آسیانیوز ایران؛ سرویس علم و تکنولوژی:
دکتر حسین چناری - مشاور کسبوکارهای آموزشی - سالهاست میگوییم «آموزش و پرورش کارکرد خودش را دارد»؛ بچهها به مدرسه میروند، کتابها عوض میشوند، آزمونها برگزار میشوند و آمار قبولی در کنکور و المپیاد، شاخصِ موفقیت سیستم شده است. اما در سطحِ تربیتی و عاطفی، واقعیت دیگری جریان دارد: بسیاری از پدر و مادرها صادقانه اعتراف میکنند که نمیتوانند با فرزندانشان ارتباط عمیق، امن و مؤثر برقرار کنند؛ مخصوصاً وقتی بچهها وارد سنین بلوغ و نوجوانی میشوند.
در ظاهر، سیستم آموزشی کار خود را انجام میدهد، اما در پشت درهای خانه، گفتوگوها کم شده، سوءتفاهمها زیاد شده و فاصلههای عاطفی، آرامآرام تبدیل به شکاف نسلی شده است. این مقاله تلاش میکند این وضعیت را آسیبشناسی کند و در پایان راهکارهای کاربردی برای والدین و تا حدی برای مدرسه ارائه دهد.
بخش اول: آسیبشناسی وضع موجود
۱. محدود بودن نقش مدرسه به «انتقال دانش»
مدرسه بیش از هر چیز روی حفظیات، نمره، امتحان و کنکور تأکید دارد. مهارتهایی مثل گفتوگو، خودشناسی، تنظیم هیجان، حل تعارض و ارتباط با خانواده در حاشیهاند. سیستم آموزشی خود را موفق میداند چون شاخصهای درسی را پاس میکند، در حالی که شاخصهای تربیتی و رابطهای سنجیده و جدی گرفته نمیشوند.
۲. والدین خسته، مضطرب و فاقد مهارت
والدین نیت خوبی دارند، اما بدون مهارت و بدون زبان مشترک، در عمل به جای «ارتباط»، وارد «جدال» یا «کنترل» میشوند.
۳. نسل فرزندان: دنیای دیجیتال، سرعت تغییر ارزشها
فرزندان امروز نیاز دارند شنیده شوند، جدی گرفته شوند، احساس ارزشمندی کنند و حریم شخصی و امنیت داشته باشند. وقتی این نیازها در خانه برآورده نشود، نوجوان بهسرعت به سمت گروه دوستان یا فضای مجازی پناه میبرد؛ جایی که لزوماً ارزشهای سالمی حاکم نیست.
۴. گسست نسلی و نبود «زبان مشترک»
والدین، دنیا را با عینکِ خودشان میبینند؛ نسلی که ارزشهایش بر سختکوشی، احترام، تابعیت از قواعد و امنیت تعریف شده بود. نوجوان، دنیا را با عینک دیگری میبیند: آزادی، هویت شخصی، دیدهشدن، تجربه، ارتباطات مجازی. این تفاوت، اگر مدیریت نشود، تبدیل میشود به سکوت، پنهانکاری، دروغ، یا تنشهای مداوم.
۵. پیامدهای این وضعیت
وقتی میگوییم «آسیبشناسی»، یعنی ببینیم این وضعیت به چه چیزهایی منجر میشود:
الف. گفتوگوهای سطحی و اضطراری: صحبتها فقط حول تکلیف، نمره، نظم و مشکلات فوری میچرخد؛ نه احساسات و دغدغههای عمیق.
ب. کاهش اعتماد: کودک یا نوجوان یاد میگیرد مسائل مهم زندگیاش مثل رابطه عاطفی، شکست، ترسها و اشتباهاتش را با والدین در میان نگذارد.
ج. افزایش پرخاشگری، لجبازی یا انزوا.
د. شکلگیری دو شخصیت: نوجوانی که در خانه یک نقش بازی میکند و در بیرون نقش دیگر.
ه. فرسودگی والدین: احساس «من هر کاری کردم به درد نخورد» و در نتیجه رها کردن میدان تربیت یا تبدیل شدن به والد صرفاً تأمینکننده مالی.
بخش دوم: راهکارها: از شعار تا عمل
حرف قشنگ زیاد زده شده؛ مهم این است که والدین چه کار عملی میتوانند انجام دهند و مدرسه چه کمکی میتواند بکند.
الف) راهکارهای عملی برای والدین
۱. تغییر نگاه: تربیت = رابطه، نه کنترل
اولین گام، تغییر تعریف است: تربیت یعنی ساختن یک رابطه امن، محترمانه و پایدار با فرزند، نه فقط کنترل رفتار او.
سؤال کلیدی برای والد: «آیا فرزندم در سختترین مشکل زندگیاش، جرأت میکند اول به سراغ من بیاید؟»
اگر پاسخ «نه» است، یعنی باید روی رابطه کار کرد، نه فقط روی دستور و نصیحت.
۲. زمان اختصاصی روزانه (هرچند کوتاه)
الف.هر روز ۱۰ تا ۲۰ دقیقه زمانِ بدون موبایل، تلویزیون و حواسپرتی، فقط برای بودن کنار فرزند.
ب. موضوع لازم نیست «جدی» باشد؛ حتی یک چای خوردن، بازی کوتاه، قدمزدن یا صحبت در مورد علایق او.
ج. قانون: در این زمان، انتقاد، نصیحت و تحلیل ممنوع؛ فقط شنیدن و همراهی. این کار کوچک، در طول زمان «حس در دسترس بودن عاطفی» را در فرزند میسازد.
