسی است که به این نکته توجه کرده در تمام تمدن اسلامی و این مسأله را مطرح کرده که زیبایی چیست. البته نتوانسته به آن پاسخ بدهد آیا عاطفی است یعنی برمی‌گردد به حوزهٔ عواطف یا برمی‌گردد به حوزهٔ استدلال و تعقل؟ به هر صورت قدما سعی می‌کرده‌اند جمال را تجرید کنند و برگردانند آن را به زیبایی الهی و ببرند به طرف زیبایی‌های مطلق و ازلی، یعنی کمال مطلق. یعنی هر چیز زیبا پرتوی از زیبایی ازلی دارد. به همین دلیل بعضی از صوفیه به طرف زیبایی‌های ظاهری رفته‌اند مثل اوحدالدین کرمانی (حتی به صورت منحرف آن)

مثلا حافظ می‌گوید:

لطیفه‌ای‌ست نهانی که عشق از او خیزد 

اما خود کلمهٔ لطیفه هم واژه‌ای عاطفی و emotive است و مشکلی را حل نمی‌کند.

معجزهٔ سعدی در کجاست؟

دشوارترین نوع آشنایی‌زدایی، در قلمرو نحو زبان syntax اتفاق می‌افتد. زیرا امکانات نحوی هر زبان، و حوزهٔ اختیار و انتخاب نحوی هر زبان به یک حساب، محدودترین امكانات است. آن تنوعی که در حوزهٔ باستانگرایی واژگانی یا خلق مجازها و کنایات وجود دارد، در قلمرو نحو زبان قابل تصور نیست. بیشترین حوزهٔ تنوع‌جویی در زبان، همین حوزهٔ نحو است. معجزهٔ سعدی در همین‌جاست. وقتی سعدی می‌گوید: 

 چون مرا عشق تو از هرچه جهان بازاستد

چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد؟!

اگر گفته بود:

چون مرا عشق تو از جمله جهان بازاستد

چه غم از سرزنش جمله جهانم باشد

ظاهراً معنی تفاوتی نمی‌کرد ولی همه‌کس می‌داند که شعر از آسمان به زمین می‌آمد. تمام زیبایی و هنر شاعر در همین "هر چه جهان و هر که جهان" است که در آن نوعی حذف وجود دارد، یعنی بهره‌وری از یک ساختارِ نحویِ خاص که دیگران–تا آنجا که به یاد دارم–از آن غافل بوده‌اند. شاید نیما بدون اینکه توجهی به شعر سعدی داشته باشد تصادفاً به چنین حذفی در زبان دست یافته:

جاده خالی‌ست، فسرده است امرود

هرچه، می‌پژمرد از رنج دراز 

شعرِ سعدی ما را تسخیر می کند

یکی از شگرف ترین سخنان در تاریخ الاهیّات بشری این سخنِ عارفان ایرانی است که گفته اند: اَقوَی العُلومِ اَبْعَدُها مِنَ الدلیل( نیرومند ترین آگاهی،آن آگاهی است که نیازی به دلیل ندارد). به مقیاس همین سخن باید گفت: اَقوی الأشعارِ اَبْعَدُها مِنَ التصویر( نیرومندترینِ شعر ها آن شعر است که نیازی به تصویر ندارد) و آن شعر سعدی است که بدون یاری گرفتن از تصویر ما را تسخیر می کند. در هنر سعدى چیزى وجود دارد که دیگر بزرگانِ ما از آن کمتر بهره داشته‌اند و آن آزمونگرى و تجربه‌گرایى سعدى است در آفاق پهناورِ حیات و ساحتهای مختلف زندگىِ اجتماعى و فردى؛ همان چیزى که او خود از آن به «معاملت‌داشتن » تعبیر مى‌کند. به گفتهٔ خودش:

دگرى همین حکایت بکند که من ولیکن

چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد

سعدی بی‌‌نظیر است!

قدرت مانور‌دادن در ساختار جمله به یک معنا بی‌نهایت است. امیر معزی یک‌ بیستمِ انعطاف‌پذیری انوری را هم ندارد؛ دو شاعر نزدیک به هم. انوری یکی از اعاظم خلاقیت‌های شعری ماست. قدرت مانور نحوی او از خاقانی و نظامی هم بالاتر است. قدرت خاقانی و نظامی در میدان تصویر است و نه نحو.  سعدی آمد و بر استاد خودش پیشی گرفت و معجزه کرد. افصح‌المتکلمین بی‌خود بر سعدی اطلاق نشده است. چرا به حافظ نگفتند افصح‌المتکلمین؟

هزار لقب معجزه‌آسا به او داده‌اند. او لسان الغیب است اما به او افصح‌المتکلمین نگفته‌اند. قدما بر حسب غریزه می‌فهمیدند که سعدی یک جور دیگری‌ست.  من، الفبای سبک‌شناسی را بلدم و مطالعات سینتکتیک (Syntactics) را و مانور دادن روی جای کلمات در ساختار جمله را یاد گرفتم و آموختم می‌توانم بگویم که سعدی فرد اکمل تنوع ساختار‌های نحوی‌ست. او بی‌نظیر است. مانوری که او در ساختارهای نحوی می‌دهد بی‌نظیر است.  نه قدما، نه معاصران سعدی و نه اخلاف سعدی، هیچ کسی نتوانسته است تنوع‌جویی در ساختارهای نحوی او را داشته باشد. بیهقی در نثر همین‌گونه است و حیرت‌آور است.

