به گزارش آسیانیوز ایران ؛ مهدی آوَز (Mehdi Avaz)، فیلمساز ایرانیتبار مقیم دانمارک که با درام خانوادگی «Mens vi lever» و ملودرام پرفروش «Kollision» در سینمای دانمارک مطرح شد و سپس با «Toscana» و «A Beautiful Life» به نتفلیکس راه یافت، در سال ۲۰۲۵ با فیلم «Mango» بار دیگر سراغ فرمول «برخورد فرهنگ شمال اروپا با آفتاب جنوب» رفته است.
کارگردان؛ از تهران تا دانمارک و نتفلیکس
مهدی آوَز، کارگردان و فیلمساز ایرانیتبار که در سال ۱۹۸۲ در ایران به دنیا آمده و از کودکی به دانمارک مهاجرت کرده است، طی کمتر از یک دهه خود را به یکی از چهرههای پرکار سینمای دانمارک تبدیل کرده است. او پس از تحصیل در رشتههای مرتبط با اقتصاد و زندگی چندساله در لسآنجلس، به دانمارک بازگشت و با نخستین فیلم بلند خود «Mens vi lever (۲۰۱۷) توجه اهالی سینما را جلب کرد؛ فیلمی که بهعنوان اولین اثر بلند کاملاً خودتأمینمالیشده در سینمای دانمارک روی پرده رفت و بهسرعت به یک موفقیت گیشهای تبدیل شد و در جوایز آکادمی فیلم دانمارک نیز نامزد «بهترین فیلم» شد.
او در ادامه با درام پرتنش «Kollision» (۲۰۱۹) جایگاه خود را بهعنوان فیلمسازی که روی بحرانهای خانوادگی، اخلاقی و عاطفی تمرکز دارد تثبیت کرد. آوَز سپس در همکاری نزدیک با برادرانش، بهسراغ تولیدات بینالمللی و همکاری با نتفلیکس رفت. فیلم «Toscana» (۲۰۲۲) با بازی Anders Matthesen و Cristiana Dell'Anna، که داستان یک سرآشپز دانمارکی در توسانی ایتالیا را روایت میکند، پس از اکران در نتفلیکس، برای چند هفته در فهرست ۱۰ فیلم برتر جهانی این پلتفرم قرار گرفت و نام آوَز را در مقیاس جهانی مطرح کرد.
پس از آن، درام موسیقایی «A Beautiful Life» با محوریت یک خواننده پاپ دانمارکی (Christopher) ساخته شد تا «امضای آوَز» یعنی ترکیب قصههای انسانیِ کوچک با بستهبندی بصری و روایی قابلمصرف برای مخاطب جهانی، تثبیت شود. «مانگو» پنجمین فیلم بلند اوست که بار دیگر با تکیه بر همین منطق تولید شده: بودجه متوسط، قصهای ساده اما احساسی، بازیگران کاربلد و طراحی تصویری جذاب که برای مخاطب پلتفرمهای استریم آشنا و قابلدسترسی باشد.
خلاصه داستان؛ درام مادر–دختر زیر سایه مزرعه انبه
«مانگو» قصه لَرکه (Josephine Park)، مدیر تندوتیز و بیشازحد متعهد یک گروه هتلی دانمارکی را دنبال میکند. او متخصص راهاندازی و توسعه هتلهای جدید است؛ در کارش موفق، اما در زندگی شخصیاش شکستخورده. در همان سکانسهای آغازین فیلم، میبینیم که او برای افتتاح یک پروژه تازه، تا آخرین جزئیات را کنترل میکند، اما وقتی نوبت به دختر نوجوانش، آگنس (Josephine Højbjerg)، میرسد، عملاً از او غافل است. قرار است پس از مدتها، لَرکه و آگنس یک تعطیلات مادر–دختری داشته باشند؛ فرصتی برای جبران سالها غیبت و کمتوجهی. اما لَرکه در آخرین لحظه زیر فشار رئیسش، خوان (Paprika Steen)، این تعطیلات را به «سفر کاری» تبدیل میکند: مقصد، مالاگا در جنوب اسپانیا؛ مأموریت، قانع کردن صاحب یک مزرعه انبه برای فروش زمین و ساخت هتل لوکس Weltzer.
در پرواز، اولین نشانههای شخصیت لَرکه را میبینیم: او حاضر نیست جای خود را با مادری که کودک مضطربش میخواهد کنار پنجره بنشیند عوض کند؛ صحنهای که نشان میدهد چقدر در لاک فردیگرایی و خودمحوری فرو رفته است. مردی مهربان از ردیف دیگر بلند میشود، جایش را میدهد و با یک جملهٔ کنایهآمیز، بیملاحظگی لَرکه را به رخش میکشد. کمی بعد، وقتی لَرکه و آگنس به مزرعه میرسند، معلوم میشود این مرد همان الکس (Dar Salim) است؛ صاحب مزرعهای خانوادگی که بر خلاف فشار مالی و زیانده بودن مزرعه، به آن دل بسته و حاضر نیست آن را به یک هتل زنجیرهای تبدیل کند.
در طول فیلم، رابطهٔ لَرکه و الکس از یک نبرد سرد معاملاتی به یک آشنایی انسانی و نهایتاً یک رابطه عاطفی تبدیل میشود. همزمان، آگنس که از مادرش دلخور است، با پائولا (Sara Jiménez)، کارمند اسپانیایی مزرعه، رابطهای دوستانه برقرار میکند و برای اولینبار احساس میکند کسی او را میبیند و جدی میگیرد. در پسزمینه، کشمکش کلاسیک میان «سرمایهگذاری هتلی» و «حفظ بافت محلی و جامعه روستایی» شکل میگیرد: الکس مزرعه را خانواده خود میداند و تأکید میکند که اگر مزرعه از بین برود، جامعهای که به آن وابسته است فرو میپاشد؛ در مقابل، لَرکه با دادههای مالی و زبان سرد اکسل، از «ضرورت توسعه» حرف میزند.
به تدریج، زیر تاثیر طبیعت، همنشینی با کارگران مزرعه و رابطه با الکس، نگاه لَرکه دگرگون میشود. او از مدیری که حاضر است به هر قیمتی پروژه را جلو ببرد، به انسانی تبدیل میشود که پای منافع شخصی و شغلیاش میایستد تا از یک خانواده و یک سبک زندگی دفاع کند؛ و در این مسیر، مجبور میشود در نقش مادر نیز بالاخره مسئولیتپذیر شود. فیلم، با اینکه مسیری کاملاً قابلپیشبینی را درامپردازی میکند، سعی میکند از خلال همین الگوی آشنا، تنش مادر–دختر، رابطه فرد با کار، و تضاد میان زندگی شرکتی و زیست روستایی را برجسته کند.
زبان بصری؛ از «Toscana» تا «Mango»
«مانگو» در امتداد مسیری قرار میگیرد که آوَز با «Toscana» آغاز کرده بود: استفاده از جغرافیای آفتابی جنوب اروپا بهعنوان پسزمینهای برای رستگاری شخصی. اگر در «Toscana» آشپز دانمارکی در میان تاکستانها و آشپزخانههای روستایی ایتالیا خود واقعیاش را کشف میکند، در «مانگو» مدیر هتل در میان درختان انبه و تپههای خشک مالاگا به بازتعریف مادر بودن و انسان بودن میرسد.
آوَز با همکاری فیلمبردارانش، از مزرعه انبه یک لوکیشن سینمایی تمامعیار ساخته است: قابهای وسیع از ردیف درختان، نور طلایی غروب که بر برگها مینشیند، خانه روستایی ساده اما گرم، و تضاد آن با فضاهای شیک و سرد هتلهای زنجیرهای، جهان دوگانهٔ فیلم را شکل میدهد. منتقدان بارها اشاره کردهاند که حتی زمانی که فیلمنامه در سطح میماند، جذابیت بصری و حس «تعطیلات جنوبی» فیلم، آن را تماشایی نگه میدارد.