۳. مهارت گفتوگو و گوشدادن فعال
چند نکته ساده ولی مهم:
الف. بهجای سوالهای بسته («امروز خوب بود؟») از سوالهای باز استفاده کنیم: «جالبترین اتفاق امروزت چی بود؟»
ب. وقتی فرزند چیزی میگوید، بلافاصله قضاوت یا راهحل نده. اول احساسش را بازتاب بده: «بهنظر میاد از این اتفاق خیلی ناراحت شدی…»
ج. از جملات سرزنشگر مثل «خودم گفته بودم»، «دیدی حرفم درست بود؟» تا حد ممکن پرهیز کن؛ اینها کانال گفتوگو را میبندد.
۴. مرز و قانون همراه با احترام
ارتباط خوب به معنی «بیقانونی» نیست. کودک و نوجوان به مرز و ساختار نیاز دارد؛ اما:
الف. قانون باید شفاف، کم، قابل اجرا و قابل توضیح باشد.
ب. همراه با توضیح و گفتوگو باشد:
ج. بهجای «چون من میگم»، بگو: «این قانون رو گذاشتیم چون امنیت/سلامتی/آیندهات برام مهمه».
د. پیام اصلی باید این باشد: «من بهعنوان والد مسئولم، برای همین مرز میگذارم؛ ولی در عین حال به تو احترام میگذارم و حرفت را میشنوم.»
۵. آگاه شدن از دنیای دیجیتال فرزندان
بهجای اینکه گوشی و اینترنت فقط محل کشمکش باشد:
الف. کمی وقت بگذار و ببین چه بازی میکند، چه صفحههایی را دنبال میکند و چرا برایش جذاب است.
ب. گاهی با خودش بنشین و با هم یک ویدئو یا بازی را تماشا/تجربه کنید.
ج. بهجای ممنوعیت مطلق، درباره «خطرات، فیک بودن بعضی چیزها، مقایسه اجتماعی، اعتیاد به لایک و…» با زبان قابلفهم برای او گفتوگو کن.
د. وقتی فرزند ببیند که والدش حداقل تا حدی دنیای او را میفهمد، اعتمادش برای گفتن مسائل حساس بیشتر میشود.
۶. کار بر روی خودِ والد
واقعیت تلخ اما صادقانه: گاهی مشکل اصلی، وضعیت عاطفیِ خود والدین است: خشمهای حلنشده، اضطراب مزمن، افسردگی پنهان، و تجربههای سخت کودکی خودشان
والدی که با خودش مهربان نیست، معمولاً نمیتواند با فرزندش هم مهربان و صبور باشد. اگر والد احساس میکند: «مدام از کوره در میرم»، «هیچچیز حالم را خوب نمیکند»، و «اصلاً نمیدانم چطور باید رفتار کنم»
کمک گرفتن از مشاور، روانشناس یا شرکت در دورههای فرزندپروری نه نشانه ضعف، که نشانه مسئولیتپذیری است.
ب) نقش مدرسه و آموزش و پرورش
اگرچه تمرکز شما روی والدین است، اما واقعیت این است که بدون اصلاح نگاه مدرسه، رابطه خانه و فرزند هم تحتتأثیر میماند.
۱. تقویت مشاوره و آموزش مهارتهای زندگی
الف. حضور جدی و تخصصی مشاوران در مدرسه، نه فقط برای «پر کردن فرمها» بلکه برای کار با دانشآموز، والد و معلم.
ب. برگزاری کارگاههای دورهای برای والدین با موضوعاتی مثل: ارتباط با نوجوان، مدیریت تعارض، سواد رسانهای، و سلامت روان فرزندان
2. کاهش نمرهمحوری افراطی
تا وقتی که تنها معیار موفقیت بچه، «کارنامه و کنکور» باشد، والدین هم ناخواسته فقط روی عملکرد درسی زوم میکنند و از وضعیت عاطفی فرزند غافل میشوند. لازم است مدرسه، مهارتهای اجتماعی، اخلاقی و عاطفی را هم جدی بگیرد و به والدین این پیام را منتقل کند که: «اینها هم جزئی از آموزش و پرورشاند، نه چیزهای فرعی.»
ج) سطح اجتماعی و رسانهای
۱. رسانهها (تلویزیون، سریالها، شبکههای اجتماعی معتبر) میتوانند الگوهای سالمی از رابطه محترمانه و درعینحال قاطع والد–فرزند نشان دهند، نه فقط کلیشههای تنش و تحقیر.
۲. حمایت از تولید محتوا و دورههای آموزشی برای والدین میتواند بخشی از سیاستهای کلان آموزشی و فرهنگی باشد.
جمعبندی
«آموزش و پرورش کارکرد خود را دارد» اگر فقط به معنای اجرای برنامه درسی، برگزاری امتحان و ارتقای آمار قبولی باشد، در بهترین حالت نیمی از واقعیت را پوشش میدهد. نیم دیگر، همان چیزی است که در خانهها اتفاق میافتد:
الف. آیا فرزندان ما احساس امنیت، عشق، احترام و شنیده شدن میکنند؟
ب. آیا در کنار تحصیل، یاد میگیرند چگونه با خودشان، خانواده و جامعهشان رابطه سالم بسازند؟
ج. آسیب اصلی امروز، گسست تربیتی و عاطفی بین والدین و فرزندان است؛ و ترمیم آن، از بازتعریف نقش والدین، یادگیری مهارتهای ارتباطی، تنظیم مرزها و همراهی هوشمندانه با دنیای فرزندان شروع میشود.