آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:
در دنیایی که مخاطبان از «سفیدنمایی»
تلویزیون خسته شدهاند، شبکه نمایش خانگی با شعار «نمایش واقعیت» به میدان آمده
است. اما آیا افراط در نمایش خشونت و تراژدی—آن هم در آثاری مثل «جان سخت» و «تاسیان»—راه حل است؟ روانشناسان هشدار میدهند:
این سریالها نهتنها جامعه را درمان نمیکنند، که به «ویرانگر فرهنگی» تبدیل شدهاند. جان سخت دومین سریال شبکه نمایش خانگی ساخته تقی زاده است که در
پلتفرم اینترنتی فیلم نت عرضه میشود. تقی زاده که در این سالها تبدیل به یکی از
کارگردانان پرکار سینمای ایران شده است با ساخت سریال حرفهای اولین کار جدی خود
را در حوزه تصویر ارائه کرد. او امسال هم فیلم سینمایی سال گربه را با بازی بهرام
افشاری و سارا بهرامی ساخت که فروش خوبی داشت و توانست تماشاگران زیادی را به سالنهای
سینما بکشاند. جان سخت دومین سریال شبکه نمایش خانگی ساخته تقی زاده است که در
پلتفرم اینترنتی فیلم نت عرضه میشود. فیلم نت پس از ناکامیهای پی در پی در سال
گذشته و عرضه سریالهای ناموفقی مانند داریوش، گردن زنی و قهوه پدری به دنبال این
است که با سریال جوان پسند جان سخت مجدداً در برابر رقبای به شدت قدرتمند خود به
موفقیت برسد. باید منتظر ماند و دید آیا جان سخت این توانایی را دارد که نقش ناجی
را برای پلتفرم فیلم نت بازی کند یا خیر. سریال جان سخت از جمعه ۷ دی
سال۱۴۰۳ از پلتفرم فیلم نت به صورت هفتگی پخش میشد.
معرفی سریال
“جان سخت”
کارگردان: مصطفی تقیزاده
تهیهکننده: سعید خانی
ژانر: درام، خانوادگی، ماجرایی
تاریخ انتشار: دی 1403
تعداد قسمت: 19 اپیزود
مدت زمان هر قسمت: 44 دقیقه
بازیگران سریال “جان سخت”
این سریال با حضور جمعی از بازیگران جوان و محبوب، فضایی متفاوت و
جوانپسند را به نمایش میگذارد. مهرداد صدیقیان، بازیگر شناختهشده شبکه نمایش
خانگی، نقش اصلی این اثر را بر عهده دارد. وی با بازی در سریالهایی مانند “پوست
شیر” و “داریوش” تواناییهای خود را به اثبات رسانده است. همچنین مجتبی پیرزاده که
با نقشآفرینی در فیلم “تومان” به شهرت رسید، دیگر بازیگر اصلی این سریال است. در
کنار این دو، الناز حبیبی بهعنوان بازیگر زن اصلی حضور دارد. حبیبی که با سریال
“دردسرهای عظیم” در یادها مانده و در سال گذشته با فیلم موفق “تمساح خونی” درخشید،
بار دیگر در “جان سخت” قدرت بازیگری خود را نشان میدهد. بازیگران باتجربهای
همچون فرهاد اصلانی، مسعود کرامتی، نسرین مقانلو، علی عمرانی، بهناز جعفری و شهرام
قائدی نیز در این اثر حضور دارند و هرکدام با نقشآفرینیهای متنوع خود به جذابیت
سریال افزودهاند.
خلاصه داستان این سریال
سریال “جان سخت” داستان گروهی از دوستان را روایت میکند که برای
حفظ دوستیهای خود از هیچ تلاشی دریغ نمیکنند. این گروه درگیر بحرانی میشوند که
زندگیشان را دگرگون میکند و روزهای خوبشان را تحت تاثیر قرار میدهد.
خشونت در نمایش خانگی: آسیب روانی یا بازتاب
واقعیت؟
عملکرد امروز نمایشخانگی روی دیگر سکه
و نقطه مقابل عملکرد تلویزیون است که به شکلی افراطی اقدام به سفیدنمایی کرد و
موضوعاتی را به نمایش گذاشت که تا این حد گل و بلبل در واقعیت جامعه وجود نداشت و
از جایی به بعد با گسترده شدن اینترنت و شبکه نمایشخانگی بسیاری از مخاطبان خود
را از دست داد. در ادامه شبکه نمایشخانگی نیز مسیر خلاف تلویزیون را در پیش گرفت
و در اقدامی افراطی به بهانه همسویی با مردم و به نمایش گذاشتن واقعیتها، همان بیفایده
بودن رخداد تلویزیون را در قالبی دیگر تکرار کرد.
