جمعه / ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ / ۲۲:۱۵
کد خبر: 30171
گزارشگر: 548
۹۳۰۹
۴
۰
۱۹
شاهکاری سینمایی که ادبیات روسیه را با درد ایرانی درآمیخت

نقد فیلم پیر پسر

نقد فیلم پیر پسر
"پیر پسر" نه فقط یک فیلم، که رویدادی فرهنگی است. این اثر سینمایی که پس از چهار سال کشمکش برای اخذ مجوز اکران، بالاخره به پرده سینماها راه یافت، با ترکیب استادانه ادبیات روسی و درام ایرانی، استانداردهای سینمای ملی را ارتقا داده است. حسن پورشیرازی در نقشی ماندگار، "غلام باستانی" را خلق کرده؛ پدری ستمگر که همچون ضحاک اسطوره‌ای، فرزندانش را می‌بلعد.

آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:

«پیر پسر» بالاخره امروز و پس از فراز و نشیب‌های بسیار به سالن‌های سینما رسید. فیلمی اصیل، ارزشمند و در کلاس جهانی که سال‌هاست جای خالی‌اش در سینمای ما احساس می‌شد و حالا با دوندگی‌ و پشتکار فراوان سازندگان خود، راهش را به اکران باز کرده تا پیشرو جریان تازه‌ای در سینمای ایران باشد.

اکتای براهنی فیلمسازی از نسل دهه پنجاهی‌هاست، علاقمندان سینما او را با «پل خواب» به یاد دارند، فیلمی که داستانش برگرفته از رمان «جنایت و مکافات» داستایوفسکی است و ردپای علائق براهنی به اقتباس، ادبیات روسیه و سینمای متفکر را از همانجا می‌توان پیدا کرد. دقيقاً ۱۰ سال پیش براهنی با همین فیلم به عنوان نخستین تجربه خود در بخش نگاه نو سی‌وچهارمین جشنواره فیلم فجر حضور پیدا کرد. او پیش از «پل خواب» دستی هم در سینمای مستند و فیلم کوتاه داشت و مستند «خطاب به پروانه‌ها» و دو فیلم کوتاه «کاناپه» و «تولد داماد» را ساخته بود؛ اما نکته جالب درباره براهنی گزیده‌کاری اوست. پس از «پل خواب» که در سال ۹۶ (دو سال پس از ساخت) اکران شد، براهنی تا سال‌ها پشت دوربین قرار نگرفت و تا پیش از ساخت دومین فیلمش، تنها نگارش فیلمنامه دو فیلم سینمایی «لتیان» و «عنکبوت» را برعهده گرفت.

او تقریباً شش سال پس از اولین تجربه خود سراغ ساخت یک پروژه عظیم سینمایی یعنی «پیر پسر» رفت، شاید در نگاه اول وقتی واژه عظیم به گوشمان بخورد ذهنمان سمت پروداکشن‌های بزرگ و پرزرق و برق برود اما اینجا مشخصاً از واژه عظیم منظورمان یک اثر سینمایی همه چیز تمام با فیلمنامه‌ای کم‌نظیر در سایه بازی‌های درخشان و سایر ملزومات تکمیل‌کننده یک فیلم است.

مسیری که از ساخت تا اکران طی شد

«پیر پسر» بهمن‌ماه ۹۸ پروانه ساخت گرفت و زمانی که گروه آماده به کار ‌می‌شدند شیوع کووید همه چیز را متوقف کرد تا این که مجدداً با کلید خوردن پروژه در سال ۱۴۰۰، فیلم جلوی دوربین رفت و نیمه دوم همان سال فیلمبرداری‌اش به پایان رسید. پس از ساخت این فیلم براهنی بارها برای اخذ پروانه نمایش تلاش کرد اما به در بسته خورد، طی این مدت «پیر پسر» اولین نمایش خود را در سال ۱۴۰۲ در جشنواره روتردام تجربه کرد و پس از آن در چندین جشنواره خارجی از جمله جشنواره ترانسیلوانیا، جشنواره گالوی و ... حضور داشت و مورد استقبال منتقدان قرار گرفت.

آنگونه که براهنی می‌گوید آن ها ۱۰ ماه برای اخذ پروانه نمایش تلاش کردند اما پرونده فیلم باز نمی‌شد و کسی جواب درستی به آنها نمی‌داد. از طرفی دیگر راضی کردن سینماداران برای پخش فیلمی که سه ساعت و ده دقیقه زمان داشت کار مشکلی بود. این در حالی است که زمان اصلی فیلم ۴ ساعت بوده و سازندگانش در نهایت به این نسخه ۱۹۰ دقیقه‌ای رسیدند با این حال باز هم برای اکران آن مشکلاتی در میان بود. در ادامه پیشنهادهای مختلفی روی میز آمد از جمله اینکه فیلم را به سریال تبدیل و در شبکه نمایش خانگی پخش کنند اما براهنی مقاومت کرد و همچنان دنبال دریافت مجوز اکران بود. تا اینکه در آستانه برپایی چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر از صاحبان آثاری که در سال‌های قبل از جشنواره جا مانده بودند یا مشکلی داشتند خواسته شد که فیلم‌هایشان در این دوره حضور پیدا کنند. براهنی این فرصت را مغتنم شمرد و احساس کرد دعوتی در کار است و حداقل برای اینکه پرونده این فیلم و بحث اکران آن باز شود «پیر پسر» را راهی جشنواره فجر کرد، گرچه این فیلم هفت رأی هیئت انتخاب را به دست آورد اما اجازه حضور در بخش مسابقه را پیدا نکرد و در لیست بخش ویژه فیلم‌های خارج از مسابقه قرار گرفت و در یکی از شب‌های پایانی جشنواره در تک‌سانس برای اهالی رسانه و منتقدان به نمایش درآمد.