دامنِ کبریاییِ سعدی

به قول دکتر شفیعی کدکنی، سعدی بزرگترین شاعرِ تاریخِ ادبیات ما بوده...حالا این آموزش‌های جدید صد سالِ اخیر مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوم و پیدا‌شدن بعضی بوطیقا‌ها و نظریه‌های شعری مدرن... یک خرده‌ای... ببینید! بر دامنِ کبریایی سعدی گردی نمی‌نشیند! از اینکه مثلا: یک روزنامه‌نویس بی‌سوادی که نه فرانسه می‌دونه و نه فارسی، یک چیزکی راجع به بودلر مثلا شنیده، بگه که: بودلر خیلی بزرگه، سعدی از آن artestic device آرتیستیک دیوایس‌ها (هنر سازه) ی بودلری نداره. ما کاری نداریم...صد میلیون از این حشراتُ‌الارض که بیان بر دامنِ کبریاییِ سعدی گردی نمی‌نشینه؛ او اَفصحُ المتکلّمینِ تاریخِ زبانِ فارسی است.

 

زبان فارسی به‌عنوان خانه هستی ایرانی

 با استناد به آرای ویتگنشتاین («جهان من، جهان زبان من است») و هایدگر («زبان، خانه هستی است»)، نویسنده استدلال می‌کند که تمدن مدرن با زبان‌های اروپایی تعریف می‌شود و ملل خاورمیانه در این فضا «بی‌زبان» و در نتیجه «بی‌وطن» هستند. حمله به زبان فارسی (از سوی ترکیه، باکو، طالبان، اسرائیل و...) تلاشی برای قطع پیوند ایرانیان با تنها پناهگاه هویتی‌شان (ادبیات فارسی) است. نویسنده هشدار می‌دهد که تضعیف زبان فارسی به نفع زبان‌های محلی یا علوم تجربی، منجر به گسست نسل‌های آینده از میراث تمدنی خود می‌شود (مانند آنچه روسیه در آسیای میانه انجام داد).

۳. زیبایی‌شناسی از نگاه سعدی و سنت ادبی

 نویسنده به نبود تعریف دقیق از «حسن» در ادبیات کلاسیک اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که قدما زیبایی را امری مطلق و الهی می‌دانستند (برخلاف نگاه نسبی‌گرای مدرن). تنها ابوحیان توحیدی به این پرسش پرداخت، اما پاسخی نیافت. هنر سعدی در «آشنایی‌زدایی نحوی» است؛ یعنی ساختارهای بی‌نظیر جمله‌بندی که حتی شاعران بزرگ دیگر مانند خاقانی یا نظامی به پای آن نمی‌رسند. مثال ابیاتی مانند «چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد» نشان‌دهنده این مهارت است.

۴. هشدار درباره سیاست‌های زبانی

 نویسنده با اشاره به تجربه هند (جایگزینی اردو به جای فارسی و سپس مهجوریت اردو در برابر انگلیسی)، هشدار می‌دهد که تشویق افراطی زبان‌های محلی می‌تواند به نابودی هویت ملی بینجامد. او تأکید می‌کند که زبان‌های محلی باید حفظ شوند، اما نه به قیمت تضعیف فارسی که حامل شاهنامه، مثنوی و گلستان است. متولیان آموزشی را متهم می‌کند که با اولویت دادن به علوم تجربی و تست‌محوری، از آموزش عمیق ادبیات فارسی غافل شده‌اند!

https://www.asianewsiran.com/u/gsI
اخبار مرتبط
زبان زنده است و نفس می‌کشد، اما برخی می‌خواهند با انبرک دستورالعمل‌های اداری به آن شکل دهند! این روزها شاهد موج عجیبی هستیم که هر واژه تخصصی انگلیسی را با معادل‌های فارسی ناهمگون جایگزین می‌کند - معادل‌هایی که نه تنها ذهن را نمی‌نوازند، بلکه گاه مضحک و نامفهوم هستند.
اولین روز اردیبهشت سالروز بزرگداشت خدای سخن و فصاحت و شیوایی کلام سعدی است. سعدی با نگاهی عمیق که حاصل تجربه سالها سفر و نشست و برخاست با بزرگان عصر خویش است گاه حکیم و اندرزگویی یگانه است و گاه زیباترین شعرهای عاشقانه ای را که تا به امروز یک انسان قادر به سرودن آنها بوده است را بر روی صفحات زرین تاریخ ادبیات ایران به نگارش در آورده است. اگر چه دهه هاست با سیطره تکنولوژی و برقراری مناسبات سرمایه داری، تفکر پول محور بر تمام شئون جامعه ایرانی چیره شده است، اما ارزش معنوی و ذوق زیبایی شناسانه نهان در میان اشعار شاعران بزرگ این سرزمین طرفداران و شیفتگان خود را در سراسر جهان دارد.
انتشار تصاویر جدید از تغییر کاشی‌های آرامگاه نظامی گنجوی و جایگزینی اشعار فارسی با اشعار ترکی، موج جدیدی از اعتراضات به سیاست ایران‌زدایی از این شاعر بزرگ ایرانی را برانگیخته است. این اقدام که بخشی از پروژه بلندمدت تغییر هویت فرهنگی منطقه محسوب می‌شود، از دهه 1930 میلادی توسط شوروی آغاز شده و تا امروز ادامه دارد.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید