آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
تصور کنید رفاقتی که از نوجوانی آغاز شده و سالهاست مانند یک بنای محکم ایستاده است، ناگهان با دیدن یک کلمه روی صفحه نمایشگر گوشی، فروبریزد. کلمهای مانند "عزیزم" که از طرف نزدیکترین دوست برای همسرتان ارسال شده باشد. این، شروع یک تراژدی مدرن در قلب مشهد بود. مردی که ما او را «ف» مینامیم، با چشمانی از حدقه بیرونزده و قلبی از درد به لرزه افتاده، تمام پیامهای پنهان شده بین همسر و دوستش را میبیند. انکارهای همسرش تنها بر آتش خشم او میدمد تا جایی که اعتراف به یک "اتفاق شرمآور"، آخرین ضربه را وارد میکند. در این لحظه، منطق جای خود را به خشم کور میدهد.
نحوه قتل
تصمیم یک آن، مسیر زندگی همه را برای همیشه تغییر میدهد. «ف» با یک کارد بزرگ به سوی خانه دوست دیرینهاش، «ر»، میشتابد. یک مواجهه کوتاه و یک عذرخواهی که چون اعتراف به گناه، علنی میشود، به ضربات مرگبار کارد ختم میگردد. رفاقتی که با نان و نمک آغاز شده بود، با خون پایان مییابد. اما پایان ماجرا نبود. همسر «ف» باردار بود و ماهها بعد، دوقلوها به دنیا آمدند. حالا نوبت یک بازنمایی شوکآور بود: آزمایش DNA ثابت کرد که پدر واقعی دوقلوها، همان دوست مقتول است. حالا این پرونده نه تنها یک قتل، که یک فاجعه انسانی با ابعادی پیچیده است.
عمدی بودن قتل؟!
این تراژدی تنها یک پرونده قتل عمد نیست؛ بلکه یک کالبدشکافی روانی-اجتماعی از اعتماد، خیانت، و تبعات ویرانگر تصمیمهای آنی است. از منظر حقوقی، پرونده «ف» بسیار پیچیده است. اگرچه او ادعا میکند در حالت "حمله عصبی" عمل کرده، اما برنامهریزی (برداشتن کارد و حرکت به سمت خانه مقتول) و ماهیت قتل، آن را در دسته قتل عمد قرار میدهد. ادعای "مهدورالدم" بودن مقتول در سیستم قضایی ایران میتواند به عنوان یک عامل مخففه مورد بررسی قرار گیرد، اما به هیچ وجه مجوز قتل خصوصی نیست و بعید است سدی در برابر مجازات شدید ایجاد کند.
نتیجه آزمایش DNA
بُعد دیگر ماجرا، وضعیت همسر متهم است. او که ابتدا قربانی تجاوز یا "فریب" معرفی شد، با نتیجه آزمایش DNA به یک متهم ثانویه در پرونده اخلاقی تبدیل میشود. نقش او در تحریک متهم به قتل و همچنین مسئولیت اخلاقی او در این فاجعه، موضوعی است که باید به دقت و جدا از جرم قتل بررسی شود. اما عمیقترین تراژدی، مربوط به دوقلوهای بیگناه است. این کودکان با هویتی آسیبدیده به دنیا میآیند: پدر بیولوژیکشان به قتل رسیده، پدر قانونیشان (شوهر مادر) در زندان، بایستی در انتظار مجازاتی مانند اعدام باشد، و مادرشان نیز درگیر این رسوایی است. آینده روانی این کودکان نیازمند مداخلات جدی روانشناسی است.
این پرونده یک هشدار اجتماعی تلخ است: "معاشرتهای خانوادگی بیمرز پس از ازدواج" میتواند بسترساز فجایع غیرقابل جبرانی شود. فرهنگ "رفاقتهای عمیق" گاهی مرزهای حریم خصوصی زناشویی را کمرنگ میکند و غریزه حسادت و مالکیت را تحریک مینماید. تحلیل این پرونده نشان میدهد که چگونه یک شکّ ساده، اگر به شیوهای سالم و از مجرای گفتوگو و حتی مشاوره مدیریت نشود، میتواند به آتشفشانی از خشم تبدیل گردد که همه چیز را نابود کند.