آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
تصور کنید تاریکی شب، سکوت یک خانه را فرا گرفته است، اما این سکوت، آرامش نیست؛ وحشتی است که قلب یک خانواده را از درون میخورد. پسر ۱۲ سالهای که باید مشغول بازی و رویاپردازی باشد، ناپدید شده است. ساعتها تبدیل به روزها میشوند و امید به یافتن او، ذرهذره با هر ثانیهای که میگذرد، کمرنگتر میشود. تنها چیزی که باقی میماند، سؤالی تلخ است: «کجاست؟» پاسخ این سؤال، از هر کابوسی ترسناکتر است. جستجوها به جسد او در زیر لایهای از خاک میرسد. نه در دل یک جنگل دورافتاده، بلکه در جایی که امنیت باید در آن حکمفرما باشد. اما این پایان ماجرا نیست؛ گزارش پزشکی قانونی پرده از واقعیتی هولناکتر برمیدارد: «او در هنگام دفن، هنوز نفس میکشیده است.» این جمله به تنهایی میتواند هر ذهنیتی را متلاشی کند.
اوج تراژدی زمانی است که انگشت اتهام به سوی یکی از نزدیکان، کسی که باید پناهگاه امن کودک باشد، دراز میشود: «دایی». فردی که با اعتماد خانواده، به حریم آنان راه داشته است. اتهامات: تجاوز و قتل. جامعه در بهتی عمیق فرو میرود و خشم و اندوهی همگانی را فرا میگیرد. اما نقطه اوج این تراژدی، در دادگاه رقم میخورد. جایی که به جای فریاد برای انتقام، سکوتی سنگین از سوی خانواده قربانی شنیده میشود. آنها در ازای دریافت «دیه»، گذشت میکنند. قاتل، با لبخندی که در ذهن مردم حک میشود، زندان را ترک میکند و پرونده، در حالی که سؤالاتی بیپاسخ را به جا گذاشته، بسته میشود. این پرونده تنها یک جنایت نیست؛ بلکه نمادی از تقابل چند سیستم فکری، حقوقی و اجتماعی است که نیاز به واکاوی عمیق دارد:
۱. تحلیل حقوقی-قضایی: تقابل «حق الناس» و «حق جامعه»
در هسته مرکزی این تراژدی، یک نقص سیستماتیک در قانون مجازات اسلامی ایران نهفته است. قانون، چنین جرائم وحشتناکی را ذیل «حق الناس» (حق الناس) دستهبندی میکند که با گذشت مدعی خصوصی (خانواده قربانی) ساقط میشود. اما پرسش اینجاست: آیا جنایتی با این میزان شقاوت و وحشت، تنها به خانواده مربوط میشود؟ حق جامعه برای امنیت، اعتماد و احساس عدالت در این معادله کاملاً نادیده گرفته میشود. دادستان به عنوان مدعی العموم، در چنین مواردی اختیارات محدودی دارد و نمیتواند مستقل از خانواده، مجازات قصاص یا اعدام را تعقیب کند. این خلأ قانونی، مجرمان را قادر میسازد تا با توسل به فشار مالی یا عاطفی بر خانوادهها، خود را از سختترین مجازاتها برهانند.
۲. تحلیل اجتماعی-روانشناختی: فشار بر خانواده و «فرهنگ گذشت»
تصمیم خانواده برای بخشش، هرگز یک تصمیم ساده و خطی نیست. این تصمیم میتواند ریشه در عوامل پیچیدهای داشته باشد:
-
فشارهای مالی
وسوسه دریافت دیه (که ممکن است برای برخی خانوادهها ثروتی کلان باشد) میتواند عدالت را تحتالشعاع قرار دهد.
-
فشارهای عشیرهای و خانوادگی
ممکن است قاتل از طایفه یا خانواده بزرگی باشد که برای جلوگیری از دشمنی خونی، بر خانواده قربانی برای بخشش فشار میآورند.
-
خستگی روانی
فرآیند طولانی قضایی و زنده نگه داشتن تروما، ممکن است خانواده را به سمت بستن پرونده برای فراموشی سوق دهد.
-
تفسیرهای مذهبی
ممکن است برخی با تفسیرهای خاص از «عفو و گذشت» به عنوان یک فضیلت اخلاقی بزرگ برخورد کنند.
۳. تحلیل امنیت عمومی: پیامدهای آزادی مجرم
آزادی چنین مجرمانی یک پیام خطر مرگبار به جامعه میفرستد: که میتوان با پول یا نفوذ، حتی از هولناکترین قوانین نیز عبور کرد. این موضوع به شدت اعتماد عمومی به نظام قضایی را خدشهدار میکند. از طرفی، آمارها و مطالعات جرمشناسی نشان میدهد مجرمانی که مرتکب جنایات اینچنینی میشوند، دارای اختلالات شخصیت عمیق هستند و احتمال تکرار جرم توسط آنان، حتی پس از آزادی، بسیار بالاست. بنابراین، این آزادی نه تنها عدالت را نقض میکند، بلکه یک تهدید بالفعل برای امنیت جامعه محسوب میشود.
جمعبندی
این پرونده آشکارا نشان میدهد که قانون نیازمند بازنگری اساسی است. جرائم خاصی که با شقاوت و علیه امنیت عمومی انجام میشوند، باید از شمول «قابل گذشت» بودن خارج شده و پیگرد آن ها به نمایندگی از جامعه، حتی در صورت رضایت اولیای دم، الزامی باشد. عدالت نباید قابل خرید و فروش باشد.