آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:
شیراز، شهر شعر و حافظ، این بار صحنه یک رویارویی فرهنگی شد. صدای موسیقی گروه "بمرانی" با دستور اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی این استان خاموش شد. مهدی رنجبر، مدیر این اداره، با صدور حکمی رسمی، این گروه را به دلیل اجرای قطعهای بدون مجوز که به گفته او "مخاطبان را به هنجارشکنی ترغیب میکند"، از برگزاری هرگونه کنسرت در استان فارس محروم کرد. این اتفاق، تنها یک رویداد محسوب نمیشود، بلکه حلقهای از یک زنجیره گستردهتر است. تنها چند روز قبل، کنسرت زانیار و سیروان خسروی در کاخ نیاوران تهران، طوفانی از واکنشهای متضاد را در فضای مجازی به پا کرد. از انتقادات تند تندروها تا استقبال آنانی که این مراسم را نشانهای برای "پس گرفتن آزادیهای مدنی" میدانستند.
حالا گروه بمرانی و کنسرتشان در شیراز به کانون جدید این کشمکش تبدیل شده است. ویدیویی کوتاه از این اجرا با جمله نمادین «خوشحالی حق مخاطب است» در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود؛ پاسخی هنرمندانه به اتهامات وارده که به شعاری برای حامیان آزادی بیان در هنر تبدیل شده است. این رویدادها یک پرسش اساسی را بار دیگر در فضای فرهنگی ایران مطرح میکند: مرز بین "شادی و هنر" و "هنجارشکنی" کجاست؟ و چه نهادی باید این مرز را تعریف کند؟ پاسخ به این پرسش، آینده صحنه موسیقی و کنسرتهای زنده در ایران را رقم خواهد زد. اتفاقی که برای گروه بمرانی افتاد، صرفاً یک "ممنوعالکار شدن" ساده نیست؛ این رویداد، نمادی از یک تنش ساختاری و همیشگی بین نهادهای حاکمیتی و جریانهای هنری غیررسمی در ایران است. تحلیل این ماجرا را میتوان در چند لایه بررسی کرد:
۱. لایه حقوقی-اداری
اساس استدلال مدیر ارشاد فارس، "تخلف از مجوز صادر شده" است. این مکانیسم، قدرتمندترین ابزار نظارتی نهادها محسوب میشود. آنها با صدور مجوز برای یک مجموعه مشخص از قطعات، به خود این حق را میدهند که هرگونه انحراف از آن لیست را "تخلف" محسوب و با شدیدترین شکل ممکن (محرومیت کامل) با آن برخورد کنند. این رویکرد، یک اقتدارگرایی اداری را نشان میدهد که در آن تفسیر شخصی یک مدیر از "هنجارشکنی" میتواند حیات حرفهای یک گروه هنری را تعیین کند.
۲. لایه اجتماعی-فرهنگی
موج واکنشها به کنسرت نیاوران و سپس شیراز، نشان میدهد که جامعه ایران در مورد "سبک زندگی" و "هنجارهای اجتماعی" دچار یک دوقطبی عمیق شده است. از یک سو، بخشی از جامعه (عمدتاً جوانان و طبقه متوسط شهری) کنسرت و شادی را به عنوان یک "حق" میبینند و هرگونه محدودیت را پسزدن به عقب تفسیر میکنند. از سوی دیگر، جریانهای تندرو و محافظهکار، اینگونه مراسم را تهاجمی علیه "هویت اسلامی" و "عفت عمومی" قلمداد میکنند. هنرمندان در میانه این میدان نبرد ایدئولوژیک، قربانی میشوند.
۳. لایه سیاسی
این برخوردها میتواند نشاندهنده یک واکنش سیستماتیک به فضای نسبتاً بازتر موسیقی در ماههای اخیر باشد. نهادهای امنیتی-فرهنگی ممکن است با مشاهده گسترش و عادیسازی کنسرتهای پرشور و پرتماشاگر، درصدد باشند با مثالسازی از گروههایی مانند بمرانی، یک خط قرمز بازدارنده ایجاد کرده و به سایر هنرمندان هشدار دهند که "محدوده مجاز" را فراتر نبرند. این یک تاکتیک کلاسیک برای کنترل فضای فرهنگی بدون نیاز به اعلام رسمی یک قانون جدید است.
جمعبندی
ماجرای بمرانی تنها یک پرونده اداری نیست، بلکه آیینه تمامنمای کشمکش بر سر تعریف "ملیّت"، "دینداری" و "سبک زندگی" در ایران امروز است. این اتفاق نشان میدهد که هرگونه گشایش احتمالی در عرصه فرهنگی، میتواند با یک عقبنشینی سریع و قهری مواجه شود و هنرمندان همچنان در میدان مینِ تفسیرهای سلیقه ای از قوانین، حرکت میکنند.