قسمتهای متأخر دو سریال «جان سخت» و
«تاسیان» نهفقط غافلگیرکننده که بشدت تلخ و غمبار بود، به طوری که با واکنش
انتقادی برخی مخاطبان و طرفداران این مجموعهها همراه شد. البته این واکنشها
بیشتر درباره قسمت چهاردهم سریال جان سخت بود. تماشای این قسمتهای تراژیک در ایام
نوروز که با حال و هوای شادی گره خورده، تلخی تماشای این قسمتها را بیشتر کرد و
این مسأله را در کانون بحث و گفتوگوها قرار داد که یک اثر نمایشی تا کجا و چقدر
میتواند تلخ و گزنده باشد و آیا کارگردان میتواند حجم تلخی یک صحنه را به اندازهای
بالا ببرد که موجب رنجش و آزار ذهن و روان مخاطب شود.
چرا شبکه نمایش
خانگی از سفیدنمایی تلویزیون تا سیاهنمایی افراطی پیش رفته است؟
این پرسش به ویژه با توجه به شرایط روانی
جامعه و فشارهای ناشی از بحرانهای اقتصادی و معیشتی، پررنگتر هم میشود. به این معنا
که آیا با این میزان از اضطراب، التهاب و فشارهای روانی که بر جامعه حاکم است، این
میزان از اندوه یا خشونت، سلامت روانی جامعه را تهدید نمیکند؟ آیا این اندازه
تراژیک بودن، ضرورت دراماتیک دارد و آیا میتوان به بهای جذابیتهای نمایشی و
ملزوماتش، ذهن مخاطب را درگیر تنشها و التهابهای اضافه قرار داد. در این گزارش
تلاش کردیم به تأثیر روانی سریالهای ملتهب بر سلامت روانی و اجتماعی جامعه
بپردازیم. تقریبا هر قسمت از سریال جان سخت که پخش
میشود، در انتها به یک تعلیق ختم میشود. البته این لحظات در سریال جان سخت
آنچنان که باید شما را درگیر نمیکند و بهنوعی میتوانید حدس بزنید قرار است چه
اتفاقی بیفتد. بهطور کلی فیلمساز در این سریال سعی کرده که فضایی ملتهب بسازد،
که البته برای رسیدن به این هدف از المانهای کلیشهای استفاده کردهاست. این
سریال سعی میکند التهاب و تعلیق را به مخاطب منتقل کند اما موفق نمیشود. شاید
دلیل این ناکام ماندن فیلمساز این است که فقط میخواهد با هیجانات شخصیتها این
فضا را بسازد و هیچ المان دیگری در صحنه چنین احساسی را در مخاطب ایجاد نمیکند.
بعضیاوقات هم بهطور کلی، سعی برای ایجاد تعلیق در یک سکانس خاص بیمورد است.
در سریال جان سخت همان ابتدا تقریبا همه
شخصیتهای اصلی سریال دیده میشوند و البته هیچکدامشان نمیتوانند مخاطب را درگیر
کنند. دلیل این ضعف این است که همه شخصیتها درست شبیه هم هستند. تعداد زیادی از
سریالهای ایرانی که در چند سال گذشته به نمایش درآمدهاند، انگار قصد دارند با
آوردن تعداد زیادی بازیگر مخاطب را جذب کنند. اما این اتفاق هرگز نمیافتد. در
سریال جان سخت دقیقا شخصیتهای زیادی وجود دارد، که هیچکدام هیچ عمقی پیدا نمیکنند
و هیچ مخاطبی با آنها ارتباط برقرار نمیکند. هیچکدام از شخصیتها لحن، رفتار یا
ویژگیهای شخصیتی متمایزی ندارد که با دیگری فرق داشتهباشند. حتی واکنش شخصیتها
نسبت به اتفاقات دقیقا مشابه هم است. ازطرفی بازیگران کیلویی در سریالی مانند جان
سخت به بدترین شکل ممکن ظاهر میشوند. از دیالوگگویی گرفته تا حرکات و میمیک
صورت، این بازیگران هیچ حرفی برای گفتن ندارند. مهرداد صدیقیان که طبقمعمول همان
لحن و بازی همیشگی خود را نشان میدهد و هیچ تفاوتی برای این شخصیت با شخصیتهایی
که پیش از این بازی کردهاست، قایل نیست. اما بدتر از آن بازی بسیار ضعیف الناز
حبیبی است، که نمیتوان هیچ کدام از حرفها و حرکاتش را باور کرد. در یک سریال
خوب، شما ممکن است چیز زیادی از پیشینه یک شخصیت ندانید، اما میتوانید باور کنید
که این یک شخصیت با پیشینه خاص خود است. اما در اثری مانند جان سخت، شما هیچکدام
از شخصیتها را نمیتوانید بپذیرید، چون هیچ عمقی در شخصیتپردازی، بازیگری، گریم
و دیالوگها وجود ندارد.
ویرانی فرهنگ بهجای فرهنگسازی
چند سالی است که بعضی سریالسازان از
عربدهکشی و لاتبازی برای جذب مخاطب استفاده میکنند. در سریالی مانند جان سخت،
بهجای اینکه هنر در راه فرهنگسازی تلاش کند، بیشتر در راه نابودی فرهنگ خدمت میکند.
شخصیتهای این سریال هنوز هم درگیر واژه منحوس ناموس هستند و برادر کشی و انتقامی
که دههها پیش بهترش را در فیلمهای فارسی دیدهایم. در همان قسمت اول سریال جان
سخت، شخصیتی به نام وحید چیزی را در گوش شخصیت فرزاد با بازی مهرداد صدیقیان میگوید،
که مشخصی است درباره معشوق سابق اولی و معشوق حالحاضر فرزاد است و همین زمزمه که
میتوان حدسش را زد، به عاملی برای درگیری و ویرانی تبدیل میشود. خدا میداند تا
کی و کجا باید سوژه ناموس و ناموسپرستی را در فیلم و سریالهای ایرانی تحمل
کنیم. البته فیلمساز احتمالا سعی کردهاست با نشان دادن پیامدهای ناموسپرستی
فرهنگسازی کند، اما بدونشک راهش را بلند نیست.
روایتی که پیش نمی رود
نه تنها هیچ ایده خلاقانه و نویی در
داستان سریال جان سخت دیده نمیشود، بلکه هم هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد. این
داستان بسیار تکراری است و بارها و بارها در فیلم و سریالهای بهتر روایت شدهاست.
اما علاوهبر داستانی که پیش نمیرود، فیلمنامه هم بسیار بد نوشته شدهاست و به
همین دلیل جریان سریال پیش نمیرود. در این چند قسمتی که از سریال پخش شده،
تقریبا هیچ اتفاق خاصی نمیافتد و بهراحتی میتوان کل سریال را تا اینجا، در کمتر
از یک قسمت نشان داد. بخشهایی از داستان که هیچ منطقی ندارند و هیچ تاثیری هم در
داستان و سریال ندارد. بهطور کلی فضای این سریال مثل دهها سریال و فیلم شبیه به
خود است. دستکم میتوان در همین فضا، ایده و داستان تازهای را پرداخت کرد. اما
متاسفانه سازندگان جان سخت مایلند همان روند تکراری را طی میکنند.
نورونهای آینهای و نمایشهای خانگی
«ریحانه عابدنیا»، روانشناس و منتقد
سینما، بر این باور است که گرایش جهانشمولی با عنوان گرایش به خشونت و تنبیه در
انسانها وجود دارد و دلیل آن باور جمعی میان انسانها به واسطه آموزههای اجتماعی
است که از طرق مختلف به آنها منتقل شده و این باور در آنها به وجود آمده که جهان
بر محور عدل بنا شده است؛ موضوعی که در واقعیت اینگونه نبوده و ما در هیچ کجای
جهان عدل مطلقی را نمیبینیم.
