آسیانیوز ایران / یزد ؛ خانهای که دیوارهایش از آجر نیست، بلکه
از آه ساخته شده… آهِ آنکه روزی ستون یک خانه بود، و امروز زیر سقف غریبی، با دلش
خلوت میکند.
درهای خانه «بهار» به روی پیرمردها و پیرزنهایی
باز است که نه بیمارند، نه ناتوان مطلق… تنها گناهشان این است که فرزندانشان گرفتارِ
فراموشی شدهاند؛ فراموشیِ محبت، فراموشیِ جوانیهایی که با زحمت این پدران و مادران
ساخته شد…
اینجا، پدرانی هستند که «دستان پینهبستهشان»
نان سر سفره آورد؛ مادرانی هستند که «دست بیتاوانشان» برای فرزند، سینه سپر کرد… اما
امروز، سهمشان یک تخت سرد است و سکوتی سنگین.
در بازدید اخیر خبرنگاران یزدی از خانه
سالمندان بهار، اشکها پشت تلخندها پنهان شد…
یکی از خبرنگاران جوان در حیاط خانه، با
دیدن لبخند پیرمردی که فرزندانش ثروتمندند اما فراموشش کردهاند، گفت: «یعنی شما گریهتان
نمیگیرد؟»
و دختربچهای ۱۰ ساله با چشمانی اشکآلود
زمزمه کرد:
«مگر آنها فرزندی ندارند؟ اگر دارند، چرا
اینجایند؟»
چه سوال بزرگی از دهانی کوچک… سؤالی که
باید بر دیوار ذهن هر فرزند حک کرد.
کجای زندگی گم شدیم که خانه پدری را به
آسایشگاه پیری بدل کردیم؟
کِی «نگهداری از پدر و مادر» که عبادتی
بیمانند است، به باری سنگین بدل شد؟
🔸 مهر
در خانه، غریبی در آسایشگاه؟
مدیرکل بهزیستی استان یزد با تلخی از گسست
فرهنگی میگوید:
«ارزشهایی که روزگاری مایه افتخار جوانان
بود، فراموش شده است… آوردن سالمندان به این خانهها باید قبیح شمرده شود، نه عادی.»
آری! تکریم پدر و مادر، در هر دین و آیینی،
ستون انسانیت است.
مگر خداوند در قرآن کریم، پس از فرمان به
«توحید»، نگفت:
«وَ قَضى رَبُّکَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ
إِیّاهُ وَ بِالوالِدَینِ إِحسانًا…»
(اسراء، ۲۳)
یعنی «نخستین سفارش خدا پس از پرستش خود،
نیکی به والدین است».
نیکیای که با فرستادن آنان به خانه سالمندان
– بینیاز از آن – هیچ نسبتی ندارد.
🔹 خانه
«بهار» نیازمند است؛ خانهات را به آن گره بزن…
اما حقیقت تلخ دیگر آن است که این خانه
بهار، با همه مهرهایی که دارد، برای تأمین هزینههای خود نیازمند دستان یاریگر خیرین
است.
از ۱۰۰۰ سالمندی که تحت پوشش بهزیستی یزد
هستند، ۳۵ درصد هزینهها را خیرین تقبل میکنند.
در خانه بهار، ۱۳۵ مددجو نگهداری میشوند،
از بیماران روانی تا سالمندان بیپناه؛ و هزینه دارو و مواد غذایی برایشان، ماهانه
از توان یارانهها فراتر میرود.
آیا وقت آن نرسیده که «بهار» را در خانههایی
از ایمان، در دلهایی از انسانیت، احیا کنیم؟
آیا مهربانیهای یزد، که روزگاری نامش را
شهردارالعباده ؛ قنات وقنوت و قناعت ساخت، امروز نمیتواند بر رگهای خشکیده این خانه جاری شود؟
🔸 در
ستایش پدر و مادر؛ از مولوی تا حافظ…
بیایید یادمان نرود آنچه مولانا گفت:
پدر آن تیغی که بر دشمن زدست / وقت پیری
سینهاش شد آینهست
مادر آن دستی که نان بر سفره ریخت / با
گذشت عمر، تنها ماند و گریست…
و حافظ که با دلی آکنده از معرفت گفت:
قدر پدر و مادر خود بدان / که فرشته در
سجدهگاهشان بود…
🔹 پیام
به فرزندان این سرزمین:
پدر و مادر را در خانه نگه دارید؛
نه برای وظیفه، که برای عشق.
نه بهخاطر عرف، که برای خدا.
نه از سر ترحم، که از ژرفای احترام.
اگر گاهی راهی جز خانه سالمندان نبود، اگر
شرایط نگهداری در خانه نبود، اگر مراقبت حرفهای نیاز شد، حواستان باشد:
هر هفته، هر روز، هر ساعت، میشود دلشان
را شاد کرد.
بدانیم که:
بیپدر، بیمادر شدن، یتیمی نیست؛ بیفرزند
شدن، غریبیست…
🔸 آخر
سخن…
خانه سالمندان، فقط خانه سالمندان نیست؛
آینهای است که زشتی فراموشی را به ما نشان میدهد و زیبایی عشق را یادآور میشود.
کمک کنیم این خانه به خانهای از نور بدل
شود. با دستانی که میبخشند، با دلهایی که میفهمند، با اندیشههایی که میمانند.
و بدانیم:
بهار همیشه در جوانی نیست؛
بهار واقعی، آنجاست که پیری، در سایهسار
احترام، جوان میشود…