آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:
سکوت یک ویلا در شهرک لواسان، با یافتن جسد یک زن شکسته شد. جسدی که به تنهایی یک داستان پرابهام بود: سمیه طبری، دختر اکبر طبری، معاون پیشین قوه قضاییه که نامش همواره با پروندههای حساس و جنجالی گره خورده است. اولین موج خبر، از زبان اطرافیان و دوستان خانواده به گوش رسید: «سمیه خودکشی کرده است.» این دو کلمه—"خودکشی"—کافی بود تا فضای مجازی را با گمانهزنیهای مختلف درباره دلایل این اقدام پر کند. اما این پایان ماجرا نبود. درست زمانی که جامعه در پی یافتن راز پشت این مرگ بود، صدای یک مقام رسمی بلند شد. دادستان لواسانات، با بیانیهای رسمی، روایت بیماری را مطرح کرد: «وی یک سال بستری بود و در بیمارستانی در تهران فوت کرد.» این اعلامیه، پرونده را از یک تراژدی شخصی به یک معما تبدیل کرد. حالا پرسش اینجاست: کدام روایت به حقیقت نزدیکتر است؟ آیا این یک خودکشی است که سعی در پنهان کردن آن وجود دارد، یا واقعاً یک فوت طبیعی است که شایعات، آن را در هالهای از ابهام پیچانده؟ این گزارش به کاوش در لایههای پنهان این رویداد میپردازد. این واقعه را میتوان از چند منظر کاملاً مجزا تحلیل کرد:
۱. تحلیل رسانهای و مدیریت افکار عمومی: الگوی کنترل روایت
این پرونده نمونه کلاسیکی از "جنگ روایتها" است. هنگامی که یک رویداد مرتبط با یک چهره سیاسی-قضایی بلندپایه رخ میدهد، اولین واکنش سیستم، "کنترل روایت" است.
-
روایت غیررسمی (خودکشی)
این روایت معمولاً از کانالهای غیررسمی و شبکههای اجتماعی منتشر میشود و اغلب حاوی جزئیاتی است که سیستم تمایلی به تأیید عمومی آن ندارد، زیرا میتواند سوالات بیشتری درباره فشارهای روانی، مسائل خانوادگی یا حتی ابعاد سیاسی ایجاد کند.
-
روایت رسمی (بیماری)
این روایت از سوی نهادهای رسمی مانند دادستان ارائه میشود. هدف از این روایت، کاهش حساسیت و بستن راه هرگونه گمانهزنی گستردهتر است. تأکید بر «تکذیب شایعات» یک تاکتیک استاندارد برای بیاعتبار کردن هرگونه تحلیل مخالف است.
۲. تحلیل جامعهشناختی: بیاعتمادی ساختاری
واکنش عمومی به چنین پروندههایی در ایران، دیگر "پذیرش روایت رسمی" نیست، بلکه "بدبینی فعال" است. جامعه به دلیل خبرپراکنی های مختلف در رسانه های مختلف به خصوص شبکه های اجتماعی، به طور خودکار به روایت غیررسمی تمایل بیشتری نشان میدهد حتی اگر روایت رسمی در این مورد خاص کاملا درست باشد، بار تاریخی، باعث میشود جامعه آن را باور نکند.
۳. تحلیل حقوقی-قضایی: فقدان شفافیت سیستماتیک
از منظر حقوقی، استانداردترین راه برای خاتمه دادن به چنین مجادلهای، "انتشار گزارش پزشکی قانونی" به صورت شفاف است. اما در عمل، این اتفاق به ندرت میافتد. ارائه یک بیانیه کلی از سوی دادستان، بدون ارائه مستندات قابل استناد برای عموم (مانند نام بیمارستان، نوع بیماری، گواهی فوت اصلی)، تنها بر ابهامات میافزاید. این عدم شفافیت، فضای لازم برای شکلگیری ابهامات خبری را فراهم میکند.
۴. تحلیل روانشناختی: فشار ناشی از نسبت خانوادگی
نباید از فشار روانی زندگی در سایه یک چهره بسیار جنجالی و مورد انتقاد مانند اکبر طبری غافل شد. فرزندان چنین افرادی، اغلب تحت فشارهای اجتماعی، نگاههای قضاوتگرانه و بار سنگین انتظارات قرار دارند. این فشار میتواند به بروز بحرانهای هویتی، انزوا و بیماریهای روانی منجر شود که خود، هر دو روایت "بیماری" و "خودکشی" را قابل قبول میسازد.
جمعبندی نهایی
پرونده مرگ سمیه طبری، فراتر از یک تراژدی شخصی، به یک "نمایش رسانهای" تبدیل شده که در آن حقیقت، قربانی ملاحظات سیاسی و بیاعتمادی تاریخی شده است. تا زمانی که سیستم قضایی به جای ارائه اسناد شفاف، به صدور بیانیههای کلی بسنده کند، و تا زمانی که جامعه به دلیل تجربیات گذشته، نسبت به هر سخن رسمی بدبین باشد، حلقه معیوب "روایتهای متضاد" و "شایعهپردازی" در مورد مرگ چهرههای مرتبط با قدرت، ادامه خواهد داشت. در نهایت، تنها قربانی این میدان، "حقیقت" و "عدالت" برای متوفی است.