آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:
زهره حاتمی، داستاننویس، بعد از مدتی درگیر بیماری سرطان بودن در ۷۰ سالگی از دنیا رفت. طناز تقیزاده، دختر زندهیاد صفدر تقیزاده خبر را ساعتی پیش به من داد. نخستین داستان کوتاه زهره حاتمی سال ۱۳۶۶ در کتاب سخن منتشر شد. چند سال در سینما و تلویزیون مشغول فعالیت شد و آخرین کتاب او «با حافظ در آلاسکا» سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات مروارید وارد بازار نشر شد.
صدایی که خاموش شد، اما قصههایش ماندند
زهره حاتمی، نویسندهای که با قلمش دردهای زنانه، غربت و پیری را به تصویر میکشید، پس از سالها مبارزه با بیماری سرطان، در سن ۷۰ سالگی درگذشت. او که نخستین داستانش را در سال ۱۳۶۶ منتشر کرد، تا آخرین لحظات زندگیاش روایتگر رنجها و شادیهای انسانهایی بود که در حاشیه تاریخ گم میشدند.
از سینما تا ادبیات: مسیری پرپیچوخم
حاتمی که سالهایی را در سینما و تلویزیون فعالیت کرد، در نهایت ادبیات را خانه همیشگی خود یافت. آخرین کتاب او، «با حافظ در آلاسکا» (۱۳۹۷)، روایتی از زنی بود که وطنش را در غربت با خود حمل میکرد؛ گاه در دیوان حافظ، گاه در تکواژههای فارسی و گاه در مناظر آلاسکا که یادآور ایران بود.
زنانگی، مهاجرت و مرگ: سه ضلع داستانهای حاتمی
تمام آثار او آینهای از دردهای زنانه بودند، حتی وقتی شخصیت اصلی داستانهایش مردها بودند. مهاجرت، غربت، پیری و مرگ مضامینی بودند که او با ظرافتی بینظیر به تصویر میکشید. داستانهایش مانند بادامهای تلخی بودند که در میان شیرینیها غافلگیرتان میکردند.
اولین داستان کتاب یعنی «با حافظ در آلاسکا» داستان زنی است که وطن خود یعنی ایران را در غربت همراه خود حمل میکند. وطنی که گاه در یک جلد دیوان حافظ جای میگیرد و گاهی فقط در چند کلمه فارسی حرف زدن و گاهی در مناظر آلاسکا و مقایسه منظره آلاسکا با شبیه آن در ایران. در تمام داستانهای زهره حاتمی زنانگی موج میزند، حتی وقتی جای شخصیتهای اصلی داستان را مردها میگیرند، باز هم مضمون دردهای زنانه است.
میراثی که باقی ماند
آثار حاتمی، از «برف سنگی» تا «مردی که شهرش را گم کرده بود»، نشاندهنده تسلط او بر روایتهای چندلایه و شخصیتپردازی عمیق است. او با نگاهی انسانی به سوژههایش نزدیک میشد و همین باعث میشد خواننده در پایان هر داستان، با سوالاتی جدید تنها بماند. مهاجرت، غربت، زن بودن، پیری، مرگ و... مضمون اصلی داستانهای زهره حاتمی است که با سوژههایی بسیار متفاوت و در فضا و زمانهایی بسیار دور از هم بیانشان میکند:
«الان دیگه فصل کوه رفتن نیست. من خودم یه سال تمام زمستون تو کوه آواره بودم. فرخ تازه راه افتاده بود. تو شهر غریب بودم، خبرچینها رو نمیشناختم. رفت و اومدمون گزارش شده بود. از مرکز اومدن تحقیق. از همهچی خبر داشتن. یه دسته از موهام همون روز سفید شد.» از متن کتاب، بخشی از داستان برف سنگینداستان «مادربزرگ» که به صفدر تقیزاده تقدیم شده آنقدر تلخ است که شیرینی برخی داستانها را با خود میبرد و همچون بادامی تلخ میماند که میان بادامهای شیرین به دهان میگذارید و کام را تلخ میکند. تلخیای که البته وجودش ترکیب طعم داستانها را تکمیل میکند. داستانِ پیری و بیخانمانی و سربار بودن، و این هر سه درد یکجا با هم بر سر خواننده خراب میشوند.
هنر قلم زهره حاتمی
اما هنر قلم زهره حاتمی با داستان «مردی که شهرش را گم کرده بود» به رخ کشیده میشود. داستانی که به سبک حکایتهای کهن نوشته شده است. از مضمون داستان گرفته تا لحن راوی، از آرزوی شهر رفتن شخصیت تا جنون و جنس قصهگویی داستان. رعایت تمامی این نکات و دقت و نکتهبینی، همه و همه باعث شده تا این داستان برای خواننده بسیار جذاب و شیرین پیش برود و نتواند پایانی را برای آن حدس بزند.
تحلیل فرهنگی هنری آسیانیوز ایران
۱. سبک روایی منحصربهفرد
ترکیب واقعیت و خیال
حاتمی در داستانهایش مرز بین واقعیت و تخیل را محو میکرد. مثلاً در «با حافظ در آلاسکا»، فضای مهاجرت را با اشعار حافظ پیوند میزد.
لحن چندصدایی
در داستان «مردی که شهرش را گم کرده بود»، از سبک حکایتهای کهن استفاده کرده، اما با نگاهی مدرن به مسائل روانشناختی میپردازد.
۲. مضمونشناسی آثار
غربت به مثابه هویت
شخصیتهای حاتمی اغلب در جستوجوی هویتی گمشده در غربت هستند.
پیری و فراموشی
در داستان «مادربزرگ»، پیری نه به عنوان یک مرحله طبیعی، بلکه به عنوان تجربهای تلخ از انزوا روایت میشود.
۳. تأثیر اجتماعی
صدای زنان حاشیهنشین
او زنانی را به تصویر میکشید که در ادبیات رسمی جایی نداشتند؛ از زنان مهاجر تا سالخوردههای تنها.
نقد پنهان جامعه
در داستان «برف سنگی»، به نظامهای سرکوبگر و تاثیرشان بر زندگی افراد عادی اشاره میکند.