بنابراین وقتی که انسانها با هر میزان و در هر زمینهای با بیعدالتی مواجه میشوند،
گرایش به تنبیه در آنها بیدار میشود و در ادامه دست به تنبیه یا خشونت میزنند تا
بتوانند آن باور را محقق و ایجاد عدالت کنند. او در ادامه میافزاید: «طبیعتاً در
جامعهای مانند ایران که این بیعدالتی بیشتر است، گرایش آدمها به تنبیه و خشونت
نیز بیشتر خواهد شد، چرا که موارد زیادی با باور فکری آنها مغایرت دارد و باعث میشود
میل به خشونت و تنبیه در وجود آنها بیشتر شود.»
به گفته این روانشناس، نوعی سلول در
ساختار مغز انسانها با عنوان «نورونهای آینهای» وجود دارد که نقش بسیاری در
ارتباط برقرار کردن انسان با جهان پیرامون و سایر انسانها دارد که مانند آینه عمل
کرده و هر تصویری را که مقابل خود مشاهده کنند ذخیره کرده و ناخودآگاه تمایل به
انجام و تکرار آن دارند. چرا که نورونها تمایزی میان مشاهده و عمل قائل نمیشوند،
بنابراین زمانی که انسان چیزی را مشاهده کند، این نورونها به نوعی در مغز عمل میکنند
که گویی انسان این عمل را تجربه کرده است.»
ترویج خشونت یا همسویی با مردم؟
این سینما تراپیست اظهار میکند: «نکتهای
که در خصوص فیلم و سریالهای شبکه نمایشخانگی وجود دارد نیز ترویج همین خشونت و
تأثیر آن بر نورونهای مغزی انسان است که آنها را در شرایط تجربه تمام این بزهکاریها
قرار میدهد و به واسطه تماشای آثاری با مضمون خشونت، جنایت و... میل به خشم و
تنبیه در مخاطبان بالا میرود. این در حالی است که نیاز است آثار ساخته شده از
منظر روانشناسی و جامعهشناسی مورد بررسی قرار گیرند تا کمترین آسیب را متوجه
مخاطبان کنند.» این منتقد سینما بر این باور است که فیلمسازان نمایشخانگی به
دنبال ساخت آثار باکیفیت و تأثیرگذاری لازم بر جامعه هدف نیستند، بلکه به نوعی
تعمداً و بدون در نظر گرفتن نیاز اصلی مخاطبان، به واسطه ترویج خشونت صرفاً به
دنبال دیده شدن و تأمین منافع مالی خود هستند و معمولاً این توجیه را دارند که
جامعه ما نیز متشکل از همین خشونتهاست.
بنابراین نیاز است تا بدانند که قرار نیست
به بهانه تولید آثار فرهنگی، به وجود خشونت در جامعه دامن بزنند؛ بلکه باید به
دنبال راهکاری برای کاستن آن و ارائه آن به مخاطبان باشند. با اینکه انسان امروزی
به واسطه داشتن اینترنت و... به خوبی از اتفاقات رخ داده در جامعه آگاه است و
نیازی به یادآوری آن با ساخت آثار خشونتبار نیست. عابدنیا تصریح میکند: «عملکرد
امروز نمایشخانگی روی دیگر سکه و نقطه مقابل عملکرد تلویزیون است که به شکلی
افراطی اقدام به سفیدنمایی کرد و موضوعاتی را به نمایش گذاشت که تا این حد گل و
بلبل در واقعیت جامعه وجود نداشت و از جایی به بعد با گسترده شدن اینترنت و شبکه
نمایشخانگی بسیاری از مخاطبان خود را از دست داد. در ادامه شبکه نمایشخانگی نیز
مسیر خلاف تلویزیون را در پیش گرفت و در اقدامی افراطی به بهانه همسویی با مردم و
به نمایش گذاشتن واقعیتها، همان بیفایده بودن رخداد تلویزیون را در قالبی دیگر
تکرار کرد.
به بیان این روانشناس صحبت این نیست که
خشونت در آثار نمایشخانگی نمایش داده نشود، کما اینکه در فیلم ها و سریال ها در
نقاط دیگر جهان نیز همواره به آن پرداخته شده و واقعیتهای
جامعه به نمایش در آمده است، اما در پایان راهکار را نیز ارائه داده و به مخاطب میگویند
که از این رفتارها کدام کارآمد است و کدام ناکارآمد و اینکه مخاطب با چه نگرشی میتواند
موفقتر باشد. بنابراین باید این مهم در نظر گرفته شود که نمایشخانگی نیز مانند
سینما قابلیت ترمیم، آموزش و درمانگری دارد و نیاز است تا از این فضا به شکلی
کارشناسانهتر به نفع مخاطب استفاده شود.
