آسیانیوز ایران؛ سرویس ورزشی:
آیا میتوانید تصور کنید گزارشگری که صدای هیاهوی استادیومها و شرح گلهای به یادماندنی است، ناگهان علیه خودِ بازی قد علم کند؟ صحنهای که این روزها در فضای ورزش ایران به واقعیت پیوسته و جنجالی بزرگ آفریده است. جواد خیابانی، چهرهای آشنا که برای چند نسل از هواداران فوتبال با لحن متمایز و شورانگیزش شناخته میشود، این بار نه برای توصیف یک بازی، که برای محکوم کردن کلیت یک ورزش پشت میکروفن رفت. اظهاراتی که مانند بمبی در جامعه ورزشی منفجر شد. او با ادعای "نگاه جامعهشناسانه" و با عنوان کردن اینکه "دانشجوی جامعهشناسی" است، حکمی شگفتانگیز صادر کرد: "انسانی که عادت به رفتارهای اجتماعی پاک داشته باشد، فوتبالیست نمیشود." این جمله به تنهایی کافی بود تا موجی از حیرت، خشم و بحث را برانگیزد. خیابانی در ادامه، مرز میان ورزشها را به گونهای عجیب ترسیم کرد. از نظر او، ورزشهایی مانند دوومیدانی و ژیمناستیک "جوانمردانه" و خالص هستند، زیرا در آنها "تو میدوی، دیگران هم میدوند." اما فوتبال، بسکتبال و کشتی را "فریب" خواند و گفت: "در فوتبال فیرپلی معنا ندارد." این اظهارات بلافاصله پرسشهای بنیادینی را درباره انگیزه، انسجام فکری و مسئولیت اخلاقی یک چهره رسانهای برجسته مطرح کرد. چگونه کسی که بیش از چهار دهه نان و نام و نانش را از فوتبال به دست آورده، امروز آن را به این شکل تقبیح میکند؟
تناقض آشکار در حرف و عمل خیابانی، سوژه اصلی تحلیلهای فراوان شده است. از یک سو، او سالها از طریق گزارش، اجرا و تولید برنامههای متعدد فوتبالی، به شهرت و موقعیت رسیده و از سوی دیگر، حالا نفس وجود حرفهای که به او هویت داده را زیر سؤال میبرد. واکنشها به این سخنان، محدود به هواداران عادی نشد. بسیاری از کارشناسان، بازیکنان سابق و فعلی و حتی جامعهشناسان، به این اظهارات واکنش نشان داده و آنها را غیرمنصفانه، کلیگرایانه و فاقد پشتوانه علمی دقیق دانستهاند. این ماجرا، فرصتی است برای واکاوی عمیقتر چند مسئله اساسی: رابطه مجریان رسانه با سوژه حرفهای خود، حد و مرز نقد با تخریب، مسئولیت اجتماعی چهرههای شناخته شده و در نهایت، نگاه جامعه به پیچیدگیهای ذاتی ورزش مدرن و به ویژه فوتبال.
تحلیل گفتمان و تناقض ذاتی در سخنان
سخنان خیابانی نمونهای از یک گفتمان خودتخریبگر است. گوینده در مقام کسی که خود بخشی جداییناپذیر از سیستم فوتبال به عنوان ابزار رسانهای آن است، کل سیستم را به فساد ذاتی متهم میکند. این، یک پارادوکس منطقی بزرگ ایجاد میکند: اگر سیستم ذاتاً ناپاک است، حضور طولانی و سودبری از آن برای گوینده چه توجیه اخلاقی دارد؟ این تناقض، اعتبار و نیت پشت سخنان را زیر سؤال میبرد. آیا این یک نقد اصلاحگرایانه است یا یک کلیگویی احساسی برای جلب توجه؟ نقد سازنده نیازمند مشخص بودن هدف، ارائه داده و پیشنهاد راهحل است. در حالی که سخنان خیابانی بیشتر شبیه یک طغیان کلامی است که همه بازیکنان، مربیان و ذات یک ورزش را در یک کیفرخواست کلی محکوم میکند. از منظر گفتمانشناسی، این اظهارات در دسته "اقتدارگرایی کلامی" قرار میگیرد. گوینده با اتکا به جایگاه رسانهای خود و با ادعای دانش جامعهشناسی (هرچند در حد دانشجویی)، در مقام قاضی نهایی نشسته و حکمی قطعی و غیرقابل مناقشه برای میلیونها نفر صادر میکند. این شیوه، فضایی برای دیالوگ و بررسی باقی نمیگذارد.