همچنین، بازی Dar Salim بهعنوان مردی که میان عِرق به زمین و واقعیتهای اقتصادی گرفتار شده، یکی از ستونهای جدی فیلم است؛ تا جایی که برخی منتقدان معتقدند بدون صداقت و ثقل بازی او، «مانگو» میتوانست به اثری کاملاً فرمولیک و فراموششدنی فروبکاهد. در سوی مقابل، Josephine Park نقش لَرکه را میان دو قطب «زن شغلیِ خشن» و «مادر گناهکار و پشیمان» نوسان میدهد؛ توازنی که اگرچه همیشه بینقص نیست، اما به شخصیت او عمق بیشتری نسبت به الگوهای معمول رمانسهای کلیشهای میدهد.
واکنش منتقدان و مخاطبان؛ از تحسینِ بازیها تا انتقاد از کلیشهها
بازخورد منتقدان نسبت به «مانگو» عمدتاً در محدوده «قابل قبول اما نه فراتر از حد متوسط» خلاصه میشود. وبسایت Decider در یادداشت «Stream It or Skip It» این فیلم را «یک اثر شش از دهِ کاملاً قابلتحمل و در آستانهٔ قبولی» توصیف میکند که بیش از هر چیز، به لطف بازیهای دلپذیر و مناظر چشمنواز اسپانیا تماشایی شده است.
در سوی دیگر، سایت Ready Steady Cut با نمره ۲ از ۵، فیلم را بهدلیل فقدان ویژگی متمایز و جاهطلبی روایی، اثری «شیرین اما بیخطر و فراموششدنی» میخواند و تأکید میکند که رمانس مرکزی و خط فرعی رابطه مادر–دختر، هر دو از همان ابتدا خستهکننده و آشنا به نظر میرسند.
برخی منتقدان دیگر مانند Common Sense Media با نمره ۳ از ۵، «مانگو» را در سنت آثاری چون «Under the Tuscan Sun» میبینند؛ فیلمهایی درباره رستگاری و بازتعریف زندگی زیر سایه طبیعت و سبک زندگی آرامتر، که نه غافلگیرکنندهاند و نه مشکلساز، اما برای تماشای یکشبِ سبک و عاطفی مناسب به نظر میرسند.
نکتهای که در اغلب نقدها تکرار میشود، مشکل ساختاری فیلم در پرده سوم است؛ جایی که پس از یک ساعت اول نسبتاً منسجم و خوشریتم، روایت ناگهان شتاب میگیرد، تصمیمهای بزرگ شخصیتها (از جمله تغییر جهت شغلی و عاطفی لَرکه) بهسرعت و بدون زمینهسازی کافی اتخاذ میشود و پایانبندی در حد یک «خلاصهنویسی» احساس میشود، نه اوجگیری درام. منتقدان مینویسند که بهنظر میرسد فیلم از ترس طولانی شدن زمان، در یکسوم پایانی همه چیز را بهسرعت جمع میکند و همین، بخشی از تاثیر احساسی آن را خنثی میکند.
در بخش نظرات مخاطبان، تصویر مشابهی دیده میشود: بسیاری از بینندگان، فیلم را «دلنشین اما کاملاً قابلپیشبینی» توصیف کردهاند؛ از یکسو، لوکیشن مزرعه انبه و فضای روستایی اسپانیا را «سحرآمیز و آرامبخش» میدانند و از سوی دیگر، از نازکی خط داستانی، نبود شوخطبعی مؤثر در فیلمی که بهعنوان کمدی رمانتیک معرفی شده و سرعت بیشازحد شکلگیری رابطه عاطفی اصلی انتقاد میکنند. برای نمونه، برخی کاربران در نقدهایشان اشاره کردهاند که تصمیم نهایی لَرکه برای فروش همه داراییها و ماندن در کنار الکس، بدون آنکه حتی یک قرار عاشقانه جدی میان این دو دیده باشیم، «بیشتر شبیه جهش فیلمنامهای است تا نتیجهٔ یک تحول دراماتیک باورپذیر».
