به گزارش آسیانیوز ایران ؛ هانا آرنت متولد ۱۹۰۶ در لیندن آلمان، نظریهپردازی سیاسی است با بحثهایی پردامنه درباره فهم ماهیت قدرت و کارکردهای آن، تحلیل خشونت و انقلاب. کتاب «میان گذشته و آینده» هانا آرنت شامل هشت مقاله خواندنی و تاملبرانگیز است که هدف آنها کسبِ تجربه در «چگونه» اندیشیدن است؛ آنها حاوی دستورعمل نیستند درمورد این که انسان باید به چه بیندیشد یا چه حقایقی را بپذیرد بلکه به قول آرنت، قصد آنها این است که رشتهی گسستهی سنت را دوباره گره بزنند یا با ابداع جایگزینهای نوظهور، شکاف میان گذشته و آینده را پُر کنند.
در هشت تمرین در اندیشهی سیاسی، مسئلهی حقیقت در تعلیق باقی میماند؛ تنها چیزی که مورد توجه خواهد بود، این است که انسان در این شکاف چگونه باید حرکت کند؛ گرچه شاید این شکاف تنها جایی باشد که حقیقت به تدریج پدیدار میشود. بهعبارت دقیقتر، این رسالهها تمرینهایی هستند در اندیشهی سیاسی، به آن نحو که از دل رخدادهای واقعی سیاسی پدید میآید. (گرچه به چنین رخدادهایی تنها گاه به گاه اشاره میشود). فرض آرنت این است که اندیشه خود از دلِ رخدادها در تجربهای زنده پدید میآید و باید با آنها در پیوند باقی بماند، زیرا اندیشه مرکز جهتیابیای جز این تجربهها ندارد.
کتاب به سه پاره تقسیم میشود: پارهی نخست به گسستِ مدرن در سنت و مفهوم تاریخ میپردازد که دوران مدرن امیدوار بود آن را جایگزین مفاهیم متافیزیکِ سنتی کند. پارهی دوم دربارهی دو مفهوم سیاسی بنیادی مرتبط باهم، یعنی قدرت و آزادی، بحث میکند. پیشفرض این پاره، بحث پارهی اول است، به این معنا که پرسشهای مستقیم و پایهای همچون «قدرت چیست؟» و «آزادی چیست؟» تنها هنگامی میتوانند طرح شوند که پاسخهایی که توسط سنت ارائه میشوند، دیگر قابل دسترس یا معتبر نباشند. سرانجام، چهار مقالهی پارهی آخر یعنی بحران در آموزش و تربیت؛ بحران در فرهنگ، اهمیت اجتماعی و سیاسی آن؛ حقیقت و سیاست و تسخیر فضا و مقام انسان تلاشهایی صریحاند برای بهکار بردن آن نوع از تفکر، که در دو پارهی نخست آزموده شدند، درمورد مسائل فوری و مطرحی که هرروزه با آنها مواجه میشویم، به طور مسلم نه برای این که پاسخهایی قطعی بیابیم، بلکه به امید روشن ساختن موضوعات و یافتن نوعی اطمینان درمورد این که چگونه میتوان با مسائل خاص روبرو شد.
در بحث درباره آزادی هانا آرنت معتقد است: طرح پرسش «آزادی چیست؟» اقدامی است نومیدکننده. گویی تضادها و تناقضات دیرینه در کمین نشستهاند تا معماهای اِمتناع منطقی را به اندیشهی انسان تحمیل کنند، بهطوری که (بسته به این که انسان به کدام گوشهی معما آگاهی دارد) دریافتنِ مفهوم آزادی یا مفهوم ضدِ آن همانقدر ناممکن میشود که تصور کردن دایرهی چهارگوش. این مسئله را در سادهترین شکل، میتوان در تضادِ میان آگاهی و وجدان خلاصه کرد. از یک سو، وجدانمان میگوید آزاد و از این رو، مسئولیم، از سوی دیگر، تجربهی روزمرهمان نشان میدهد که همواره باید خود را، مطابق اصل علیّت، با جهان بیرونی هماهنگ کنیم.
از نگاه آرنت، آزادیی را که در همهی آرای سیاسی مسلم میانگاریم، و حتی کسانی که حکومت استبدادی را میستایند بازهم باید آن را به حساب آورند، درست ضدِ «آزادی درونی»، یعنی فضایی درونی، است که انسانها برای فرار از اجبار بیرونی و «احساس» آزادی میتوانند به آن بگریزند: این احساس درونی نمودهای بیرونی ندارد. از این رو، بنا به تعریف، ربطی به سیاست ندارد. هر چیزی که روا بودن آزادی درونی را توجیه کند، و هرقدر هم آزادی درونی را در دوران باستان پسین شیوا وصف کرده باشند، بازهم از لحاظ تاریخی، پدیدهای است پسین. احساس آزادی در آغاز نتیجهی نوعی بیگانگی از جهان بود که تجربههای دنیوی را به تجربههای درونی شخص بدل میکرد. تجربه آزادی درونی همواره غیراصیل است، زیرا پیشفرض آن همواره این است که انسان از جهانی که آزادی او را گرفته است، دوری میگزیند و به درون خود، که کس دیگری به آن دسترسی ندارد، پناه میبرد. این فضای درونی را (که «خود» بعد از گریز از جهان به آن پناه میبرد) نباید با دل یا روان (که هردو تنها در ارتباط دوجانبه با جهان وجود دارند و عمل میکنند) اشتباه گرفت. در دوران باستان پسین، کسانی که در جهان بیرونی، جایی برای خود نمییافتند معنویت (نه دل و روان) را به عنوان مکانی برای آزادی مطلق کشف کردند. از آغاز دوران باستان تا کمابیش میانههای قرن نوزدهم، همگان همعقیده بودند که پیششرط آزادی داشتن جایگاهی در جهان بیرونی است.