اما این تازه آغاز ماجرا بود؛ نمایش فیلم مثل بمب ترکید و آن را در مسیر تازه‌ای قرار داد. اکران «پیر پسر» در شب سرد زمستانی که به دلیل زمان طولانی‌اش به نیمه‌های شب رسیده بود، خواب از چشم مخاطبانش ربوده بود و همه با هیجان از تجربه شگف‌انگیزی که سال‌ها روی پرده سینما گم کرده بودند و «پیر پسر» دوباره به آنها بخشیده بود، حرف می‎زدند. استقبال کم‌سابقه از این فیلم و انتشار نظرات مثبت از طیف‌ها و جریان‎های مختلف فکری، فشار برای اکران هرچه سریع‌تر آن را بر وزارت ارشاد و شورای صنفی نمایش کلید زد تا اینکه اوایل سال جاری خبر اکران فیلم منتشر و مجوز اکرانش صادر شد.

تراژدی خونین اهریمن و «پیر پسر»

قصد نداریم در این نوشتار داستان فیلم را لو بدهیم، گرچه احتمالاً از نقدها و نظراتی که زمان اکران این فیلم در جشنواره منتشر شده کم و بیش داستان را می‌دانید اما به قول معروف شنیدن کی بود مانند دیدن؟! داستان فیلم ماجرای زندگی پدری به نام غلام باستانی است که همراه دو پسرش علی و رضا در خانه‌ای قدیمی و بزرگ زندگی می‌کنند. پسرها که هردو در سنین میان‌سالگی هستند و می‌خواهند برای خودشان زندگی مستقلی دست و پا کنند با پدرشان درگیر فروش خانه می‌شوند، پدر که مردی عیاش، دائم‌الخمر و هوسباز است راضی به فروش خانه و دادن سهم فرزندانش نمی‌شود تا اینکه یک روز با آمدن زنی جوان و اجاره دادن خانه طبقه بالا به او همه چیز عوض می‌شود. «پیر پسر» را در یک نگاه می‌توان تراژدی خونینی آغشته به خیانت و انتقام، عشق و هوس دانست که در قامت پدرسالاری اهریمنی نمایان می‌شود که زندگی را برای فرزندانش تبدیل به دشت سوخته‌ای می‌کند. در «پیرپسر»، پدر نه یک شخصیت که نمادی‌ است از ساز و کارهای سرکوبگر و استثمارگر. غلام (با بازی درخشان و مهارگسیخته حسن پورشیرازی)  فرزندان خود را می‌بلعد؛ نه با دندان، بلکه با خاموش کردن رؤیاها، خفه کردن احساسات و مصادره‌ی عشق. او همان قدرتی‌ست که زندگی را مصرف می‌کند اما چیزی نمی‌زاید. پدری که مفهوم پدرانگی را نه در محافظت، بلکه در سلطه تعریف می‌کند. به این معنا، «پیرپسر» فیلمی‌ست علیه پدر، علیه اسطوره‌ی پدرانه، علیه فانتزی نظم خانوادگی.

از این منظر، فیلم را می‌توان در امتداد نقدی دانست که در سینمای امروز ایران، اگرچه پراکنده و گاه خفیف، اما رو به گسترش است: به چالش کشیدن شکل‌های دیرپای سلطه در ساختار خانواده و نقش‌های جنسیتی. زن در این فیلم (با بازی لیلا حاتمی) نه فقط یک شخصیت که تمثیلی‌ست از زن ایرانی معاصر: موجودی محصور میان دو شکل از خشونت — خشونت عریان پدر و خشونت مؤدبانه‌ی پسر. او نه قربانی صرف است و نه قهرمانی افسانه‌ای، بلکه یک ناظر و گاه کنشگر؛ زنی که در سکوتش نیز معنا هست. البته این نخستین‌بار نیست که براهنی به سراغ آثار داستایفسکی می‌رود؛ او پیش‌تر نیز در فیلم پل خواب، رمان جنایت و مکافات را به‌مثابه شالوده‌ی روایت خود برگزیده بود. اما می‌توان با اطمینان گفت که پل خواب، بیش و پیش از آن‌که تجربه‌ای تمام‌عیار باشد، نقش تمرینی گرم‌کننده را برای او ایفا کرد؛ تمرینی که مسیر ساخت پیرپسر را هموار ساخت.

گذر زمان، تأمل بیشتر در جهان‌نگری پیچیده و اخلاق‌محور داستایفسکی، و درک عمیق‌تر از مختصات اجتماعی و روانی جامعه‌ی معاصر ایران، همگی دست‌به‌دست هم دادند تا براهنی در دومین تجربه‌ی سینمایی‌اش، به بلوغی محسوس دست یابد. در پیرپسر، او نه تنها در اقتباس‌سازی ادبی پخته‌تر ظاهر می‌شود، بلکه در سطوح گوناگون فیلم‌سازی—از میزانسن‌های دقیق و فضاپردازی‌های هدفمند گرفته تا هدایت بازیگران و طراحی سکانس‌های دراماتیک—عملکردی چشمگیر و شایسته‌ی تحسین ارائه می‌دهد. برای آن دسته از مخاطبانی که پایبندی به جهان‌نگری داستایفسکی و عناصر بنیادین آثار او اهمیتی جدی دارد، لازم است تأکید شود که اکتای براهنی در اقتباس خود از برادران کارامازوف، وفاداری سرسختانه‌ای به ساختار روایت اصلی یا مفاهیم فلسفی و الهیاتی رمان نشان نمی‌دهد. او با آگاهی از تفاوت‌های بنیادین میان مدیوم سینما و ادبیات، و همچنین درک مقتضیات مخاطب امروز ایرانی، مسیری متفاوت را برمی‌گزیند؛ مسیری که اگرچه از جهان داستایفسکی الهام گرفته، اما در نهایت بدل به ساختاری مستقل می‌شود.

برای نمونه، تمرکز فیلم پیرپسر بر رابطه‌ی پدر و پسر – غلام باستانی و علی باستانی – در بستر یک دوئل عشقی با محوریت زنی جوان به نام رعنا (با بازی لیلا حاتمی) یکی از نقاط اتصال مهم میان این فیلم و رمان برادران کارامازوف است. براهنی برای متمرکز شدن روی این مسئله، دو برادر دیگر را به طور کامل حذف می‌کند. از طرفی، از جمله مهم‌ترین مفاهیمی که در اقتباس براهنی رنگ می‌بازد، مسئله‌ی وجود یا عدم وجود خداوند است؛ موضوعی که در برادران کارامازوف، چونان شالوده‌ای هستی‌شناختی، در جان و رفتار هر یک از فرزندان فیودور پاولوویچ حضور دارد: ایوان عقل‌گرای ملحد، آلیوشای مؤمن و مهربان، و دیمیتری گرفتار در کشاکش اخلاق و لذت. این سه‌گانگی اندیشه‌ای، که آینه‌ای از کشمکش روح بشر با پرسش‌های ازلی‌ست، در فیلم پیرپسر دیگر به‌صراحت بازنمایی نمی‌شود و جای خود را به شخصیت‌هایی می‌دهد که بیش از هر چیز، در خدمت کشمکش‌های دراماتیک هستند، نه تأملات فلسفی.

اما این تغییر جهت، نه از روی غفلت، بلکه نتیجه‌ی انتخابی هوشمندانه و اقتباسی خلاقانه است. پیرپسر در عوضِ وفاداری خط‌کشی‌شده به رمان، درام را در مرکز توجه خود قرار می‌دهد و برای دستیابی به روایتی پرکشش، پرتنش و مبتنی بر برخوردهای روانی و رفتاری میان شخصیت‌ها، گاهی به ادغام برخی شخصیت‌های رمان در یکدیگر دست می‌زند. به‌عنوان نمونه، شخصیت «علی» با بازی حامد بهداد، آمیزه‌ای‌ست از ایوان، دیمیتری و حتی آلیوشا؛ شخصیتی چندلایه که در درون خود هم عقل و تردید دارد، هم خشم و بی‌ثباتی، و هم ردپایی از مهربانی و شفقت. در مقابل، «رضا» با بازی محمد ولی‌زادگان، با آن حال و هوای عصبی و پرخاشگر، واجد خصلت‌هایی از دیمیتری و نیز اسمردیاکف، فرزند نامشروع فیودور، است. البته از آنجا که شخصیت‌ها بیش از حد در هم ادغام شده‌اند، می‌توان ادعا کرد که آن‌ها همان‌قدر که شبیه به برادران کارامازوف هستند، به همان اندازه نیز از آن‌ها فاصله دارند. فیلم در سطحی دیگر، حکایت انزوای جوانانی‌ست که در شرایط اجتماعی متعفن، راهی جز شورش نمی‌بینند. رضا و علی، دو پسر فیلم، در فضای بسته و پوسیده‌ای زندگی می‌کنند که هیچ آینده‌ای در آن نیست. شبیه شخصیت‌های فرانتس کافکا، این دو در میان دیوارهای فرسوده‌ی آپارتمان ـ که گویی استعاره‌ای از فروپاشی اجتماعی است ـ گیر افتاده‌اند. گریز آن‌ها نه صرفاً از پدر، بلکه از کل نظمی‌ست که پدر نماینده‌ی آن است: نظامی که نه کار می‌دهد، نه عشق، نه معنا. تنها می‌بلعد.

رسیدن به چنین ترکیب‌های شخصیتی پیچیده‌ای در روند اقتباس، نشان از تلاش آگاهانه و جسورانه‌ی کارگردان برای نگارش فیلمنامه‌ای دارد که بتواند مخاطب را در طول نزدیک به سه ساعت زمان فیلم، درگیر و همراه نگه دارد. هرچند در این مسیر برخی از فرازهای مهم رمان حذف شده‌اند و پایان‌بندی نیز به‌کل متفاوت از روایت داستایفسکی است، اما مهم آن است که این پایان‌بندی در منطق جهان مستقل فیلم قابل دفاع، و در هماهنگی با لحنی‌ست که از ابتدا تا انتها در فیلم حفظ می‌شود. چنین رویکردی در فیلم‌برداری، باعث می‌شود که پیرپسر واجد نوعی پویایی درونی باشد؛ پویایی‌ای که برخاسته از وحدت میان فرم و محتواست و به فیلم جان می‌بخشد.

در نتیجه، فیلم از لحاظ ریتم نیز انسجام خود را حفظ می‌کند. فیلمنامه‌ای که با فکر و دقت نگاشته شده، در تعامل با میزانسن‌های سنجیده و دوربینی که حضورش محسوس است ولی هرگز خودنمایی نمی‌کند، موجب می‌شود تا مخاطب حتی در مواجهه با زمان طولانی فیلم احساس خستگی یا سکون نکند. این هماهنگی میان عناصر مختلف کارگردانی، از جمله دکوپاژ، بازی‌گردانی و ریتم بصری، از پیرپسر فیلمی می‌سازد که گرچه پیچیده و سنگین است، اما همواره زنده، متحرک و درگیرکننده باقی می‌ماند.

