آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:
در ماههای اخیر، فضای سیاسی منطقه و جهان بار دیگر بر مدار پرتنش روابط ایران و آمریکا میچرخد. هر حرکت دیپلماتیک یا اظهارنظری از سوی هر یک از طرفین، با دقت و حساسیت تحلیل میشود. در این میان، اظهارات مقامات ایرانی درباره پیششرطهای طرف مقابل برای گفتوگو، همواره توجه رسانهها و ناظران را به خود جلب میکند. این اظهارات نه تنها موضع کشور را روشن میکند، که گاهی پرده از پیچیدگیهای پنهان مذاکرات برمیدارد. مجتبی ذوالنوری، عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی، در تازهترین اظهارات خود به موضوعی پرداخته که میتواند نقشه راه آینده تحولات را نشان دهد. او از پیشنهاد یا شرطی سهگانه سخن گفته که به ادعای وی، از سوی آمریکا مطرح شده است. ذوالنوری با صراحت بیان کرده است: «آمریکا و ترامپ به نقل از بنسلمان سه شرط برای توافق با ایران مطرح کردهاند.» این ادعا، نقش محمدرضا بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی را به عنوان یک واسطه یا منبع این پیشنهادات برجسته میکند.
این سه شرط از نظر نماینده مجلس عبارتند از: «غنیسازی صفر»، «قطع همکاری با جریانات مقاومت» و «کاهش برد موشکی». هر یک از این موارد، به تنهایی از خطوط قرمز و محورهای اساسی سیاست خارجی و امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشوند. ذوالنوری در تحلیل خود، هیچکدام از این شروط را «منطقی» ندانسته است. این واکنش تند، نشاندهنده فاصله عمیق میان مواضع دو طرف و دشواری فوقالعاده برای ازسرگیری مذاکرات در صورت صحت این ادعا است. پرسش اساسی این است که آیا این سه شرط، واقعاً موضع رسمی و نهایی دولت آمریکاست یا برداشتی از اظهارات پراکنده مقامات این کشور و متحدان منطقهای آن است؟ و آیا عربستان سعودی نقشی چنین محوری در انتقال پیام ایفا میکند؟ پاسخ به این پرسشها، نیازمند واکاوی دقیق اظهارات مقامات دو طرف، بررسی اسناد و همچنین درنظرگرفتن فضای کلی حاکم بر روابط بینالملل در آستانه انتخابات سرنوشتساز آمریکاست.
تحلیل محتوای سه شرط؛ چرا غیرمنطقی خوانده میشوند؟
از نگاه تحلیلگران ایرانی، هر یک از این سه شرط، به هستهای از حاکمیت و امنیت ملی کشور تعرض میکند. شرط «غنیسازی صفر» به معنای کنارگذاشتن کامل حقوق مصرح ایران در معاهده انپیتی تحت فشار یک طرف خارجی است. این موضوع با اصل «حق غنیسازی» که پیشتر در برجام نیز به رسمیت شناخته شد، در تناقض کامل قرار دارد. شرط «قطع همکاری با جریانات مقاومت»، به معنای خروج از یک دکترین راهبردی سیاست خارجی جمهوری اسلامی در منطقه است. جمهوری اسلامی، این همکاریها را بخشی از امنیت ملی و نقش آفرینی منطقهای خود میداند و آن را قابل مذاکره نمیبیند. این شرط، نادیده گرفتن عمق استراتژیک آن محسوب میشود. شرط «کاهش برد موشکی» نیز مستقیماً به بحث بازدارندگی دفاعی مربوط است. جمهوری اسلامی همواره موشکهای خود را ابزاری دفاعی و برای مقابله با تهدیدات خوانده و هر گونه محدودیت خارجی بر آن را رد کرده است. از دید تهران، قدرت موشکی یک عامل تعادلبخش در منطقه است.
نقش واسطهگری عربستان سعودی و محور ریاض-واشنگتن
نکته جالب در ادعای ذوالنوری، اشاره به «بنسلمان» به عنوان منبع نقل قول است. این امر نشان میدهد که از دیدگاه برخی مقامات ایرانی، عربستان سعودی نه تنها متحد نزدیک آمریکاست، که ممکن است نقش یک کانال ارتباطی یا حتی طراح مشترک طرحهای فشار علیه جمهوری اسلامی را ایفا کند. این تحلیل با تشدید روابط استراتژیک ریاض و واشنگتن در دوره اخیر همخوانی دارد. عربستان سعودی همواره نگرانی خود را از برنامه هستهای و به ویژه قدرت موشکی و نفوذ منطقهای ایران ابراز کرده است. بنابراین، منطقی است که خواستههای این کشور در دل هر پیشنهاد آمریکایی گنجانده شود. اما پرسش اینجاست که آیا آمریکا اجازه میدهد یک متحد منطقهای تا این حد بر روند یک مذاکره حیاتی تأثیر بگذارد؟ یا اینکه این شروط، در واقع خواستههای مشترک یک جبهه متحد علیه ایران است که توسط قدرتمندترین عضو آن (آمریکا) مطرح میشود؟
اعتبارسنجی ادعا؛ آیا این موضع رسمی آمریکاست؟
برای سنجش اعتبار این ادعا، باید به سخنان رسمی مقامات آمریکایی رجوع کرد. در ماههای اخیر، مقامات کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا عموماً بر بازگشت به برجام (البته با اصلاحاتی) تأکید کردهاند. آنها از «غنیسازی صفر» سخن نگفتهاند، اما بر محدودسازی دائمی برنامه هستهای ایران اصرار دارند. در مورد موشک و منطقه، آمریکا همواره این دو موضوع را به برجام پیوند زده و خواستار مذاکره درباره آن ها شده است. اما اینکه آن را به صورت یک «شرط» غیرقابل مذاکره برای شروع گفتوگو مطرح کند، با اظهارات رسمی تفاوت دارد. ممکن است این شروط، پیشنهادهایی باشد که در کانالهای غیررسمی یا توسط مشاوران ترامپ مطرح شده، نه سیاست رسمی دولت. بنابراین، احتمال دارد این ادعا، تفسیر تهران از جمعبندی نهایی خواستههای آمریکا باشد؛ خواستههایی که ممکن است هنوز به صورت رسمی و مکتوب اعلام نشده باشند.
اهداف پشت اعلام عمومی این شروط توسط مجلس
چرا یک نماینده مجلس، این شروط حساس را به صورت عمومی فاش میکند؟ یک هدف میتواند «افشاسازی» باشد: نشان دادن به افکار عمومی داخلی و جهانی که طرف مقابل، صرفا به دنبال مذاکره نیست، بلکه قصد تحمیل خواستههای حداکثری را دارد. هدف دیگر، «تعیین خط قرمز» و ایجاد هجمه افکار عمومی علیه این شروط است. با اعلام عمومی، هر گونه عقبنشینی احتمالی در آینده (حتی در حدی جزئی) با مقاومت شدید روبهرو خواهد شد. این کار، دست مذاکرهکنندگان احتمالی را میبندد و موضع جمهوری اسلامی را ثابت میکند. همچنین، این اظهارات میتواند بخشی از «بازی تبلیغاتی» باشد تا فشار روانی بر حریف وارد آورد و نشان دهد که طرف ایرانی تحت تأثیر تهدیدها قرار نمیگیرد و این شروط را چنان غیرمنطقی میداند که به راحتی آن ها را افشا میکند!
پیامدها و سناریوهای پیش رو
با مطرح شدن چنین شروطی (حتی به صورت غیررسمی)، فضای مذاکره به شدت ملتهب میشود. سناریوی بازگشت به میز مذاکره در کوتاهمدت بسیار کمرنگ میشود، زیرا فاصله بین دو طرف به حدی زیاد است که نقطه آغاز مشترکی وجود ندارد. سناریوی محتملتر، تداوم «سیاست فشار حداکثری» از سوی آمریکا و «صبر راهبردی» از سوی جمهوری اسلامیست. در این حالت، منطقه شاهد ادامه تنشها خواهد بود و خطر درگیریهای نیابتی یا محدود افزایش مییابد. یک سناریوی دیگر، تغییر در معادله پس از انتخابات بعدی آمریکاست. ممکن است دولت بعدی (چه ترامپ، چه یک دموکرات) با تعدیل در خواستههای خود، زمینه را برای دور جدیدی از گفتوگو فراهم کند. اما به نظر میرسد اصل موضوعات هستهای، موشکی و منطقهای، تحت هر دولتی در کانون اختلاف باقی بماند.