ضرورت ردهبندی سنی
«محمدرضا لطفی» کارگردان و منتقد سینما
با اشاره به نسبت خشونت در آثار نمایش خانگی با آسیبهای اجتماعی، میگوید: «صنعت
تصویر در ایران اصولاً وابسته به موج است به گونهای که در نگاهی به سینمای قبل از
انقلاب و سینمای «کلاهمخملیها» در آن دوران، تا «سینمای اکشن» در دهه شصت و موج
سینمای کودک در دهه هفتاد، خواهیم دید که تولیدکنندگان آثار تصویری تحتتأثیر
این موج بودند و زمانی که میدیدند یک فیلم یا سریال با هر عنوان مورد استقبال
مخاطبان قرار گرفته است، در اقدامی مشابه، به گونهای موازیکاری کرده و اقدام به
ساخت آثاری مشابه با همان مضمون میکردند و آنقدر این موضوع تکرار میشد تا جایی
که دیگر مخاطب از آن خسته شده و به نوعی کار را پس میزد تا موجی دوباره به راه
بیفتد.» او در ادامه میافزاید: «همانگونه که شاهدیم تلویزیون نیز از این مهم
مستثنی نبود و در آثار تولید شده در آن، در دورهای شاهد گلکردن و پخش پشتسرهم
سریالهای آپارتمانی بودیم و در دورهای نیز شاهد ساخت و پخش سریالهای ملودرام و
بعد سریالهای تاریخی بودیم، به همین دلیل است که میگوییم صنعت فیلم و سریال ما فارغ
از هر تفکری با هدف ذائقهسازی برای مخاطبان، متأسفانه تابع موجی حاکم در آن دوران
است.» به گفته این کارگردان، شبکه نمایش خانگی که اتفاقاً عمر طولانی هم ندارد و
چند سالی است به صنعت تصویر ورود کرده نیز مانند تلویزیون و سینما عمل کرده و
شاکله ساخت فیلم و سریال در آن، ریشه در موضوع خشونت و پرداختن گسترده به این مهم
دارد و شاهدیم که خشونت در فیلم و سریالها نیز از جایی آغاز شده و در ادامه
کاملاً سلسلهوار تحت عنوان «لات گرافی» ادامه پیدا کرده و اتفاقاً مورد استقبال
مخاطبان قرار گرفته است. همانطور که میبینیم شاکله اصلی نمایش خانگی خشونت و لاتبازی
است و درست در نقطه مقابل آن سینمای ما کمدی است و تمام تلاش خود را میکنند تا از
حاشیه حداقلی مخاطب بهره ببرند. لطفی ادامه میدهد: «شاید بزرگترین مشکل ما این نیست که چنین آثاری
ساخته شوند یا نشوند، چرا که خارج از اختیار ما بوده و چه بخواهیم و چه نخواهیم
سوار بر موج حاضر که همان به تصویرکشیدن خشونت است، ساخته خواهند شد. موضوع مهم
این است که در خصوص ساخت این دست آثار و نیز تماشاگران و جامعه هدف سریالهای حاوی
خشونت، در تمام جهان ردهبندی سنی وجود دارد؛ نکته مهمی که سالهاست در ایران
مغفول مانده و به آن پرداخته نشده است. این در حالی است که عمده مخاطبان شبکه
نمایش خانگی در کشور را رده سنی نوجوان به خود اختصاص دادهاند.»
لزوم تغییر نگرش در ساخت آثار نمایشی
به اعتقاد این کارگردان و منتقد سینما،
در نگاه ایدهآلگرایانه سازندگان این آثار باید به دنبال موضوعاتی جز خشونت برای
جذب مخاطبان باشند و جذابیتهای بصری دیگری را در نظر بگیرند یا در صورت پرداختن
به خشونت راهکارهایی را برای مصون ماندن مخاطبان خود بخصوص مخاطب کودک و نوجوان در
این آثار در نظر بگیرند که معمولاً این اتفاق نمیافتد. اما آنچه که واقعیت دارد
این موج خشونت میان مخاطبان امروز طرفدار دارد و شبکه نمایش خانگی و حتی سینما نهتنها
در خصوص ساخت و پرداخت موضوعات پیشرو نیستند، بلکه به نوعی پیرو هستند، از این رو
اینگونه نیست که موضوعی را در جهان ذهنی خود ترسیم کرده به تصویر بکشند و به
مخاطبان القا و سلیقهسازی کنند، بلکه صرفاً به این امر توجه میکنند که مخاطب چه
چیزی را دوست دارد و به همان میپردازند. در نتیجه موضوع ساخت و ارائه آثار موضوع
عرضه و تقاضاست و تا زمانی که مخاطبان از آن استقبال نکنند و متقاضی نباشند، در
ادامه چنین آثاری ساخته و عرضه نخواهند شد. بنابراین نمیتوان صورت مسأله را پاک
کرد، بلکه باید به دنبال راهکار باشیم و چاره این است که مخاطبان این فیلم و سریالها
درجهبندی سنی شوند؛ امری که با دستور و اجبار نمیتوان آن را عملی کرد، بلکه نیاز
به فرهنگسازی دارد که قطع به یقین در این حالت خشونت در فیلم و سریالها کمترین
آسیب را متوجه مخاطبان خواهد کرد.
آیا سریال جان سخت ارزش تماشا دارد؟
مسلم است که این سریال هم مانند هر اثر
دیگری ممکن است به دل تعدادی از مخاطبان بنشیند و با آن همراه شوند. البته این
همراهی میتواند دلایل مختلفی داشتهباشد، که ربطی به ارزش اثر ندارد. با اینحال
سریال جان سخت حرف تازهای برای گفتن ندارد که بتوان به بهانه آن، وقتی را صرف
تماشایش کرد. با اینوجود، بازی بازیگران بزرگتر مانند نسرین مقانلو، علی اوسیوند،
مسعود کرامتی و علی عمرانی تا حدودی قابلدفاع است.
نقطه قوت:
بازی نسرین مقانلو
نقاط ضعف
داستان تکراری
فیلمنامه نامنسجم
بازیهای ضعیف بیشتر بازیگران
شخصیتپردازی ضعیف
تحلیل ویژه
آسیانیوز ایران (با نگاه جذاب و چالشی)
۱. تلویزیون vs نمایش خانگی: جنگ دو افراط
تلویزیون سالها با «گل و بلبل» نشان دادن جامعه، مخاطب را فراری
داد.
نمایش خانگی برای جبران این فرار، به دام «سیاهنمایی» افتاده است:
قتل، خیانت، و انتقامهای ناموسیِ تکراری.
۲. چرا «جان سخت» شکست خورد؟
شخصیتهای یکبعدی: همه شبیه هم، از دیالوگ تا رفتار (حتی بازیگران سرشناس مثل صدیقیان
و حبیبی نتوانستند کاری کنند).
داستانهای نخ نما: ناموسپرستی و برادرکشی—سوژههایی که در دهه ۵۰ هم کلیشه بودند!
تعلیقهای بیحاصل: هرقسمت با یک درگیری تمام میشود، اما مخاطب حتی برای قسمت بعد
هیجان ندارد.
۳. تهدید نورونهای آینهای: هشدار روانشناسان
تحقیقات نشان میدهد تماشای خشونت، مغز را به تکرار آن تحریک میکند
(بهویژه در نوجوانان).
سؤال کلیدی: آیا نمایش
خانگی—با تأکید بر «این واقعیت جامعه است»—دارد به بحران روانی دامن میزند؟
۴. راه حل چیست؟
ردهبندی سنی فوری: نباید یک نوجوان ۱۴ساله «جان سخت» ببیند.
تعادل در روایت: نمایش واقعیت ≠ تمرکز روی تاریکیها. مثال: سریالهای
خارجی مثل «بریکینگ بد» خشونت دارند، اما شخصیتپردازی عمیق و پیام اجتماعی هم دارند.
نتیجهگیری
نمایش خانگی اگر میخواهد
«انقلاب رسانهای» کند، باید از دام کلیشههای تلویزیون و افراطگری دور شود.
جامعه ایران—با همه فشارهایش—نیاز به آینه ندارد،
نیاز به راه حل دارد. شما
چه فکر میکنید؟ آیا سریالهای خشن مثل "جان سخت" باید ساخته شوند؟ یا
نمایش خانگی دارد از تلویزیون هم خطرناکتر میشود؟