تجلی اسطوره و کهن‌الگو در دل روایت معاصر پیر پسر

به‌کارگیری روایت‌های اسطوره‌ای و کهن‌الگویی ایرانی، یکی دیگر از وجوه قابل‌توجه پیرپسر است؛ عناصری که فیلم را از صرف یک داستان جنایی یا تریلر خانوادگی فراتر می‌برد و آن را به اثری نمادین و چندلایه بدل می‌سازد. برای نمونه، کاراکتر غلام باستانی، با بازی تحسین‌برانگیز حسن پورشیرازی، بازتابی از چهره‌ ضحاک ماردوش است؛ پدری که همچون ضحاکِ اساطیر، با خشونت و ظلم، فرزندانش را قربانی زخمی ژرف و تاریخی می‌کند. در عین حال، پورشیرازی در این نقش چنان قدرت، تهدید، و وسوسه را با هم درمی‌آمیزد که می‌توان او را تجسمی از شیطان دانست—بدمنی تمام‌عیار که شاید بتوان لقب یکی از مخوف‌ترین شخصیت‌های منفی تاریخ سینمای ایران را برایش در نظر گرفت. همچنین در میان خطوط روایی فیلم، می‌توان پژواکی از تراژدی سهراب‌کشی را نیز یافت؛ آنجا که رابطه‌ی پدر و پسر، به‌جای مهر و شناخت، بر سوءتفاهم، قهر و ناتوانی در گفت‌وگو بنا شده است. این اشاره‌ها، که هرگز به‌صورت مستقیم و آشکار ارائه نمی‌شوند، قدرت لایه‌های زیرین پیرپسر را نشان می‌دهند—لایه‌هایی که مخاطب را به تأمل و تفسیر فراتر از سطح داستان وامی‌دارند.

اما برگ برنده‌ی اصلی فیلم در همین‌جاست: در آنکه براهنی هرگز اجازه نمی‌دهد این لایه‌های نمادین و اسطوره‌ای، روایت داستانی را قربانی خود کنند. او پیش از هر چیز، در پی ساختن شخصیت‌هایی عمیق و درگیرکننده چون غلام باستانی و رعنا (با بازی لیلا حاتمی) است. شخصیت‌هایی که بار درام را بر دوش می‌کشند و تماشاگر را با خود همراه می‌سازند؛ و تازه پس از آن، زمانی که مخاطب در دل این روابط تنیده و پیچیده فرو رفت، امکان تأویل‌های فرامتنی، اسطوره‌ای و فلسفی برای او گشوده می‌شود. در نتیجه، پیرپسر نه‌تنها فیلمی‌ست که در سطح داستانی‌اش موفق عمل می‌کند، بلکه اثری‌ست که ذهن مخاطب را نیز به سطوح دیگرِ دریافت دعوت می‌کند؛ سطوحی که به‌شکلی هوشمندانه و نه تحمیلی، در بافت اثر تنیده شده‌اند.

وقتی جزئیات، معیار سنجش می‌شوند

با همه‌ی نقاط قوت چشمگیری که پیرپسر در روایت، کارگردانی و فضاسازی دارد، نمی‌توان از برخی لحظات نه‌چندان موفق آن چشم پوشید. البته این ضعف‌ها در خلأ چندان برجسته به نظر نمی‌رسند، اما درست به دلیل کیفیت بالای کلیت اثر، مخاطب به‌درستی نسبت به آن‌ها حساس و دقیق می‌شود. یکی از نمونه‌های بارز این کاستی، صحنه‌ای‌ست که در گالری هنری میان رعنا و علی شکل می‌گیرد. حضور یک هنرمند تجسمی (با بازی بابک حمیدیان) و نوع مواجهه‌اش با شخصیت‌ها، از نظر بازیگری، دیالوگ‌نویسی و حتی طراحی صحنه، از سطح کلی فیلم به‌وضوح پایین‌تر است.

زنان و مردان جوان حاضر در این گالری، نه تنها با زیست و سبک زندگی رایج در جامعه‌ی امروز ایران همخوانی ندارند، بلکه بیشتر به تیپ‌های سطحی و نچسبی شباهت دارند که گویی صرفاً برای پر کردن قاب صحنه چیده شده‌اند. حتی اگر محدودیت‌های ممیزی را هم در نظر بگیریم – که در بسیاری موارد دست فیلم‌سازان را برای نمایش واقع‌گرایانه‌ی فضاهای اجتماعی می‌بندد – باز هم در این مورد خاص، عدم باورپذیری صحنه بیشتر به حساب کم‌توجهی در جزئیات و اجرای کلیشه‌ای نوشته می‌شود تا ملاحظات اجباری. به بیان دیگر، این سکانس نه تنها کمکی به پیشبرد درام نمی‌کند، بلکه نوعی وقفه‌ی بی‌منطق در ریتم روایت ایجاد کرده و از نظر زیبایی‌شناسی نیز افت محسوسی دارد.

همچنین، برخی از صحنه‌هایی که به محل کار علی – یعنی کتاب‌فروشی – مربوط می‌شوند، فیلم‌ساز، چه در طراحی دیالوگ‌ها و چه در فضاسازی این بخش، موفق نمی‌شود که شخصیت علی را در نسبت با محیط کارش توسعه دهد یا حتی از آن برای درک بهتر جهان‌بینی او استفاده کند. شاید بتوان گفت که در این صحنه‌ها حتی بازی حامد بهداد نیز گاه تا مرز خامی و اجراهای تیپیکال پیش می‌رود؛ چیزی که در تضاد با بازی پرانرژی و چندلایه‌ی او در بخش‌های دیگر فیلم است. این نقاط ضعف البته نمی‌توانند به بدنه‌ اصلی فیلم لطمه‌ جدی وارد کنند، اما یادآور این نکته‌اند که حتی در یک اثر جسور و تا حد زیادی موفق، دقت در جزئیات اجرایی و دوری از کلیشه‌های رایج همچنان از اهمیت بالایی برخوردار است.

پیر پسر اگرچه بی‌نقص نیست، اما با جسارت در روایت، خلاقیت در اقتباس و پرداختی چندلایه، نشان می‌دهد که چگونه می‌توان از دل ادبیات کلاسیک، ارمغانی تازه برای سینمای امروز ایران به‌وجود آورد؛ ارمغانی که نه صرفاً بازتاب گذشته، بلکه تلاشی برای آفرینش آینده‌ای سینمایی‌ و اندیشمندانه است.در واقع، براهنی با نگاهی اقتباسی اما نه وابسته، موفق می‌شود جهانی را که وام‌دار برادران کارامازوف است، در دل سینمای خود هضم و به جهانی شخصی و منحصربه‌فرد بدل کند؛ جهانی که از سنت ادبیات کلاسیک وام می‌گیرد اما در نهایت، امضای کارگردان را پای خود دارد.

از همین‌رو، چنین اقتباس جسورانه‌ای که در آن اولویت نه پایبندی صرف به متن ادبی، بلکه بهره‌برداری خلاقانه از ظرفیت‌های سینمایی‌ست، می‌تواند به‌درستی یک ارمغان ارزشمند برای سینمای ایران تلقی شود؛ ارمغانی که شاید سال‌ها بود در فضای تولیدات داخلی کمتر به آن توجه شده و از یاد رفته بود. در روزگاری که بسیاری از آثار، یا در پی تکرار الگوهای فرسوده‌اند یا از جسارت ورود به متون ادبی کلاسیک و عمیق پرهیز می‌کنند، چنین مواجهه‌ای با یک رمان سترگ، آن‌هم با تاکید بر زبان سینما، اتفاقی خجسته و قابل تأمل است.

از سوی دیگر، کارگردانی اکتای براهنی نیز نقشی مهم در موفقیت پیرپسر ایفا می‌کند. انتخاب زبانی بصری که در آن دوربین نه صرفاً ناظر بیرونی است، بلکه نگاهی پر از تأمل، تردید، و گاه همراه با قضاوت به شخصیت‌ها دارد، یکی از نقاط قوت چشم‌گیر فیلم محسوب می‌شود. این نگاه ناظر، که در لحظات آغازین آرام و البته مرموز است، به‌تدریج و هم‌زمان با تشدید درگیری‌ها و پیچیده‌تر شدن روابط میان شخصیت‌ها، به نگاهی عصبی و پرتنش بدل می‌شود.

  نکته درخشان «پیرپسر» در این است که خشونت را تک‌ساحتی ترسیم نمی‌کند. خشونت نه فقط از بالا به پایین، که از درون به بیرون فوران می‌کند. پسران، در میانه‌ی این بن‌بست، خود حامل خشونت می‌شوند. آن‌ها تنها با تنفر می‌توانند زنده بمانند، چراکه دوست‌داشتن در این جهان، امری لوکس و غیرممکن است. براهنی با دقت و بی‌رحمی، مکانیزم تبدیل قربانی به عامل خشونت را نشان می‌دهد؛ همان چرخه‌ای که ژیژک از آن سخن می‌گوید: «هر خشونتی، ریشه در خشونتی دیگر دارد.»

تسلط بر ادبیات روسیه و خلق اقتباسی جذاب

علاقه براهنی به داستایوفسکی و ادبیات روسیه یک فیلم متفاوت خلق کرده است، فیلم برگرفته از مجموعه‌ای داستان‌های روسی است، از «برادران کارامازوف» و «جنایت و مکافات» گرفته تا گریزی که به آثار شکسپیر می‌زند. براهنی به واسطه تسلط بر ادبیات روسیه دست به اقتباس متفاوتی از رمان‌های این نویسنده بزرگ روس زده است؛ آنطور که خودش می‌گوید او به جای اقتباس مو به مو از آثار این نویسنده شهیر روسی، سعی کرده راهی که داستایوفسکی برای نوشتن چنین داستانی برای خودش به کار برده را لحاظ کند. به عبارتی براهنی با خلق جهان داستانی بومی و ایرانیزه کردن درام و عناصر داستانی دست به ساخت یک ترکیب متفاوت، قبراق و جذاب زده است. وقتی از دلایل موفقیت «پیر پسر» حرف می‌زنیم نمی‌توان آن را محدود به یکی دو مولفه خاص کرد. همه عناصر و اجزای ساختمان فیلم، خود را به رخ تماشاگر می‌کشد و نمی‌گذارد آن را نادیده بگیرد.

در واقع ویژگی متفاوت «پیر پسر» که آن را تبدیل به اثری خاص و کم‌نظیر کرده آن است که اجازه نمی‌دهد موسیقی‌اش را نشنوید، صحنه، نوع چیدمان، وسایل خانه از مبل‌های چرک و تابلوهای عظیم و قدیمی روی دیوار گرفته تا نورپردازی را نادیده بگیرید و به قدری جزئیات را با هوشمندی در کادر قرار می‌دهد و با نور و سایه بازی می‌کند و قاب‌های سینمایی می‌بندد که مخاطب را وارد جهان داستان می‌کند. از سویی دیگر بازی‌ها میخکوبتان می‌کند، شخصیت‌پردازی‌هایی که درست شکل گرفته و داستان کشش خودش را با قدرت تمام حفظ می‌کند و همه چیز نه تنها به اندازه است که حتی با دست و دل بازی کارگردان به یک نسخه اعلای سینمایی تبدیل می‌شود.