نقد علمی و جامعهشناختی ادعاها
ادعای "پاک نبودن ذاتی فوتبالیستها" از پایه فاقد اعتبار علمی است. جامعهشناسی به عنوان یک علم، از چنین قضاوتهای ارزشی کلی و تعمیمهای گسترده درباره یک گروه اجتماعی خاص پرهیز میکند. جامعهشناسان به جای صدور حکم، به تحلیل ساختارها، کنشها، زمینههای اجتماعی و اقتصادی میپردازند که ممکن است رفتارها را شکل دهند. اگر قرار باشد از منظر جامعهشناختی به فوتبال نگاه کنیم، باید به نقش آن به عنوان یک نهاد اجتماعی پیچیده بپردازیم؛ نهادی که آینهای از تضادها، آرمانها، اقتصاد و فرهنگ یک جامعه است. مشکلات اخلاقی در فوتبال (در صورت وجود) معمولاً ریشه در ساختارهای کلان مدیریتی، اقتصادی و نظارتی دارد، نه در "ذات" افرادی که به عنوان فوتبالیست انتخاب شغل کردهاند. تقسیمبندی ورزشها به "پاک" (دوومیدانی) و "ناپاک" (فوتبال) نیز نگاهی بسیار سادهانگارانه و غیرتخصصی است. هر ورزشی در بستر رقابت مدرن، با چالشهای اخلاقی خاص خود روبروست. دوومیدانی نیز از رقابتهای نابرابر و مسائل مالی مصون نبوده است. این نگاه دوقطبی، درک پیچیدگیهای دنیای ورزش را ناممکن میکند.
مسئولیت اخلاقی و رسانهای یک چهره عمومی
جواد خیابانی به عنوان یک چهره عمومی با سابقه طولانی در صداوسیما، از "سرمایه اجتماعی" و "اعتبار" قابل توجهی برخوردار است. بسیاری از مردم به دلیل سابقه و لحن خاص او، به صحبتهایش توجه میکنند. این جایگاه، مسئولیت سنگینی برای دقت، انصاف و پرهیز از کلیگوییهای آسیبرسان به همراه دارد. وقتی چنین شخصی یک صنف کامل (فوتبالیستها) را به "ناپاکی" متهم میکند، عملاً به انگزنی و ایجاد پیشداوری علیه هزاران نفر دامن میزند. این اقدام میتواند برای بازیکنان جوان، خانوادههای آنان و تصویر عمومی این حرفه، آسیبهای ملموس روانی و اجتماعی ایجاد کند. مسئولیت رسانهای حکم میکند که نقدها معطوف به رفتارهای مشخص، ساختارها یا افراد خاص باشد، نه یک گروه کلی. از سوی دیگر، اگر دغدغه واقعی او فساد یا ناهنجاری در فوتبال است، رسالت یک گزارشگر مسئول، افشاگری مستند، پیگیری مشکلات ساختاری مانند پرداختنشدن حقالزحمه باشگاهها توسط سازمان صداوسیما، یا نقد مدیریتهای خاص است. تبدیل کردن یک دغدغه احتمالی به یک حمله کلی و احساسی، نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه اعتماد عمومی به همه نهادهای درگیر را نیز بیشتر تخریب میکند.
واکنش جامعه و بازتاب در فضای مجازی
واکنش به این اظهارات در فضای مجازی و رسانهای عموماً همراه با انتقاد شدید، تمسخر و بازخوانی تناقضهای زندگی حرفهای خود خیابانی بوده است. کاربران به وضوح به این نکته اشاره کردهاند که وی "چهل سال نان فوتبال را خورده" و حالا به سفرهاش توهین میکند. این واکنش تند جامعه دیجیتال، نشاندهنده یک تحول مهم است: دیگر چهرههای رسانهای به صرف داشتن میکروفن، نمیتوانند بدون پاسخگویی سخنانی کلی و توهینآمیز بیان کنند. افکار عمومی، به ویژه نسل جوان، با هوشیاری تناقض بین "عمل" و "گفتار" شخصیتهای عمومی را رصد کرده و به آن پاسخ میدهند. بازخوردهای دریافتشده همچنین حاوی یک نگاه اصلاحی است: بسیاری از منتقدان نه تنها به دفاع از فوتبال پرداختهاند، بلکه از خیابانی خواستهاند اگر دغدغهمند است، به جای تخریب کلی، سراغ ریشههای واقعی مشکلات مانند مدیریتهای فاسد، ساختارهای ناکارآمد و کمبود نظارت برود. این نشان میدهد افکار عمومی خواهان نقد سازنده و متمرکز بر حل مسئله است، نه شعار و هیاهو.
پیامدهای بلندمدت و درسهایی برای فضای رسانهای
این ماجرا میتواند آغازی برای بازتعریف رابطه مجریان و تحلیلگران ورزشی با سوژه حرفهای خود باشد. پرسش اساسی این است: نقش رسانه در قبال ورزش چیست؟ آیا نقش آن فقط توصیف رویدادها و گاه ایجاد حاشیههای جنجالی است، یا میتواند در ارتقای فرهنگ ورزشی، شفافسازی و آموزش مخاطب نقش ایفا کند؟ اتفاق اخیر درس مهمی برای تمام چهرههای رسانهای دارد: سرمایه اعتبار عمومی محدود و شکننده است. استفاده از این اعتبار برای جلب توجه لحظهای با اظهارات عجیب، میتواند به بهای از دست رفتن اعتماد بلندمدت تمام شود. مخاطب امروز، هوشمندتر و خواستار عمق و انسجام فکری بیشتری است. در نهایت، این جنجال فرصتی است برای تامل جمعی درباره "اخلاق گفتار" در رسانه. مرز بین نقد جسورانه و توهین جمعی، بین تحلیل مبتنی بر داده و پیشداوری کلی، و بین احساس مسئولیت اجتماعی و خودنمایی رسانهای کجاست؟ پاسخ به این پرسشها میتواند فضای گفتوگوی عمومی درباره ورزش و سایر عرصهها را پختهتر و ثمربخشتر کند.