آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:
آیت الله خامنه ای در حکمی آقایان علی اکبر احمدیان و علی شمخانی را به عنوان نمایندگان خود در شورای دفاع منصوب کردند.
متن حکم به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
با عنایت به تصویب و تشکیل شورای دفاع، جناب آقای دکتر علیاکبر احمدیان و جناب آقای شمخانی را به نمایندگی خود در آن شورا منصوب میکنم. توفیق ایشان و دیگر اعضای آن شورا را از خداوند مسألت میکنم.
سید علی خامنهای
شانزدهم مرداد ۱۴۰۴
علت حضور لاریجانی در شورایعالی امنیت ملی
همچنین روزنامه همشهری امروز در مقاله ای بیان کرد: حضور لاریجانی در شورایعالی امنیت ملی، به عنوان فردی عاقل و دارای گرایش مردمی ضروری است. او میتواند فیلترینگ و حجاب و حکمرانی سایبری را حل کند. لاریجانی در توافقهای بلندمدت با چین و روسیه نقشآفرین بوده است و این انتخاب میتواند مسیر دیپلماتیک راهبردی گذشته را تقویت کند. در شعام تصمیمات حساسی مانند فیلترینگ و حکمرانی سایبری و حجاب اتخاذ میشود و حضور افرادی که هم عاقل باشند، هم حوزه اجرا را بشناسند، هم نگاه مردمی داشته باشند، هم دین و نظام را بفهمند و هم بر قوانین مسلط باشند، ضروری است.
چرا این دو نفر؟
- دکتر علیاکبر احمدیان: از چهرههای استراتژیک دفاعی سپاه با سابقه در نهادهای امنیتی و دانشگاهی.
- علی شمخانی: از افراد مورد اعتماد در حلقه تصمیمگیریهای امنیتی
پیام سیاسی این انتصاب چیست؟
- تقویت نگاه فنی-امنیتی در شورای دفاع.
- احتمال تمرکز بیشتر بر مسائل راهبردی دفاعی مانند همکاریهای بلندمدت با روسیه و چین.
واکنشها به انتصاب
- موافقان: این ترکیب میتواند به تصمیمگیریهای سریعتر و کارشناسیتر در حوزه دفاعی کمک کند.
- منتقدان: آیا حضور چهرههای جدید میتواند به تنوع دیدگاهها در شورای دفاع بیانجامد؟
نقش شورای دفاع در سیاستگذاری کلان
این شورا در مسائلی مانند:
- همکاریهای دفاعی با قدرتهای جهانی (روسیه، چین)
- سیاستگذاری در حوزه سایبری و فیلترینگ
- برنامهریزی امنیتی بلندمدت
- پی ریزی مسائل امنیتی مانند تقابل ها با اسرائیل
نقش تعیینکننده دارد.
جمعبندی
- انتصاب احمدیان و شمخانی نشاندهنده تمرکز بر مسائل دفاعی و امنیتی است.
- آیا این ترکیب جدید میتواند به بهبود تصمیمگیریهای راهبردی منجر شود؟
اصلا لزومی نداشت آقای جلیلی دولت سایه تشکیل دهد
تیرماه 1403،عزت الله یوسفیان ملا گفت: اصلا لزومی نداشت آقای جلیلی دولت سایه تشکیل دهد. این روزها یک کلیپ در فضای مجازی پربازدید شده که میبینیم شهید رئیسی در پاسخ به یک خبرنگار میگوید؛ من شخصا به آقای جلیلی زنگ زدم و چندین مقام را به ایشان پیشنهاد دادم و ایشان نپذیرفتند. پس پرسش از آقای جلیلی این است که شما که میتوانستید وارد دولت شده و با قدرت در کنار دولت ایستاده و به آن کمک کنید، دلیلی نداشت به سایه بروید. سایه برای شخصی است که نتواند در آفتاب بایستد. مثلا شرایطی دارد که دیگر به مصلحت نیست در انظار باشد. مثل آقای روحانی یا خاتمی.
