آسیانیوز ایران / یزد ؛ در میان تمام روزهای تاریخ، دو روز آن را
باید نه در تقویم، بلکه در ژرفای جان انسان نوشت: تاسوعا و عاشورا. نه برای آنکه فقط
حادثهای بزرگ در آن رخ داد، بلکه برای اینکه هندسهای الهی از حقیقت، اراده، زیبایی،
عقل، شور، عدل و ایمان در آن ترسیم شد؛ الگویی که هرگز کهنه نمیشود، چون با فطرت انسان
گره خورده است.
قمر بنیهاشم: پرچمدار شجاعت و عقلانیت
مؤمنانه
تاسوعا، روز عباس است؛ عباس بن علی، که
در چشم تاریخ، تنها یک قهرمان نیست؛ بلکه نماد هماهنگی بیبدیل میان غیرت و عقل، وفاداری
و مروّت، قدرت و خضوع در برابر امر خداست. در تاسوعا، اوج فرمانبرداری عقلانی از امام
دیده میشود. عباس، میتوانست خود تصمیم بگیرد، اما ترجیح داد عقل خود را به مرکز ولایت
گره بزند و بگوید: “اگر حسین نخواهد، شمشیرم خاموش است.” و این یعنی قلهی ایمان.
در دنیایی که قدرت، اغلب به قیمت حقیقت
فروخته میشود، عباس به ما آموخت که اقتدار، فقط زمانی مقدس است که در خدمت حقیقت باشد.
بازوانش بریدند، اما پرچمش را از زمین برنداشت؛ چون فهمیده بود پرچم حقیقت، با جسم
بالا نمیماند، با روح وفادار استوار میماند.
عاشورا: انفجار نور از قلب ظلمت
و عاشورا، انفجار ایمان در تاریکی است.
حسین، نه برای پیروزی نظامی، که برای بیدارسازی وجدان جهان قیام کرد. در ظاهر، شمشیرها
بر تن او فرود آمدند، اما در باطن، او بود که بر شمشیرها پیروز شد. آنجا که قدرت،
در برابر صداقت زانو زد و لشکرِ زر و زور، مغلوب عریانی حقیقت شد.
آن روز، عاشورا نه فقط مرگ امام را رقم
زد، بلکه مرگ مشروعیت یزید را نیز امضا کرد. با شهادت حسین، سلطنتِ دروغ، رسوا شد؛
و این رسوایی، نسل به نسل منتقل شد تا امروز، که حتی وجدانهای بیدین هم، در برابر
حسین، سر احترام فرود میآورند.
عبرت عاشورا: دینداری، بدون آزادی، نقض
غایت خداست
درسی که باید هزار بار تکرار شود این است
که اسلامِ بدون آزادی، عاشوراستیز است. حسین، به نماز آمد، اما نه نمازِ تحمیلشده؛
او به ما آموخت که نماز باید از جان بجوشد، نه از تهدید شمشیر. هرکس به نام دین، آزادی
را ذبح کند، در جبههی یزید ایستاده است.
عاشورا یادمان داد که کربلا یک مکان نیست،
یک معیار است؛ هرجا که ظلم باشد، هرجا که دروغ، ایمان را به بند بکشد، آنجا کربلاست.
و هرجا که انسان، در برابر زور بایستد، و حقیقت را با جان خویش فریاد بزند، آنجا عاشورا
در جریان است.
شهادت: مرگ نیست، بازسازی تاریخ است
حسین کشته نشد؛ او تاریخ را از نو نوشت.
او زنده است، چون مرگش، مرگ معمول نبود؛ بلکه تولد مجدد یک معنا بود. عاشورا، دفتری
است که هر نسل، باید در آن بنویسد که در برابر باطل، چه کرده است.
امروز ما و عاشورا: آیا حسینی هستیم؟ یا
فقط عزادار؟
برای امروز ما، پرسش اصلی این است: آیا
ما ادامهدهندگان راه حسین هستیم، یا فقط برگزارکنندگان عزایش؟ آیا در برابر ظلم، به
بهانه محافظهکاری، سکوت میکنیم؟ آیا صداقت را فدای نفع و مصلحت میکنیم؟ آیا عباسوار
در برابر حق، بیچشمداشت ایستادهایم؟ یا با محاسبه سود و زیان، مرام را معامله کردهایم؟
آری، عاشورا یک تئاتر تاریخی نیست؛ یک حقیقت
جاری است. حقیقتی که فریاد میزند:
«ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی، فیا
سیوف خذینی.»
خون پیروز است، اگر آگاه باشیم
حسین پیروز شد، چون جان داد و حقیقت را
حفظ کرد. ما نیز پیروز خواهیم شد، اگر بفهمیم که قدرت در خدمت حقیقت است، نه حقیقت
در خدمت قدرت.
خون بر شمشیر پیروز است، اگر شمشیرها را
از درونمان بیرون کنیم: شمشیر غرور، شمشیر منفعت، شمشیر ترس.
تاسوعا و عاشورا، هر سال تکرار میشود؛
اما در جان چه کسی جا میگیرد؟ تنها در جانِ آنکس که تصمیم گرفته است در عصر خود،
حسینی بایستد، نه فقط حسینی بگرید.