جایگاه «مانگو» در کارنامه مهدی آوَز؛ تکرار فرمول یا گسترش قلمرو؟
از منظر تحلیلی، «مانگو» را میتوان ادامهٔ منطقی مسیری دانست که مهدی آوَز از نخستین فیلمهای دانمارکیاش تا همکاری با نتفلیکس طی کرده است. او همچنان مشغول آزمودن ترکیب «شخصیتپردازی نسبتاً رئالیستی به سبک اسکاندیناوی» با «ساختار قصهگویی آمریکاییِ مبتنی بر جذب مخاطب و ارزش تولید بالا» است؛ فرمولی که در «Toscana» جواب تجاری خوبی داد و نتفلیکس را متقاعد کرد سرمایهگذاری روی او را ادامه دهد.
با این حال، «مانگو» بیش از آنکه گامی رو به جلو در کارنامه او باشد، به چشم بسیاری از منتقدان «واریاسیونی بر همان تم قبلی» به نظر میرسد: غریبهای از شمال اروپا که به جنوب آفتابی میآید، با جامعهای متفاوت روبهرو میشود، ارزشهایش دگرگون میشود و در نهایت، میان شغل و «زندگی واقعی» یکی را برمیگزیند. تفاوت اصلی اینجاست که اینبار محوریت داستان بر رابطه مادر–دختری و جبران غیبتهای عاطفی قرار دارد؛ عنصری که اگرچه ظرفیت دراماتیک بالایی دارد، اما در اجرا بهطور کامل از کلیشههای ژانر فاصله نمیگیرد.
برای مخاطب ایرانی، «مانگو» از دو جهت میتواند جالب باشد: نخست، بهدلیل حضور یک کارگردان ایرانیتبار در قلب صنعت محتوای جهانی (نتفلیکس) و مسیر خاصی که او از یک فیلم مستقل خودتأمینمالیشده تا تولیدات بینالمللی طی کرده است؛ دوم، به خاطر فضا و درامی که میتواند در بحثهای مربوط به «کلیتسازی رمانسهای پلتفرمی» و فرمولهای تولید محتوای جریان اصلی مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
در نهایت، «مانگو» نه شاهکار تازهای در ژانر رمانس است و نه شکست کامل؛ بلکه نمونه دیگری از تولیدات میانی نتفلیکس است که برای مخاطب عام، یک تماشای عصرگاهیِ بیدردسر فراهم میکند و برای تحلیلگران سینما، فرصتی است تا ببینند چگونه کارگردانی با ریشههای فرهنگی خاورمیانهای و تربیت اسکاندیناوی، در قالب قواعد صنعتی جهانی، قصههایی درباره کار، خانواده، عشق و انتخابهای اخلاقی روایت میکند.
مهدی آوَز یا مهدی آواز
نام صحیح این کارگردان ایرانی–دانمارکی در نگارش فارسی «مهدی آوَز» /ɑːˈvæz/ است و نه «مهدی آواز». دلیل این تفکیک آن است که نام خانوادگی او در زبان اصلی به صورت Avaz نوشته و با تلفظ آوَز ادا میشود، در حالی که واژهٔ «آواز» در فارسی معنایی کاملاً متفاوت و به معنای «نغمه و ترانه» دارد. استفاده از شکل نادرست «مهدی آواز» یک خطای معنایی و رسانهای محسوب میشود و میتواند موجب تحریف هویت اسمی فرد گردد.