انتقاد تند روزنامه خراسان از سعید جلیلی: ملتی را که گوساله پرست مینامید، شایسته احترام فراوانند
روزنامه خراسان در یادداشتی به انتقاد از اظهارات اخیر سعید جلیلی مبنی بر مقایسه «ضعیت امروز ایران با گوسالهپرستی بنیاسرائیل» پرداخته است. این روزنامه نوشت: مقایسه آقای سعید جلیلی در اظهاراتی عجیب گفته است: «بنیاسرائیل پس از پیروزی بر فرعون، وقتی ۴۰ روز پیامبرشان به کوه طور رفت، گوساله پرست شدند. عدهای نیز امروز پس از این که دشمن در وسط مذاکرات به ما حمله کرد و ملت ایران پیروز شد، مجدد دم از مذاکره میزنند». سخنان اخیر جلیلی که وضعیت امروز ایران را با ماجرای گوسالهپرستی بنیاسرائیل پس از ۴۰ روز غیبت حضرت موسی (ع) مقایسه کردهاند، از چند منظر اساسی قابل نقد است:
۱- قیاسهای تاریخی و ارجاع به الگوهای دینی، اگر بدون دقت و فهم عمیق از بافت معنایی به کار گرفته شوند، میتوانند به تحریف یا تخفیف مفاهیم مقدس بینجامند. در این مورد خاص، تمثیل مذکور بر فرض «غیبت رهبری» بنا شده، حال آن که رهبر حکیم انقلاب نهتنها در عرصه فرماندهی کلان کشور حضور فعال دارند، بلکه راهبردهای اساسی را شخصاً ترسیم و مجریان را هدایت میکنند. واکنشهای تند جریان نزدیک به جلیلی نسبت به انتصاب علی لاریجانی به دبیری شورای عالی امنیت ملی نیز گرچه میتواند از اختلافنظر سیاسی ناشی شده باشد، اما نباید به بهانهای برای القای تردید نسبت به جایگاه و نقش فرمانده کل قوا در رأس ساختار تصمیمگیری بدل شود مگر آن که قائل به وجود «دوگانگی مدیریتی» در کشور باشند که خود ادعایی سنگین و پرهزینه است.
۲- ملت بزرگ ایران، نهتنها هرگز در ورطهای مشابه گوسالهپرستی بنیاسرائیل سقوط نکرده، بلکه در سختترین شرایط، با ایمان و وفاداری کمنظیر، در کنار نظام و کشور خود ایستاده است. این پایداری، در حالی رخ داده که کشور همزمان با فشارهای طاقتفرسای خارجی و مشکلات انباشته داخلی روبهرو بوده است؛ شرایطی که بهخودیخود میتوانست زمینهساز گلایههای بحق و حتی دلزدگی شود. با این همه، مردم ایران به جای عقبنشینی، با انسجام و همدلی، صفوف خود را فشردهتر کردند و طرحها و اهداف دشمن را ناکام گذاشتند. این نوع بیان و تمثیل از زبان آقای جلیلی، نهتنها بیانصافی، بلکه ناسپاسی آشکاری نسبت به فداکاری جمعی یک ملت است که در بزنگاههای تاریخی، از عزت و استقلال خود پاسداری کرده است. آنچه رخ داد، همان است که رهبر حکیم انقلاب در پیام اخیرشان توصیف کردند: «تبریک سوم، تبریک اتحاد و اتفاق فوقالعاده ملت ایران است… یک ملت در حدود ۹۰ میلیون جمعیت، یکپارچه، یکصدا، شانهبهشانه… از رفتار نیروهای مسلح حمایت کردند… ملت ایران بزرگواری و شخصیت برجسته خود را نشان داد… و بحمدا… این اتفاق افتاد.» این سخن، سندی تاریخی بر حقیقتی است که نباید با تمثیلهای ناروا مخدوش شود.
۳-تصمیمگیری در باب مذاکره، سازوکار و متولی مشخص دارد. این تصمیمها در چارچوب هدایت و سیاستگذاری کلان رهبر حکیم انقلاب اتخاذ میشود و هرگاه اراده و تشخیص نهایی بر انجام یا توقف مذاکره قرار گیرد، ما بهعنوان نیروهای وفادار به انقلاب، به آن التزام عملی داریم. از این رو، قیاس مذاکره که ماهیتی نسبی و تابع شرایط دارد با گوسالهپرستی که انحرافی مطلق و نفی کامل توحید است، قیاسی معالفارق و بیوجه است.
در منطق اداره کشور، اصل بر تأمین منافع ملی است و ابزارهایی چون مذاکره یا مقابله نظامی، بسته به مقتضیات زمان و مکان، مشروعیت و اولویت مییابند. به همین دلیل، رهبر انقلاب در آخرین سخنرانی خود با صراحت فرمودند: «ما هم در میدان دیپلماسی، هم در میدان نظامی، هر وقت وارد بشویم، با دست پر وارد خواهیم شد.» خلاصه آن که موسای ایران این جاست، نه در غیبت کوه طور، که در متن میدان، در قلب تصمیمگیریهای سرنوشتساز و در کنار ملتی که در سختترین آزمونها ایمان خود را به او و راه او ثابت کردهاند. این ملت، او را نه صرفاً یک رهبر سیاسی، که راهنمایی الهامبخش و ستون خیمه عزت ملی میدانند. پس از جنگ اخیر، همصدایی و ایمان مردم به این مرد بزرگ، سیمای تازهای از پیوند عمیق رهبری و امت را نمایان کرد. بله موسی این جاست و ملت مومن به اویند.
پایان ماجرای سعید جلیلی؛ چه پزشکیان باشد و چه نباشد او برای همیشه کنار رفت!
سایهنشینها انگار هنوز از دوران انتخابات بیرون نیامدهاند و گویی همچنان مشغول فعالیتهای انتخاباتی به نفع نامزد دلخواه خود هستند؛ یعنی سعید جلیلی. آن ها مانند ایام تبلیغات انتخاباتی، به صورت یکپارچه علیه دولت هجمه وارد میکنند، اتهامزنی میکنند و حتی به تازگی دست به خبرسازی میزنند و میگویند که مسعود پزشکیان از مسئولیت ریاستجمهوری استعفا داده است. این شایعه را هم نه در با فعال آینده یا جملهای پرسشی بلکه با فعل مضارع مطرح و به شکل خبری مطرح کردند که گویی دیگر کار تمام است و مردم باید به فکر رئیسجمهور بعدی باشند! آنها گویی که هنوز نمیتوانند از رویای دیرینهشان یعنی پوشاندن لباس ریاستجمهوری بر سعید جلیلی دست بردارند، اما شاید وقتش رسیده باشد که از خواب بیدار شوند و به خود بقبولانند که این رویایی صادقه نیست و هیچ وقت محقق نمیشود.
آن ها باید بدانند حتی اگر خبرسازی اخیرشان درست هم از آب درمیآمد و به فرض که پزشکیان استعفا هم میداد، نوبت به جلیلی نمیرسید و بر اساس شرایطی که بر جلیلی پدید آمده است، او هیچ زمانی پایش در قامت رئیسجمهور به پاستور باز نخواهد شد، اما این گزاره از کجا میآید و چرا جلیلی هیچوقت نمیتواند رئیسجمهور شود؟
۱. در همه ادواری که سعید جلیلی در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کرده است، او نتوانسته سرمایه اجتماعی قابل توجهی را با خود همراه کند و برخلاف آنچه پایداریها و حامیان جلیلی ادعا میکنند حامیان جلیلی در اقلیت محض به سر میبرند. نه تنها او که حامیانش هم وقتی میتوانند به مجلس راه یابند که مشارکت در حداقلی حالت خود قرار میگیرد و میبینیم که همفکران جلیلی در مجلس بعضا با کمتر از پنج درصد واجدان رأیدادن وارد مجلس شدهاند. در حقیقت بزرگترین مشکل سایهنشینها نداشتن پایگاه اجتماعی است و همواره آنها کوشیدهاند با ایجاد هیاهو این نقیصه مهم را پنهان کنند. مانند طرفداران تیمی که، چون تعدادشان بسیار اندک است برای تشویق تیم مورد نظرشان مجبور میشوند بلندگو در دست بگیرند! با این اوصاف جلیلی اگر بخواهد صدبار دیگر هم در انتخابات شرکت کند رأی لازم برای پیروزی را نخواهد داشت و همین میزان رأیی که در رقابت با پزشکیان کسب کرد هم حاصل همه رأی اصولگرایان بود و چه بسا اگر او در دور دوم رقیبی اصولگرا میداشت، بسیار کمتر از این میزان رأی کسب میکرد. البته که جلیلی آنقدر از عدم محبوبیت رنج میبرد که گفته میشود بخشهایی از بدنه اصولگرایی هم در میان پزشکیان و جلیلی، پزشکیان را انتخاب کردند!
۲. جلیلی در میان اصولگرایان هم به شدت نامتعبر است. در واقع سعید جلیلی پایگاه سیاسی خود را نیز از دست داده و تنها یک گعده محدود از او حمایت میکنند. شرایط برای جلیلی به طوری است که اصولگرایان بر خلاف گذشته در برائتجستن از او از یکدیگر سبقت میگیرند و دیگر واهمهای از هجمههای حامیان جلیلی هم ندارند. جلیلی روزگاری بخشهایی از اصولگرایان را نمایندگی میکرد، اما حالا یک طیف خاص حامی او محسوب میشوند که در میان اصولگرایان کاملا در اقلیت به سر میبرند و با توجه به اختلافات آنها در جریان انتخاباتهای مجلس بر سر ارائه لیستهای انتخاباتی عملا اصولگرایان دیگر یا حاضر وحدت انتخاباتی با آنها نیستند یا با اکراه این کار را میکنند که این مسئله با بازخوانی مواضع اصولگرایان در سالهای اخیر کاملا قابل اثبات است؛ بنابراین جلیلی دومین ویژگی برای پیروزی انتخاباتی یعنی حمایت جناحی را هم دارا نیست.
۳. مسئله بعدی شکست گفتمانی جلیلی است. سعید جلیلی در همه این سالها با گفتمان مقاومت، تقابل با غربیها، نه به مذاکره و این دست مواضع معرفی میشد. طیف حامی او نیز همیشه با نفی گفتمان اصلاحطلبان و میانهرو بدون ارائه هیچ راهکاری صرفا مدعی کارآمدی خود میشدند. در این میان دو تجربه ثابت کرد که حامیان جلیلی و شخص او نه تنها در عرصه عملی برگ برندهای ندارند بلکه تمام آنچیزی مدعیاش بودند، لطمات جبرانناپذیری را بر کشور تحمیل کرد. نخست زمانی که سعید جلیلی در دولت محمود احمدینژاد دبیر شورای عالی امنیت ملی و مسئول تیم مذاکرهکننده هستهای بود که به قول علیاکبر ولایتی صرفا در مذاکرات بینالمللی بیانیه میخواند و نتیجه مذاکرات او وضع شدیدترین تحریمها از سوی شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران شد و البته در حوزه داخلی هم احمدینژاد که آن روزها یار غار جلیلی محسوب میشد کشور را چه در حوزه اقتصادی و سیاسی و چه در حوزه اجتماعی درگیر مشکلاتی بیسابقه کرد و دومین تجربه بعد از دو دولت روحانی بود که حامیان او بار دیگر در دولت رئیسی قدرت را به دست گرفتند که مردم نتیجه در حوزههای مختلف اعم از اقتصادی-معیشتی، اجتماعی و دیپلماتیک دیدند؛ به نحوی که تیم باقری کنی در عرصه مذاکرات حتی یک قدم هم به پیش نرفتند و عملا نتوانستند از عهده احیای برجام برآیند. با این اوصاف جلیلی در حوزه گفتمانی هم شکست خورده است و دیگر مورد توجه اکثریت جامعه و اهالی سیاست نیست. ۴. وقتی چنین عواملی بر جلیلی بار شده است، او دیگر گزینه مطلوب نهاد قدرت هم نمیتواند باشد و هیچ بخشی از آنها راضی به هزینهدادن برای او نمیشوند. او مقبولیتش را نیز از دست داده است تا حدی که حتی دبیری شورای عالی امنیت ملی هم به او نمیرسد؛ چه رسد به ریاستجمهوری. همه این شرایط باعث شده است که جلیلی خیلی زودتر از آنچه بسیاری تصور میکردند یک سیاستمدار نسبتا بازنشسته شود که دیگر نمیتواند در عرصه سیاسی تأثیر خاصی بگذارد؛ به ویژه آنکه با شکستش در انتخابات اخیر ریاستجمهوری او عملا برای همیشه از دایره گزینههای محتمل برای ریاستجمهوری کنار رفت؛ چه پزشکیان باشد و چه نباشد.