دوشنبه / ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ / ۲۲:۰۵
کد خبر: 29977
گزارشگر: 548
۱۷۷۹
۱
۰
۲
مسئله فارغ‌التحصیلان علوم انسانی تحلیلگران اجتماعی

علوم انسانی در ایران: از فضاسازی تا فروپاشی تحلیل!

علوم انسانی در ایران: از فضاسازی تا فروپاشی تحلیل!
علوم انسانی در ایران با بحران عمیق "بی‌ارتباطی با واقعیت" مواجه است. فارغ‌التحصیلان روانشناسی، جامعه‌شناسی و فلسفه، اغلب بدون شناخت فرهنگ و تاریخ ایران، تحلیل‌هایی ارائه می‌دهند که بیشتر شبیه "سخنرانی‌های فضایی" است تا پژوهش علمی. این نوشته به ریشه‌های این مشکل و راه‌حل‌های ممکن می‌پردازد.

آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:

پوریا زرشناس

 

 

 

 

 

 

پوریا زرشناس - دکترای اقتصاد انرژی های تجدیدپذیر

 مسائل مربوط به مطالعات انسانی یا علوم انسانی چیزی جدا از یکدیگر نیست. برای مثال آنکه جامعه‌شناسی می‌خواند اما شناخت و مطالعه درستی در حوزه فلسفه و تاریخ و روانشناسی و روانکاوی و جغرافیا و سنت و هنر و ادبیات نداشته باشد، جامعه‌شناسی بیگانه با جامعه خود بوده و بیشتر از آن که تحلیل جامعه‌شناختی ارائه دهد، سخنانی مغشوش و درهم و برهم از جامعه‌شناسان مطرح را سرهم کرده و به اسم جامعه‌شناسی به خورد مخاطب نگون‌بخت خود خواهد داد! این مسئله در مورد دانشجوی علم سیاست و فلسفه و تاریخ و روانشناسی و سایر حوزه‌های مطالعات انسانی نیز صادق است.

دقتی بیشتر از ریاضی

حوزه مطالعات اجتماعی به دقتی به مراتب بیشتر از دقت یک فیزیکدان و ریاضیدان و دانشمند در حل و آزمایش مسائل و تحقیقات علمی خود نیازمند است. تحلیلگر اجتماعی و فعال حوزه مطالعات انسانی باید در تحلیل خود ده‌ها عامل ریز و درشت موثر در مسئله و حوزه فعالیت خود را مورد دقت و بررسی قرار دهد و سخن و تحلیلی که ارائه می‌دهد را از تمام زوایا و ابعاد سنجیده و با در نظر گرفتن تمام تبعات آن، سخن و تحلیلی را بر زبان آورد.

علوم فضایی یا علوم انسانی؟!

در کشور ما و در عموم دانشکده‌های علوم انسانی ما (به ویژه پنج رشته جامعه‌شناسی، تاریخ، فلسفه و علوم سیاسی و روانشناسی) آنچه تدریس می‌شود بیش از آنکه علوم مربوط به مطالعات حوزه انسان و اجتماع باید «علوم فضایی» است. (منظور از علوم فضایی آن علوم خبری و انشایی و منبری است که در اغلب مواقع نه خود گوینده آن متوجه می‌شود چه چیزی می‌گوید و سخن و گفتارش چه تبعات و نتایجی خواهد داشت و نه نطریاتش هیچ نسبتی با واقعیت مسائل زندگی انسان ایرانی امروز دارد)

چرایی تدریس فلسفه علم

در اغلب دانشگاه‌های برجسته کشورهای توسعه یافته واحدهای درسی به نام فلسفه علم و متناسب آن چرایی ایجاد و آدرس آن رشته تحصیلی وجود دارد. با این روش دانشجو هم به صورت عقلانی با علت و کاربرد رشته تحصیلی خود آگاه می شود و هم از سرهم بندی های بدون مبنای فکری اجتناب می کند. به عنوان مثال دانشجوی مهندسی یا پزشکی یا سیاست در این جوامع به طور کامل با فلسفه وجود رشته مهندسی و پزشکی و سیاست آگاه است و پس از فارغ التحصیلی نیز بر اساس همان مبنای آموخته شده رفتار می کند و از رفتارها و سخنان عجیب و غریب و یا تلاش برای سوء استفاده از موقعیت شغلی خود اجتناب می ورزد. اما کشور ما عموما به فلسفه علوم وقعی نهاده نمی شود و فارغ التحصیل دانشگاهی در رشته‌هایی مانند سیاست و جامعه‌شناسی و فلسفه و تاریخ و روانشناسی به رشته خود نه به عنوان تخصصی در خدمت جامعه و شهروندان بلکه ابزاری برای بیان نظرات مغشوش، بدون مبنا و فضایی خود نگاه می‌‌نگرد. 

این مسولان همه چیز دان!

در کشور ما محض رضای خدا هم شده مثلا به شهردار یا فرماندار و بخشدار و فلان وزیر یا رئیس فلان دانشگاه یا حتی مدیر و معاون فلان مدرسه بگوییم که برو پشت تریبون و مثلا از «نانوتکنولوژی» یا «تاریخ روابط بین الملل در قرن نوزدهم» یا «آیین بودیسم» یا «تمدن آزتک» و هر چیز دیگری سخن بگو تصور می کنید چه می گوید؟ بدون شک همین شخص با همراهی (و تا نیمه خم شدن کسانی که در صندلی های اطرافش نشسته‌اند) و با هدایت دست و خواهش میکنم، خواهش میکنم های اطرافیان به پشت تریبون هدایت می شود و ابتدا با پُف کردن در میکروفن و چند هخ و هوخ و صاف کردن گلو و با بسم الله و سلام و صلوات و آرزوی توفیق روز افزون برای حضار، شروع به سخنرانی می کند. به خاطر داشته باشیم تا زمانی که نگاه علمی و فلسفی به جای «نگاه فضایی» بر سیاست و اقتصاد و فرهنگ و ورزش و...، کشورمان حاکم نشود در بر همان پاشنه چرخیده و انتظار تغییرات ملموس و محسوس انتظاری بیهوده است.

تراپی یا تشدید بحران؟!

به بازار پر رونق این روزهای روانشناسی (تراپی) در جامعه ایران بنگریم. در ایران امروز هر فرد با پاس کردن چند واحد در دانشکده‌های روانشناسی و مشاوره و دریافت مدرک کارشناسی و ارشد و دکتری برای خود دفتر دستکی راه انداخته و مشغول ارائه نسخه برای مراجعان خود می‌شود.

اما همین شخص که ادعای ارائه درمان و حل مشکلات روحی و فردی و خانوادگی مراجعان خود را دارد، چقدر انسان ایرانی را می‌شناسد؟ چه میزان با کارکرد تاریخ و سنت و جغرافیا و فرهنگ در شکل‌گیری ذهن انسان ایرانی آشناست؟ چه میزان جامعه ایران و مشکلات و آسیب‌های اجتماعی و تبعیض‌ها و مصائب ساختاری را می‌فهمد؟ چه میزان از نقش و کارکرد فرهنگ و هنر در بهتر شدن حال انسان ایرانی آگاه است؟ آیا شناخت و درکی از کارکرد نهاد دین و مذهب و کارکردهای روانی آن دارد؟ چه میزان با کارکرد رسانه و تاثیر آن بر روان انسان ایرانی امروزی آشناست؟ نقش سیاست و قدرت و اقتصاد و تاثیر آن بر مشکلات روانی و فردی را می‌فهمد؟

در اکثر این موارد پاسخ منفی است! تراپیست در جهان امروز بیشتر نقش «دعانویس» یا «کشیش اعتراف‌گیر» را دارد و در نهایت برای جذب نظر مراجع (و احتمالا از دست ندادن مشتری) شروع به بیان سخنانی می‌کند که مراجع علاقه زیادی به شنیدن آن دارد. در بسیاری موارد تراپیست به مراجع خود چنان حس قربانی‌بودگی و برحق‌بودگی می‌فروشد که فرد مراجع پس از خروج از دفتر او احساس طلب‌کار بودن از زمین و زمان و جامعه و خانواده را داشته و انجام هر کنش ضداجتماعی را حق طبیعی خود می‌داند.

بر این اساس می‌توان ادعا کرد عمده روانشناسی و تراپیستی هم که امروز در جامعه به عنوان روان‌درمانگر مشغول فعالیت است نه تنها چیز چندانی در مورد ناخودآگاه و روان و عوامل متعدد دخیل در بحران روانی انسان نمی‌دانند، بلکه با سخنان ناصواب خود یکی از عوامل گسترش بحران هستند.

مارک تواین می گوید: «همه آدم ها مانند ماه هستند. قسمت تاریکی دارند، که هرگز به کسی نشان نمی‌دهند». وظیفه روان‌درمانگر، انداختن نور بر آن قسمت تاریک و پنهان روان آدمی است و این کاری نیست که هر کس با پاس کردن چند واحد روانشناسی و گرفتن مدرک ارشد و دکتری از دانشکده‌های روانشناسی و مطالعه چند ترجمه مغشوش از چند روانشناس غربی به دست آورد. شناخت بحران روان آدمی، نیاز به شناخت جهانِ آدمی، محیط زندگی، گذشته، خانواده، فرهنگ، تاریخ، سنت، روانکاوی، ساختار ناخودآگاه و صدها بحران‌ روحی و فکری دارد و این کار نیاز به فردی با نگاهی عمیق و نبوغ بالا دارد که از تاریخ و جامعه‌شناسی تا فرهنگ و هنر و روانکاوی و فلسفه و انسان را بشناسد.

علوم انسانی در ایران، به جای آنکه ابزاری برای شناخت انسان و جامعه باشد، تبدیل به بازی‌ای از کلمات پیچیده و نظریه‌های وارداتی شده است. یک جامعه‌شناس ایرانی ممکن است تمام نظریه‌های "دورکیم" و "وبر" را حفظ باشد، اما کوچک‌ترین درکی از ساختار قومی و طبقاتی جامعه خود نداشته باشد.