آرنت بر موهبت بیهمتای آزادی انسان و توانایی آزادی او تأکید دارد: دورههای آزادی در تاریخ بشر، همواره کمابیش کوتاه بودهاند. اما آنچه بیشتر وقتها در این دورههای تحجر و زوالِ قطعی، دستنخورده باقی میماند خودِ توانایی آزادی است، توانمندی محض آغاز کردن که به همهی فعالیتهای انسان روح میبخشد و الهام میدهد و آغازگاهِ ناپیدای پیدایش همهی چیزهای بزرگ و زیباست. اما تا زمانی که این آغازگاه پنهان است، آزادی واقعیتی دنیوی و ملموس نیست، یعنی واقعیتی سیاسی نیست. چون آغازگاه آزادی، حتی زمانی که زندگی سیاسی متحجرشده و کنش سیاسی توان متوقف کردن روندهای خودکار را ندارد، حضور خود را حفظ میکند، آزادی بهسادگی میتواند با پدیدهای در اساس غیرسیاسی اشتباه گرفته شود. در چنین شرایطی، آدمی آزادی را به عنوان شیوهای از بودن که نوعی «هنرمندی» و هنرآفرینی خاص خود را دارد، تجربه نمیکند، بلکه آن را همچون موهبتی بیهمتا درک میکند که به ظاهر تنها انسان در میان همهی زیندگان زمینی، از آن برخوردار شده است. اثرها و نشانههای این موهبت را میتوانیم کمابیش در همهی فعالیتهای آدمی بیابیم، با اینهمه، آزادی نخست هنگامی که کنش، فضای دنیوی خاص خود را پدید آورده است، یعنی جایی که آزادی، بهتعبیری، از مخفیگاه بیرون میآید و پدیدار میشود، میتواند بهطور تام و تمام تکامل یابد.
کنش برای آزادی توصیه آرنت است: هر کنش یک «معجزه» است، یعنی چیزی است که انسان نمیتوانسته است آن را انتظار داشته باشد، اگر به آن نه از چشمانداز انسان کنشگر، بلکه از دیدگاه روندی بنگرند که در چهارچوبش این کنش رخ میدهد و روند خودکارش با این کنش دچار گسست میشود. اگر حقیقت دارد که کنش و آغازگری در اساس یکیاند، آنگاه باید نتیجه گرفت که توانمندی انجام معجزه باید بههمان شکل در محدودهی تواناییهای بشری باشد.... تاریخ، برخلاف طبیعت، انباشته از رویداد است؛ در تاریخ، تصادفها و امور بینهایت نامحتمل آنقدر بارها رخ میدهد که سخن گفتن از معجزه بهطور کلی عجیب بهنظر میرسد. اما دلیل این تکرار فقط آن است که روندهای تاریخی را ابتکار انسانهای کنشگر پدید میآورند و پیوسته آنها را دچار گسست میکنند. از این رو، در انتظار امور پیشبینیناپذیر و غیرمترقبه بودن و آمادگی داشتن برای معجزات در قلمرو سیاسی بههیچوجه خرافهپرستی نیست، بلکه بیشتر امری است که انسان بهنحوی واقعگرایانه میتواند آن را توصیه کند. و هرچه کفهی ترازو بهنفع فاجعه سنگینتر شود، کنشی را که برای آزادی انجام میدهند بیشتر به شکل معجزه پدیدار میشود؛ زیرا نه رهایی بلکه فاجعه است که همواره بهشکل خودکار رخ میدهد و همواره مقاومت در برابر آن، غیرممکن بهنظر میرسد.
و در نهایت از دید آرنت آزادی به آفرینش واقعیت تاریخی ره میبرد: احتمال این که فردا مانند امروز باشد همواره بسیار زیاد خواهد بود، اگر این احتمال را از بیرون و بهطور عینی بسنجیم، یعنی در نظر نگیریم که انسان نوعی آغاز و مسبب است. این احتمال بهیقین نه به طور کامل برابر، بلکه کمابیش برابر است با احتمال اینکه «هیچ» زمینی در تصادفهای کیهانی پدید نیاید، «هیچ» زندگیای در فرآیندهای زنده پدید نیاید و «هیچ» انسانی در فرگشتِ زندگی حیوانی پدیدار نشود. تفاوت تعیینکننده میان «امر بینهایت نامحتمل»ی که واقعیت زندگی زمینی بر آن استوار شده است و ویژگی معجزهآسای رخدادهایی که واقعیت تاریخی را میسازند در این است که در قلمرو امور بشری، میدانیم که آفرینندهی «معجزهها» کیست. انسانهایند که این معجزهها را انجام میدهند؛ انسانهایی که به سبب این که از موهبت دوگانهی آزادی و کنش برخوردارند، میتوانند واقعیت خود را بیافرینند.
کتاب «میان گذشته و آینده (هشت تمرین در اندیشهی سیاسی)» نوشته هانا آرنت با ترجمه سعید مقدم در ۳۶۴ صفحه و با قیمت ۲۹۰۰۰۰ تومان را انتشارات اختران رهسپار بازار کتاب کرده است.