آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
در سکوت شب یاسوج، فریاد خاموش یک نوجوان ۱۳ ساله، قلب سیستم آموزشی ایران را به لرزه درآورد. دختری که به جای رویای آیندهای روشن، در دام ناامیدی افتاد و جان خود را گرفت. دلیل این تراژدی غمانگیز؟ نمرات درسی و تهدید به محرومیت از تحصیل. این واقعه تنها یک خبر تلخ نیست، بلکه زنگ خطری است برای تمام خانوادهها، مربیان و مسئولان آموزشی. چگونه میشود سیستمی که باید مأمن یادگیری و پرورش استعدادها باشد، به محلی برای ایجاد این حجم از فشار روانی تبدیل شود؟
دختر کلاس هشتمی، که باید دغدغه دوستیابی و رویاپردازی میداشت، زیر بار سنگین انتظارات تحصیلی و ترس از طرد شدن له شد. این حادثه پرسشهای بنیادینی درباره «ارزشیابی آموزشی» و «سلامت روان دانشآموزان» را به میان میکشد. داستان او از آنجا آغاز شد که خانواده اش به او گفته بودند مدرسه به دلیل نمرات ضعیف، دیگر او را ثبتنام نمیکند. این آخرین میخی بود که بر تابوت امیدهایش کوبیده شد و او را به سمت مرگ سوق داد. این تراژدی تنها یک حادثه فردی نیست؛ بلکه نشاندهنده یک "شکست سیستماتیک" در سه لایه است:
۱. شکست در نظام ارزشیابی
سیستم آموزشی ما کماکان بر مبنای «نمره» و «رقابت» میچرخد، نه «یادگیری» و «شکوفایی». این سیستم به جای سنجش استعدادهای چندگانه، دانشآموزان را در یک چارچوب تنگ قرار میدهد و هر کس در آن جا نگیرد، «شکستخورده» تلقی میشود. این فشار برای موفقیت تحصیلی به قیمت از دست دادن سلامت روان تمام میشود.
۲. شکست در ارتباطات خانوادگی
خانواده به جای ایفای نقش «حامی» و «پناهگاه امن»، در این ماجرا به عاملی برای افزایش فشار تبدیل شد. تهدید به محرومیت از تحصیل—که باید آخرین حربه باشد—به عنوان یک ابزار تنبیهی به کار رفت. این نشاندهنده نبود سواد روانشناختی و مهارتهای ارتباطی در حل مسائل است. خانوادهها باید بیاموزند که مشکل را با فرزند خود حل کنند، نه اینکه خود را در مقابل او قرار دهند.
۳. شکست در سیستم پشتیبانی مدارس
مدرسه این دانشآموز نیز در شناسایی و مداخله به موقع شکست خورد. یک دانشآموز با نمرات ضعیف، قبل از هر چیز، نیاز به حمایت و ریشهیابی مشکل (مشکل یادگیری، اضطراب، مسائل خانوادگی و...) دارد، نه تهدید و طرد. نبود مشاوران فعال و سیستمهای حمایت روانی-اجتماعی در مدارس، خلا بزرگی است که چنین فجایعی را ممکن میسازد.
جمعبندی
این دختر نوجوان، قربانی یک «زنجیره شکست» شد؛ شکست سیستمی که تنها عدد را میبیند، شکست خانوادگی که حمایت نمیکند و شکست مدرسهای که مداخله نمیکند. تا زمانی که این زنجیره شکست با یک «بازنگری بنیادین» در اولویتهای آموزشی و تربیتی جایگزین نشود، تکرار چنین حوادثی دور از انتظار نیست.