علت چیست؟

۱. نبود "فلسفه علم" در دانشگاه‌ها: در کشورهای توسعه‌یافته، دانشجویان ابتدا "چرایی" رشته خود را می‌آموزند، اما در ایران، علوم انسانی تبدیل به حفظیات صرف شده است.

۲. جدایی رشته‌ها از یکدیگر: روانشناسی بدون جامعه‌شناسی، جامعه‌شناسی بدون تاریخ، و فلسفه بدون ادبیات، چیزی جز "تئوری‌های خشک" نیست.

۳. نگاه ابزاری به علم: بسیاری از فارغ‌التحصیلان، علوم انسانی را نه برای خدمت به جامعه، بلکه برای "سخن‌پراکنی‌های پرطمطراق" می‌آموزند.

راه‌حل چیست؟

تدریس اجباری "فلسفه علم" در تمام رشته‌های علوم انسانی.

ارتباط میان‌رشته‌ای بین جامعه‌شناسی، تاریخ، روانشناسی و فلسفه.

تمرکز بر مطالعات بومی به جای تکرار کورکورانه نظریه‌های غربی

پوریا زرشناس - دکترای اقتصاد انرژی های تجدیدپذیر
https://www.asianewsiran.com/u/gFu
اخبار مرتبط
دکتر لنت پریچت، استاد سابق هاروارد با استعاره جالب "کلاشینکف در برابر ام۱۶" نشان می‌دهد چرا بسیاری از برنامه‌های توسعه در کشورها شکست می‌خورند. کشف ۵ اصل طلایی او برای طراحی راه‌حل‌های بومی که واقعاً کار می‌کنند.
از دکتر سوکراتیس، فوتبالیست-فیلسوف برزیلی، تا علیرضا بیرانوند، دروازه‌بانی که نمی‌داند در چه رشته‌ای تحصیل می‌کند؛ سقوط جایگاه علم در ایران به کجا می‌رسد؟ بررسی فساد سیستم آموزشی، مدارک دانشگاهی بی‌پشتوانه و معافیت‌های تحصیلی فوتبالیست‌ها.
در حالی که رسانه‌های غربی و برخی جریان‌های داخلی، کوچکترین خطاهای فنی در ایران را بهانه‌ای برای هجمه علیه نظام تبدیل می‌کنند، اشتباهات مشابه یا حتی کشنده‌تر در کشورهای دیگر با سکوت یا توجیه روبرو می‌شود. از بسته شدن فرودگاه ژاپن برای عبور دو گوزن تا بمباران تصادفی یک شهر کره‌جنوبی توسط جنگنده‌های آمریکایی، این دوگانگی استانداردها نشان می‌دهد که ایران تحت محاصره سایبری و روانی قرار دارد. آیا این رویکرد، بخشی از پروژه‌ی «خودتحقیری ملی» است؟
هنر همواره به عنوان یکی از ارکان مهم فرهنگ و تمدن بشری، بازتاب‌دهنده‌ی احساسات، اندیشه‌ها و تجربیات انسان بوده است. از نقاشی‌های دیواره‌ی غارهای لاسکو تا شاهکارهای رنسانس، از آثار امپرسیونیست‌ها تا اکسپرسیونیست‌ها، هنر در هر دوره‌ای بیانگر روح زمانه و تلاش هنرمند برای ارتباط با مخاطب بوده است. اما در چند دهه‌ی اخیر، شاهد ظهور پدیده‌ای هستیم که به نام «هنر مدرن» یا «هنر معاصر» شناخته می‌شود و گاه مرز بین هنر واقعی و کلاهبرداری هنری را به شدت مخدوش کرده است. این جریان، با ارائه‌ی آثاری که گاه به سادگی یک خط روی بوم یا یک دایره‌ی قرمز هستند، ادعا می‌کند که عمق مفهومی بی‌نهایتی در خود جای داده است
حدود ۲۰ سال طول کشید و مطالعه نیز عمری بیش از ۱۵ سال داشت. اما کار پژوهشگران منجر به اتمام جنگ نشد! جنگ ...زمانی تمام شد که رسانه‌ها اخبار و اطلاعات این پژوهش‌های محرمانه را منتشر کردند. ابتدا نیویورک‌تایمز و سپس واشنگتن‌پست و بعد از آن ها همه‌ی رسانه‌ها اخبار و اطلاعات پژوهش‌ها را به صورت عمومی منتشر کردند. اعتراضات مردم آغاز شد، اعتراضات بیش از همه توسط همان خانواده‌هایی بود که فرزندانشان درگیر جنگ شده بودند. فشار عمومی و مردمی زمینه را برای پایان جنگ مهیا کرد.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
ناشناس
۱۴۰۴/۰۳/۱۳
5
0
3

با سلام و درود عالی من که دیپلم علوم انسانی هستم از دست این ذشته در عذابم و بیشتر دبیران فارغ التحصیل رشته دیکری بودند .حتی ادبیات لیسانس زبان فرانسه داشت.


تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید