آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
کاظم عاشوری گیلده - محقق و نویسنده - ازدواج در فرهنگ ایرانی همواره بهعنوان مهمترین تصمیم زندگی شناخته میشد؛ پیوندی که نهتنها خانوادهها را شکل میداد، بلکه بخشی از هویت اجتماعی را میساخت. اما در ایران امروز، شرایط بهگونهای تغییر کرده است که ازدواج دیگر صرفاً یک انتخاب شخصی نیست؛ بلکه به میدانی پیچیده از بدهبستانهای اقتصادی، نگرانیهای امنیتی و آیندهای نامعلوم تبدیل شده است.
ازدواج یا معامله؟
وقتی فشارهای اقتصادی هر روز بیشتر میشود و تورم نه بهصورت سالانه یا ماهانه، بلکه بهصورت ساعتی بالا میرود، طبیعی است که نگاه جوانان به ازدواج تغییر کند. در چنین فضایی، بسیاری از پسران و دختران ازدواج را همچون یک معامله پرهزینه میبینند؛ معاملهای که برای مردان بهمعنای قبول مسئولیت مالی مادامالعمر و برای زنان بهمعنای ورود به رابطهای با قدرت انتخاب محدود است.
این معامله ناگفته، ذهنیت بازارگونهای را شکل داده است:
- پسران کمتر به ازدواج تن میدهند چون شرایط اقتصادی را غیرقابلتحمل میدانند.
- دختران با فشارهای اجتماعی و خانوادگی برای ازدواج مواجهاند، اما در عمل گزینههایشان کاهش یافته است.
- در چنین وضعیتی، طرفین به جای دیدن یکدیگر بهعنوان شریک زندگی، بیشتر به فکر «مزیت رقابتی» خود در این بازار نابرابر هستند.
سایه جنگ و بیثباتی سیاسی
بزرگترین تفاوت شرایط امروز با دهههای قبل، تنها گرانی یا بیکاری نیست؛ بلکه سایه دائمی جنگ و بیثباتی سیاسی است. در کشوری که هر روز اخبار تازهای از تهدیدهای نظامی، تحریمهای اقتصادی و بحرانهای منطقهای شنیده میشود، تصمیمگیری برای آیندهای مشترک، بیش از هر زمان دیگری دشوار است. ازدواج در چنین بستری برای بسیاری نه نشانه ثبات، که نمادی از پذیرفتن ریسکی غیرقابلپیشبینی است. جوانان میدانند وقتی هیچ چشمانداز روشنی برای اقتصاد و سیاست وجود ندارد، نمیتوان با خیال راحت به تشکیل خانواده فکر کرد.
اقتصادِ ازدواج؛ هزینهای فراتر از توان
یکی از مهمترین موانع ازدواج، هزینههای سرسامآور آن است. از مراسم ساده گرفته تا اجاره مسکن، جهیزیه، طلا و هزینههای جاری زندگی، همه چیز به شکلی افسارگسیخته بالا رفته است. در حالی که درآمدها ثابت مانده یا حتی ارزش واقعیشان بهطور پیوسته کاهش یافته است. به این معادله باید مهریههای سنگین را هم اضافه کرد که برای بسیاری از جوانان به کابوسی جدی تبدیل شده است. مردان از ترس تعهدات مالی غیرقابلپرداخت پا پس میکشند و زنان نیز به دلیل ناامنی اقتصادی، به مهریه به چشم پشتوانه نگاه میکنند. این تضاد، چرخهای معیوب میسازد که نتیجهای جز دلسردی و افزایش تنش ندارد. نبود امنیت شغلی و حتی شغل مناسب نیز به بحران ازدواج دامن میزند. جوانان با مدارک دانشگاهی و سالها تلاش، یا شغلی ندارند یا مجبور به کارهایی موقتی با حقوق اندک هستند. وقتی آینده شغلی مبهم است، تشکیل خانواده به تصمیمی غیرمنطقی شبیه میشود.
طلاق؛ ترسی همگانی
افزایش چشمگیر آمار طلاق در سالهای اخیر، لایه دیگری از نگرانی را بر ذهن جوانان گذاشته است. تقریباً در هر خانواده یا اطرافیان، نمونههایی از ازدواجهای ناکام و فروپاشیده به چشم میخورد. این واقعیت، هشداری تلخ است که ازدواج نهتنها تضمینکننده امنیت و آرامش نیست، بلکه میتواند آغاز بحرانی تازه باشد. جوانان میترسند که در شرایطی که اقتصاد و سیاست بیثبات است، ازدواجی ناپایدار، تنها آنها را بیشتر درگیر مشکلات مالی، عاطفی و اجتماعی کند.
قوانین ناکارآمد و وعدههای بیسرانجام
اگرچه هر از گاهی خبرهایی درباره «حمایت از ازدواج» یا «تسهیلات جوانان» منتشر میشود، اما در عمل هیچ قانون اجرایی کارآمدی که واقعاً بار مشکلات را کم کند، وجود ندارد. بسیاری از بخشنامهها و طرحها تنها روی کاغذ میمانند و جوانان بهجای حمایت واقعی، با وعدههای بیسرانجام مواجهاند.
بازار نابرابر و تغییر نقشها
پدیده دیگری که کمتر درباره آن صحبت میشود، تغییر نقشها در این بازار ازدواج است. از آنجا که تعداد پسران مایل به ازدواج بهطور چشمگیری کاهش یافته، در بسیاری از موارد دختران با گزینههای محدودتر و فشار بیشتری مواجهاند. این مسئله بهطور مستقیم بر تعادل قدرت در روابط تأثیر میگذارد و به مردان موقعیتی برتر برای چانهزنی میدهد. نتیجه چنین شرایطی، روابطی است که بیشتر به معامله شبیهاند تا به پیوند انسانی. روابطی که در آن اعتماد، صمیمیت و امنیت جای خود را به حسابگری، تردید و ترس از آینده دادهاند.
آینده مبهم یک نهاد اجتماعی
ازدواج در ایران امروز دیگر نمیتواند همان جایگاه سنتی گذشته را داشته باشد. فشارهای اقتصادی، سایه جنگ، بیثباتی سیاسی، مهریههای سنگین، نبود امنیت شغلی، طلاقهای گسترده و قوانین ناکارآمد آن را به مسیری پرخطر و پرهزینه بدل کرده است. بسیاری از جوانان ترجیح میدهند به جای ورود به این بازی پرریسک، زندگی مجردی را انتخاب کنند یا در روابط غیررسمی باقی بمانند. این روند اگرچه از نگاه فرهنگی و اجتماعی نگرانکننده است، اما بازتابی مستقیم از شرایط سخت اقتصادی و سیاسی جامعه است؛ شرایطی که تصمیم برای ازدواج را نه یک انتخاب طبیعی، بلکه یک قمار سنگین جلوه میدهد.
سخن پایانی
ازدواج در ایران امروز دیگر نه نماد امنیت است، نه مسیر طبیعی بلوغ اجتماعی. بلکه بیشتر به معاملهای پرریسک شباهت دارد که تنها عدهای معدود توان یا جسارت ورود به آن را دارند. تا زمانی که سایه جنگ، تورم، نبود امنیت شغلی، مهریههای سنگین و قوانین ناکارآمد بر سر جامعه باقی است، ازدواج بیش از آنکه به پیوندی انسانی نزدیک باشد، به بازاری پر از بیم و امید شبیه خواهد بود.