آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:
یکی از بزرگترین معماهای دیپلماتیک دولت سیزدهم، دلیل نهایینشدن توافق برجام در دورانی است که به گفته مقامات ایرانی، تنها یک قدم تا احیای آن فاصله وجود داشت. چرا این توافق که میتوانست تحریمهای فلجکننده را بردارد، هرگز محقق نشد؟ اکنون مهدی مجاهد، معاون پیگیریهای ویژه دفتر رئیسجمهور در دولت قبل، در گفتوگو با روزنامه فرهیختگان روایتی رسمی از دلایل این شکست ارائه داده است. روایتی که نقطه عطف شکست توافق را نه در میز مذاکره، که در خیابانهای ایران و پس از «داستان مهسا» میداند. بر اساس این ادعا، در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل در شهریور ۱۴۰۱، مذاکرات به جایی رسید که امانوئل مکرون، رئیسجمهوری فرانسه، به صورت علنی به عدم عمل اروپا و آمریکا به تعهدات برجامی اعتراف کرد. اما ناگهان همه چیز تغییر کرد. این گزارش به تحلیل این ادعای مهم میپردازد و بررسی میکند که آیا واقعاً اعتراضات داخلی ایران، عامل اصلی شکست برجام بود یا این تحلیل، سادهسازی یک مسئله پیچیده دیپلماتیک است. این اظهارات را میتوان از چند منظر تحلیل کرد:
۱. تحلیل گفتمان رسمی: برونی سازی علل شکست
این روایت، نمونهای کلاسیک از «برونسازی» (Externalization) علل یک شکست سیاستی است. در این چارچوب، علت عدم موفقیت نه به ضعفهای داخلی در استراتژی مذاکره یا عدم انعطاف، بلکه به «نیت شوم دشمن» نسبت داده میشود. استفاده از عبارت «طمع به براندازی» یک «قاببندی امنیتی» (Securitization Framing) از مذاکرات ارائه میدهد. این کار، موضوع را از حیطه دیپلماسی فنی به عرصه «تهدید وجودی» منتقل میکند و هرگونه نقد داخلی به عملکرد تیم مذاکره کننده را خنثی میسازد.
۲. تحلیل تطبیقی زمانی: همزمانی بحران داخلی و بنبست دیپلماتیک
نمیتوان انکار کرد که زمانبندی این دو رویداد (اعتراضات و بنبست مذاکرات) بسیار معنادار است. از دید غرب، ادامه مذاکرات و احتمالاً لغو تحریمها در اوج سرکوب اعتراضات داخلی، به معنای مشروعیتبخشی به حکومت ایران بود. بنابراین، غرب (به ویژه اروپا) ممکن است ادامه مذاکرات را از نظر «اخلاق سیاسی» و «افکار عمومی» داخلی خود غیرممکن دیده باشد. این موضوع لزوماً به معنای «طمع براندازی» نبوده، بلکه میتواند نشاندهنده «غیرقابل دفاع بودن» سیاسی توافق در آن مقطع خاص برای رهبران غربی باشد.
۳. تحلیل راهبردی: سنجش منافع متعارض
این ادعا یک سؤال راهبردی بزرگ را بیپاسخ میگذارد: اگر غرب واقعاً به دنبال براندازی از طریق اغتشاشات بود، آیا منطقی نبود که با امضای یک توافق ضعیفکننده، فشار اقتصادی را از روی ایران بردارد تا زمینه برای اعتراضات گستردهتر فراهم شود؟ ادامه تحریمها در آن مقطع، به ثباتسازی کمک بیشتری میکرد. به نظر میرسد غرب در آن مقطع با یک «معمای راهبردی» مواجه بود: از یک سو، تمایل به مهار برنامه هستهای ایران داشت (که با توافق محقق میشد) و از سوی دیگر، نمیخواست در اوج بحران حقوق بشری، به حکومت ایران پاداش دهد.
۴. تحلیل آلترناتیو: عوامل داخلی مؤثر
آیا ممکن است خود حکومت ایران نیز پس از بروز اعتراضات، تمایل خود را برای توافق از دست داده باشد؟ وقوع بحران داخلی معمولاً گرایش به سمت سختگیری بیشتر و عدم سازش در عرصه خارجی را افزایش میدهد، زیرا سازش میتواند به عنوان نشانهای از ضعف تفسیر شود. ممکن است رهبری ایران در آن مقطع، اولویت را به «مدیریت بحران داخلی» داده و هرگونه توافق خارجی را به تعویق انداخته باشد.
جمعبندی نهایی
این روایت رسمی، اگرچه بخشی از واقعیت (همزمانی اعتراضات و بنبست مذاکرات) را منعکس میکند، اما احتمالاً یک تحلیل تکعاملی و سادهشده ارائه میدهد. شکست برجام در دولت رئیسی احتمالاً حاصل ترکیبی از عوامل بود: بحران داخلی در ایران که توافق را برای غرب غیرقابل دفاع کرد، و احتمالاً تغییر اولویتهای خود حکومت ایران به سمت تمرکز بر امنیت داخلی به جای دیپلماسی خارجی. نسبت دادن کامل این شکست به «طمع براندازی غرب»، بیشتر یک روایت سیاسی است تا یک تحلیل دیپلماتیک کامل.