آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
محله خزانه تهران، شامگاه گذشته شاهد فاجعهای بود که آرامش یک خانواده را برای همیشه برهم زد. آنچه با یک اختلاف خانوادگی آغاز شد، به تراژدی خونینی پایان یافت. در این حادثه هولناک، جوانی ۲۲ ساله به نام آرش، با ضربات چاقو مادربزرگ ۶۵ ساله خود را به قتل رساند. او همچنین عموی خود را مجروح کرد تا صحنهای از خشونت را در دل خانواده ایجاد کند. بر اساس بررسیهای اولیه، این درگیری خونین ریشه در اختلافات عمیق خانوادگی بر سر مسئله ارث و حضانت یک کودک داشته است. موضوعی که به ظاهر پیش پاافتاده، اما به قیمت جان یک نفر تمام شد.
آرش، جوان متهم، در جلسات بازجویی سعی کرده است اقدام خود را توجیه کند. او مدعی شده که هدف اصلیاش از درگیر شدن، کمک به کودکی بوده که مسئله حضانتش مورد اختلاف بوده است. به گفته او، همین دغدغه باعث شد تا وارد عمل شود، اما این اقدامات به خشم دیگر اعضای خانواده دامن زد و در نهایت به فاجعهی کنونی منجر شد. این حادثه تنها یک قتل نیست، بلکه نشان از فروپاشی یک نهاد اجتماعی مقدس به نام خانواده دارد. زمانی که گفتوگو جای خود را به خشونت میدهد، چنین فجایعی رخ مینمایانند. پیکر بیجان مادربزرگ برای انجام اقدامان قانونی به پزشکی قانونی منتقل شده است. عموی مجروح نیز پس از دریافت درمانهای لازم، از بیمارستان مرخص شده است. این گزارش، واکاوی این تراژدی خانوادگی و درسهای آن برای جامعه است.
از اختلاف تا جنایت؛ چگونه دعوا به قتل میرسد؟
این فاجعه نشان میدهد که چگونه یک اختلاف خانوادگی میتواند در صورت مدیریت نشدن، به خشونت کشیده شود. درگیری بر سر ارث و حضانت، از حساسیتهای بالایی برخوردار است و نیازمند مداخله کارشناسانه است. وقتی گفتوگو و مدارا جای خود را به خشم و تعصب میدهد، کوچکترین جرقهای میتواند آتشی به پا کند. در این مورد، این جرقه به قیمت جان یک انسان تمام شده است. نکته تاسفبار این است که تمامی طرفین درگیر، از اعضای یک خانواده بودند. افرادی که باید پناهگاه یکدیگر باشند، به دشمنانی تبدیل شدند که یکدیگر را از پای درآوردند.
فروپاشی حریم احترام در نهاد خانواده
قتل مادربزرگ توسط نوه، از جهتی نماد فروپاشی یکی از مقدسترین حریمها در نهاد خانواده است. در فرهنگ ایرانی، جایگاه بزرگان خانواده همیشه محترم و والا بوده است. این حادثه نشان میدهد که چگونه ارزشهای اخلاقی و احترام به بزرگان در حال کمرنگ شدن است. وقتی خشونت جایگزین احترام میشود، چنین فجایعی اجتنابناپذیر میشوند. بازسازی این احترام از دست رفته، نیازمند کار فرهنگی عمیق و آموزش مهارتهای زندگی به نسل جوان است.
مسئله حضانت؛ بهانهای برای خشونت
ادعای متهم مبنی بر اینکه هدفش "کمک به کودک" بوده، نشان از پیچیدگیهای مسئله حضانت دارد. گاهی بزرگسالان با توجیه دفاع از حقوق کودک، دست به اقدامات خطرناکی میزنند. در حالی که راههای قانونی و مسالمتآمیز برای حل چنین اختلافاتی وجود دارد، متأسفانه برخی ترجیح میدهند با خشونت مشکل را حل کنند. این اقدام نه تنها به کودک کمک نمیکند، که زندگی او را نیز برای همیشه تحت تاثیر قرار میدهد. وجود نظام مشاوره و مددکاری اجتماعی قوی میتوانست از بروز چنین فاجعهای جلوگیری کند.
تأثیرات روانی فاجعه بر بازماندگان
این حادثه، بازماندگان را با زخمهای روانی عمیقی روبرو خواهد کرد. کودکی که حضانتش مورد اختلاف بود، اکنون با تراژدی از دست دادن عزیزانش روبرو است. سایر اعضای خانواده نیز علاوه بر سوگ از دست دادن، با احساس گناه، خشم و درماندگی دست و پنجه نرم خواهند کرد. آنان باید هم قاتل و هم مقتول را در یک خانواده ببینند. ارائه خدمات روانشناسی فوری و بلندمدت به این خانواده، یک ضرورت انکارناپذیر است.
پیشگیری از تکرار؛ نیاز به مداخله به موقع
برای جلوگیری از تکرار چنین حوادثی، نیاز به یک سیستم هشدار و مداخله زودهنگام داریم. وقتی اختلافات خانوادگی به مرحله حاد میرسد، نهادهای اجتماعی باید بتوانند به موقع وارد عمل شوند. قوه قضائیه میتواند با ایجاد دفاتر ویژه حل اختلافات خانوادگی، از تشدید این درگیریها جلوگیری کند. همچنین، آموزش مهارتهای ارتباطی و مدیریت خشم باید در دستور کار نهادهای فرهنگی قرار گیرد. در نهایت، این حادثه به همه ما یادآوری میکند که هیچ اختلافی ارزش از دست دادن جان انسان را ندارد. خانواده باید محل آرامش و امنیت باشد، نه صحنه جنگ و خونریزی.