به عبارتی، فیلم در مدت زمان سه ساعت و ده دقیقه‌ای خود، بی‌اغراق لحظه‌ای از نفس نمی‌افتد و به مدد چیدمانی ظریف و هنرمندانه در سبک فیلمبرداری ادیب سبحانی، شیوه تدوین رضا شهبازی، نوع موسیقی حسام ناصری و جذابیت‌های بصری در طراحی صحنه، فضاسازی و نورپردازی یک رمان تصویری چشمگیر را پیش روی مخاطب می‌گشاید که حتی برای یک لحظه نمی‌توان از تماشای آن غافل شد. رسیدن به چنین عمق مفهومی و غنای تصویری نتیجه تاثیر و رخنه ادبیات کلاسیک در خلق یک سینمای ادبی باشکوه و اصیل است.

«پیر پسر» و بازیگرانش

«پیر پسر» مدیون یک چیز یا یک نفر نیست؛ «پیر پسر» مدیون تک تک عوامل و سازندگانش و در رأس آنها اکتای براهنی و حسن پورشیرازی است. حسن پورشیرازی از بازیگران مهم اما کمتر قدردیده سینمای ایران است، بارها و بارها خوش درخشیده و نقش‌های ماندگار آفریده اما اغلب اوقات در گوشه ایستاده و از حاشیه گریزان است. او در «پیر پسر» کاری کرده کارستان و همه توان بازیگریش را یک جا در روح و تن غلام باستانی ریخته است، نقش‌آفرینی او در این فیلم نه تنها در سینمای ملی، که شایسته بررسی در کلاس جهانی و در رده برترین بازیگران سینمای جهان است. این فیلم دو بازی بسیار متفاوت از حامد بهداد و لیلا حاتمی را هم در خود دارد که کمتر این دو بازیگر را چنین حساب شده و دقیق در نقشی دیده‌اید و بهترین خودشان را در این فیلم آورده‌اند؛ محمد ولی زادگان نیز در جمع این بازیگران مطرح و کارکشته به خوبی از پس نقشش برآمده و مجموع نقش‌آفرینان «پیر پسر» یکی از بهترین ترکیب‌های بازیگری را در خود جای داده است.

فیلمی در شأن مخاطب و سینما

«پیر پسر» از امروز در سینماهای کشور اکران شده و یک فرصت مغتنم برای تماشای اثری شایسته تماشا را برای عموم مخاطبان فراهم کرده است، فیلمی که قطعاً تاثیرش را تا سال‌ها بر فیلم‌های دیگر خواهد گذاشت و جریان سینمای اجتماعی را به سمت و سوی تازه‌ای هدایت خواهد کرد. «پیر پسر» در خیل فیلم‌هایی که این سال‌ها سینما را در انحصار خود گرفته‌اند همچون گوهر گرانبهایی است که وامدار اندیشه و ادبیات است و به معنای حقیقی در شأن مخاطب و سینماست.

اقتباسی خلاق، نه وابسته: پیر پسر و برادران کارامازوف

حتی اگر در منابع ارجاعی پایان فیلم، نامی از برادران کارامازوف برده نمی‌شد، باز هم برای مخاطب آشنا با ادبیات کلاسیک، فضای تیره و پرمناقشه‌ی جهان داستایفسکی، به‌ویژه سرنوشت تراژیک فیودور پاولوویچ کارامازوف و چهار پسرش، در تار و پود سینمای اکتای براهنی قابل تشخیص بود.

از حیث دراماتیک، فیلم ضرباهنگی نفس‌گیر دارد. مونتاژ، فیلم‌برداری تیره‌رنگ و قاب‌های بسته، حسی از اختناق و بی‌پناهی را منتقل می‌کنند. آپارتمان فرسوده نه فقط محل وقوع داستان، بلکه شخصیت مستقل فیلم است؛ مکانی که در آن زمان متوقف شده، نور مرده، و هوا سمی است. این دکور، بازتابی‌ست از ذهن و زیست آدم‌هایی که مرده‌اند بی‌آنکه بمیرند. فیلم «پیرپسر» سینمایی‌ست با جسارت فرمی و محتوایی، که موفق می‌شود مفهوم پدر را ـ نه در سطح روان‌شناسانه بلکه در ساحت جامعه‌شناختی ـ دگرگون کند. سینمایی که به جای بازنمایی نظم، آن را به چالش می‌کشد و از دل آن، بحران معنا را بیرون می‌کشد. شورش پسران علیه پدر، شورش علیه یک نظم معیوب است، نظمی که حتی وقتی سقوط می‌کند، چیزی جز ویرانه باقی نمی‌گذارد. و در پایان، این پرسش در ذهن می‌ماند: در جهانی که همه پدر شده‌اند، چه کسی هنوز می‌تواند «فرزند» باقی بماند؟

تحلیل سینمایی آسیانیوز ایران

1. اقتباسی جسورانه از دل کلاسیک‌ها

براهنی با الهام از "برادران کارامازوف"، روایتی کاملاً ایرانی آفریده است. او با حذف دو برادر داستان اصلی و تمرکز بر رابطه علی (حامد بهداد) و پدرش (پورشیرازی)، هسته تراژدی را فشرده‌تر کرده. فیلم با حفظ روح فلسفی داستایفسکی، اما الهیات روسی را به پرسش‌های وجودی ایرانی بدل می‌کند: آیا در جامعه‌ای که پدرسالاری به استثمار تبدیل شده، رهایی ممکن است؟

2. بازی‌هایی که تاریخ ساز شدند

پورشیرازی با ایفای نقشی بین "ضحاک" و "شیطان"، یکی از به یادماندنی‌ترین شخصیت‌های منفی سینمای ایران را خلق کرده. حرکات بدن و نگاه سنگین او، خشونت روانی را بی‌نیاز از دیالوگ منتقل می‌کند. لیلا حاتمی نیز در نقش "رعنا"، زنی را تصویر می‌کند که هم قربانی است هم کنشگر؛ نمایشی ظریف از موقعیت زن ایرانی میان سنت و مدرنیته.

3. سه ساعت هیجان بدون وقفه

برخلاف بسیاری از فیلم‌های بلند، "پیر پسر" با ریتمی حساب شده، بیننده را اسیر خود می‌کند. فیلمبرداری ادیب سبحانی با نورپردازی تیره و قاب‌های تنگ، فضایی خفقان‌آور خلق می‌کند. طراحی صحنه خانه باستانی با مبل‌های کهنه و تابلوهای بزرگ، استعاره‌ای از ایران امروز است؛ جامعه‌ای میان گذشته و آینده، پر از خاطره و درد.

4. چرا این فیلم یک انقلاب است؟

"پیر پسر" جسارت دارد که تابوهای خانوادگی را بشکند. برخلاف تصویر معمول از پدر به عنوان محور امنیت، اینجا پدر منشأ خشونت است. فیلم با نگاهی جامعه‌شناختی، نشان می‌دهد چگونه ساختارهای کهنه، عشق و خلاقیت را خفه می‌کنند. صحنه پایانی که با یک سکوت پر معنا پایان می‌یابد، بیننده را با پرسش‌های بنیادین تنها می‌گذارد.

مگر می‌شود انقدر همه چیز جای درستش باشد؟

بارسلونا گل ششم را در دقایق پایانی به پاریس سنت ژرمن می‌زند؛ فردوسی پور می گوید: چیه این فوتبال؟! اصلا تمام تنم داره میلرزه!!

لوگوی «پیر پسر» بر روی پرده ی سینما نمایان می‌شود، چیست این سینما اصلاً؟ تمام تنم دارد می لرزد! فیلم را در سانس یازده شب تماشا کردم. با توجه به زمان فیلم از قبل نگران ساعت تمام شدنش بودم هم نگران این بودم که نکند خوابم نگیرد و هم نگران این که موقع برگشت چه کنم؟ سه ساعت و پانزده دقیقه گذشت و فیلم تمام شد. لحظه ای حتی به ساعت نگاه نکردم لحظه ای حتی پلک نزدم نیم ساعت آخر فیلم حتی نفس هم نکشیدم

پیر پسر طوری از تمام ابزارها، تکنیکها و عناصر استفاده کرده بود که انگار سه ساعت و ربع به صورتم سیلی زده باشند. علی حاتمی می گوید فیلمی خوب است که هنگام تماشایش اگر حبه قندی روی زمین بیفتد و خم شوی با آن را برداری فیلم و قصه اش را از دست میدهی حبه قند که چه عرض کنم اگر برای استراحت به چشمانت هنگام تماشای پیر پسر پلکی برهم بزنی یک لحظه ی مهم از فیلم را قطعا از دست خواهی داد. مگر می شود انقدر همه چیز سر جای خودش را باشد؟

انقدر همه چیز درست باشد و انقدر همه چیز دقیق و طراحی شده چیزی برای ایراد گرفتن نیست فقط میشود دید و لذت برد و یاد گرفت. باید از بازی جنون آمیز حسن پور شیرازی یاد گرفت باید از این حجم دقت در دیالوگ نویسی و طراحی قصه و شخصیت پردازی یاد گرفت دیگر هرچه بگویم تعریف است و تکرار مکررات فقط باید تماشایش کنید تا متوجه شوید. همین!

نقاط قوت و ضعف

✅ قوت‌ها

  • بازی خیره‌کننده پورشیرازی (شایسته جایزه بین‌المللی)
  • فیلمنامه چندلایه با اقتباس هوشمندانه
  • فضاسازی و نورپردازی استعاری
  • مدیریت حیرت‌آور ریتم در مدت زمان طولانی

❌ ضعف‌ها

  • صحنه گالری هنری با کلیشه‌های ضعیف
  • شخصیت‌پردازی سطحی در محل کار علی
  • طولانی بودن فیلم ممکن است برای برخی خسته‌کننده باشد
https://www.asianewsiran.com/u/gIz
اخبار مرتبط
فیلم سینمایی "سلام علیکم حاج آقا" پس از ۶ سال انتظار و کشمکش‌های فراوان با ممیزی، سرانجام به پرده سینماها راه یافت. این کمدی اجتماعی به کارگردانی حسین تبریزی و با بازی حمید گودرزی و لیلا اوتادی، روایتگر ماجراهای طنزآمیز یک طلبه در تهران است.
فیلم سینمایی "اسفند" به کارگردانی دانش اقباشاوی، با پرداختی متفاوت به زندگی شهید علی هاشمی، توانسته الگویی جدید در سینمای دفاع مقدس ارائه دهد. این اثر که در جشنواره فجر امسال حضور داشت، با وجود برخی ضعف‌های روایی، به دلیل صداقت در روایت و تکنیک‌های سینمایی قابل توجه، مورد استقبال منتقدان قرار گرفته است.
فیلم سینمایی "قلب رقه" به کارگردانی خیرالله تقیانی‌پور و با بازی ستاره‌ای چون شهرام حقیقت‌دوست، روایتگر مأموریتی خطرناک در قلب سرزمین داعش است. در میان انبوه فیلم‌های اجتماعی و کمدی سینمای ایران، "قلب رقه" همچون بمبی صدا کرد. این تریلر جاسوسی-عاشقانه که در قلب سرزمین تحت کنترل داعش می‌گذرد، نه تنها به موضوعی جسورانه پرداخته، بلکه با بازی درخشان شهرام حقیقت‌دوست و شادی مختاری، سینمای ایران را وارد عرصه‌ای جدید کرده است. اما آیا این فیلم توانسته از دام کلیشه‌های مرسوم در پرداخت به موضوع داعش بگریزد؟
فیلم سینمایی «Home Sweet Home: Rebirth» محصول ۲۰۲۵ تایلند، ترکیبی پر زرق و برق از CGI و ژانرهای ترسناک و اکشن است که علی‌رغم پتانسیل اقتباسی خود، در فیلمنامه و بازیگری ناکام می‌ماند.
اگر به نوشته‌های بیونگ چول هان در جامعه فرسودگی و به خصوص تقلای اِروس خوب نگاه کنیم، می‌بینیم تمامی معنای آن انگار در آینده نه چندان دور در فیلم مهمی چون ارزیابی جمع شده است. فیلم برای مخاطب عام شاید فقط یک قصه علمی-تخیلی در آینده مبهم باشد. با قصه‌ای معمولی و کُند اما حرف فیلم و فلسفه وجودی آن خیلی مهم و عمیق است. فیلم تا دو الی سه سکانس پایانی گویا یک قصه ساده از یک زوج و ارزیابشان با نگرش روانکاوانه ست، ولی آن سه سکانس پایانی مثل پُتک تمامی معنا را برای ما هجی و قابل خوانش می‌کند.
اکران فیلم «دایناسور» به کارگردانی مسعود اطیابی از ۱۵ اسفند در سینما آغاز شد و در مدت کوتاهی به فروش زیادی دست پیدا کرده است. «دایناسور» با بازی پژمان جمشیدی و امیر جعفری داستان زندگی افرادی را روایت می‌کند که به دنبال منافع بیشتر در زندگی هستند. این فیلم پنجمین همکاری جمشیدی و اطیابی است و همانطور که انتظار می‌رفت، «دایناسور» تبدیل به یک اثر پرفروش شد.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
حنیف
۱۴۰۴/۰۳/۲۶
5
3
5

غلام، پدر تریاکی دیکتاتوری است که با زور و تقلب صاحب خانه‌ای شده که مال او نیست. ماشین آمریکایی قدیمی دارد و در مواجهه با افراد بیرون از خانواده به زور متوسل می‌شود و چوب بر می‌دارد و شاخ و شانه می‌کشد. پیش‌تر در زندان بوده و با خیانت به رفقا آزاد شده.
قاتل است. کسی تحویلش نمی‌گیرد مگر به خاطر پولش. حاضر به بازسازی و نوسازی ملکش نیست. الکی در رقابت افتاده با نسل بعدی که اهل مطالعه است. نمی‌خواهد نسل بعد برنده شود و با هزینه زیاد و حذف طرف مقابل یا هر جور شده باید نسل اندیشمند را کنار بزند. نسل اندیشمندی که شاهد خلاف‌های او (قتل پیشینش) بوده اما به مصلحتش سکوت کرده تا پس از مرگ دیکتاتور صاحب ملک شود. دیکتاتور در مجمع رفقایش که شبیه سازمان ملل و محفل علافان است، وقتی با تقلب موفقیتی کسب می‌کند بر طبل شادانه می‌کوبد و شمشیر برداشته و رقص‌کنان فاز ناسیونالیستی گرفته و ((گرجستانم را پس بده)) را زمزمه می‌کند. نه تنها فرزند خودش را هم گردن نمی‌گیرد بلکه دست آخر برای بقا حاضر به حذف همه است. این‌ها شما را یاد فرد خاصی نمی‌اندازد؟

ناشناس
۱۴۰۴/۰۴/۱۴
0
0
1

فیلم خوبی که از سینما هشت نه ساله ی آخرین انصافا چند گام جلوتر است ولی آیا در تاریخ سینمای ایران شاهکار است… اگر این شاهکار است پس گوزنها، مادر، هامون، سگ کشی و درباره الی چیست؟ عرض کردم قطعا فیلم در مقایسه با فیلم های بسیار ضعیف دهه اخیر چندین گام جلوتر است که این فیلم شاید نقطه عطفی در سینمای رو به زوال رفته امروز سینمای ایران شود… ولی در مقایسه با تاریخ سینمای ایران شاهکار نیست و در این رابطه کمی اغراق شده است… قطعا بازی حسن پور شیرازی جز حداقل بیست نقش ماندگار سینمای ایران است و جز سه بدمن تاریخ سینمای ایران ، اتصافا جایزه ای فراتر از جشنواره فیلم فجر هم حق اوست.. درخشان، درخشان و درخشان است حسن پورشیرازی… با حدود سه ساعت و ده دقیقه زمان فیلم، مشخص بعضی کاراکترها شخصیت پردازی خوبی ندارند از جمله رعنا و علی… و یک سوال اصلا مشخص نمی شود یک پدر دائم الخمر ، کثیف ، لاابالی این اندازه پول و درآمدش از کجاست؟ خانه مشخص می شود که چطور به او رسیده ولی پول و منبع درآمد او مشخص نیست؟ نه کاری دارد و نه حرفه ای… ضمنا فارغ از اینکه این همه پول و نقدینگی از کجا به او رسیده، کسی که این همه مناب

ناشناس
۱۴۰۴/۰۴/۲۴
1
2
5

فیلم کشدار بی مایه وخالی از مقهوم همه صحنه ها کشدار و بیخود هستند و جملات فلسفی آنقدر کلیشه ای و بد هسنتد که ..‌ کلا سه ساعت وقت تلف میشور

ناشناس
۱۴۰۴/۰۴/۲۷
1
2
4

دلیل نمی شود چیزی که مجوز داشته باشد، مشکل نداشته باشد. یعنی مردم محتوای آن را که مخالف نظام خانواده و پر خشونت است باید بپذیرند!؟!!!!؟!؟! که عده ای سود کنند و پول روی پول بگذارند؟ این به ضرر منافع ملی است.


تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید