آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
کاظم عاشوری گیلده - نویسنده و محقق - در جهان سیاست و حکمرانی، اصل سادهای وجود دارد که تاریخ بارها و بارها صحت آن را به اثبات رسانده است: سازگاری با واقعیت، کلید بقاست. حکومتی که نتواند خود را با تغییرات اجتماعی، اقتصادی و بینالمللی منطبق کند، دیر یا زود در برابر فشارهای داخلی و خارجی فرو میپاشد. تجربههای تاریخی، از شرق تا غرب، از جنوب آفریقا تا شرق آسیا، یک پیام مشترک دارند: سیاستمداری که مرغش یک پا داشته باشد، سرانجامش کبابشدن است!
مرغی که یک پا داشت؛ روایت مائو و گنجشکها
در دهه ۱۹۵۰، چین تحت رهبری مائو تسهتونگ درگیر پروژههای افراطی برای صنعتیسازی و کنترل کشاورزی شد. یکی از این طرحها که بعدها بهعنوان نماد لجاجت کورکورانه در سیاست شناخته شد، نابودی گنجشکها بود. مائو گنجشکها را دشمن کشاورزی خواند و دستور بسیج همگانی برای کشتن آنها را صادر کرد. مردم با قابلمه و ماهیتابه، لانهها را ویران کردند، تخمها را شکستند و جوجهها را از بین بردند. اما کسی به این نکته توجه نکرد که گنجشکها نهفقط دانه، بلکه حشرات و آفات را هم میخورند. حذف آنها تعادل زیستمحیطی را برهم زد و آفتزدگی مزارع را در پی داشت؛ در نهایت، قحطی، میلیونها نفر را به کام مرگ فرستاد. در خلال پروژه "جهش بزرگ به جلو"، بین سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲، مائو دهقانان را به تولید فولاد در کورههای خانگی گماشت و کشاورزی را تعطیل کرد. نتیجه این سیاستها فاجعهآمیز بود؛ بین ۳۰ تا ۴۵ میلیون نفر در چین از گرسنگی مردند. اما در میانه این بحران، مائو همچنان معتقد بود که کشور به قله توسعه رسیده است.
پس از مائو؛ جایی که مرغ دو پا داشت
با مرگ مائو، چین در ورطه ورشکستگی اقتصادی، قحطی و بیاعتمادی عمومی غوطهور بود. اما در همین لحظه حساس، دنگ شیائوپینگ با نگاهی متفاوت به میدان آمد. او مارکسیسم را با عینک واقعگرایی بازخوانی کرد. اجازه داد بخش خصوصی نفس بکشد، برای سرمایهگذاران خارجی فرش قرمز پهن کرد، مناطق آزاد تجاری راه انداخت و با غرب وارد تعامل سازنده شد. او اقتصاد را در اولویت قرار داد، نه شعار را. نتیجه این انعطافپذیری، خروج ۸۰۰ میلیون نفر از فقر مطلق و تبدیل چین به دومین اقتصاد بزرگ دنیا با رشد سالانه بیش از ۸ درصد طی چهار دهه بود. این، یک معجزه نبود، بلکه محصول یک تصمیم ساده اما شجاعانه بود: داشتن دو پا برای مرغ!
ماندلا؛ سیاستمداری با دو بال
در جنوب آفریقا، نلسون ماندلا نماد دیگری از رهبران منعطف و متعهد به واقعیت است. پس از دههها مبارزه با رژیم آپارتاید و سالها زندان، او پس از آزادی به جای انتقام، مسیر آشتی را انتخاب کرد. بهجای تصفیههای گسترده سیاسی، کمیسیون حقیقت و آشتی را بنا نهاد، مردم را به وحدت دعوت کرد و یک دموکراسی چندنژادی را بنا گذاشت. نتیجه این نگاه، بازگشت آفریقای جنوبی به جامعه جهانی و نجات این کشور از خطر جنگ داخلی بود. ماندلا اثبات کرد که بخشیدن میتواند نیرومندتر از انتقام گرفتن باشد.
تجربههای منطقهای؛ عبرتهای نزدیک
در سالهای اخیر، منطقه خاورمیانه نیز از این قانون ساده بینصیب نمانده است. آغاز "بهار عربی" در سوریه، تنها خواستههایی ابتدایی برای اصلاحات و مبارزه با فساد بود. اما واکنش حکومت، نه اصلاح، بلکه سرکوب و لجاجت بود. نه نشانی از اصلاح ساختاری دیده شد، نه انعطافی در تعامل با جامعه جهانی. نتیجه چه بود؟ نیم میلیون کشته، دهها میلیون آواره، اقتصاد نابودشده و نهایتا حاکمیتی که عملا فروپاشید.
شوروی؛ ابرقدرتی که انعطافناپذیر ماند
اتحاد جماهیر شوروی نیز در دهه ۷۰ میلادی با بحرانهای عمیق اقتصادی و اجتماعی دستوپنجه نرم میکرد. ساختاری کاملاً بسته، اقتصاد دولتی متمرکز، سرکوب رسانهها و انکار نارضایتیها ترکیبی بود که آیندهای جز فروپاشی برای آن باقی نمیگذاشت. نتیجه؟ شوروی در سال ۱۹۹۱ متلاشی شد، ۱۵ جمهوری جدا شدند و از آن ابرقدرت چیزی جز خاطره باقی نماند.
مکانیسمهای انعطافناپذیری
- ایدئولوژیزدگی کورکورانه
- انکار واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی
- سرکوب منتقدان به جای حل مشکلات
الگوهای موفق تطبیق
- اصلاحات تدریجی دنگ در چین
- سیاستهای آشتی ماندلا
- تجربه موفق ویتنام در آزادسازی اقتصادی
هزینههای انعطافناپذیری
- فروپاشی شوروی
- جنگ داخلی سوریه
- بحرانهای اقتصادی ونزوئلا
راهکارهای عملی
- ایجاد مکانیسمهای بازخورد اجتماعی
- پذیرش انتقادات سازنده
- اصلاحات تدریجی اما پیوسته
انعطافپذیری؛ مهارت حیاتی در مدیریت بحران
دو روز پیش، در یکی از جلسات داخلی، درباره "قدرت انعطافپذیری" در سازمانها صحبت شد. بررسی دو شرکت ایرانی یکی منعطف و موفق، دیگری متعصب و شکستخورده نشان داد که حتی در سطح شرکتها و کسبوکارها نیز اصل تطبیقپذیری با واقعیت یک ضرورت است، نه انتخاب. سازمانهایی که اصرار دارند "مرغشان یک پا دارد"، در نهایت همان مرغهایی هستند که در آشوبها و تحولات سیاسی و اقتصادی، به بیرحمانهترین شکل کباب میشوند.
جمعبندی؛ سیاست با دو پا زنده میماند
تاریخ نشان داده است که بقا و پیشرفت در دنیای سیاست، نه به قدرت، نه به شعار، بلکه به درک واقعیت و واکنش هوشمندانه به آن بستگی دارد. رهبران بزرگ آنهایی هستند که در زمان بحران، بجای پافشاری بر باورهای کهنه، جرأت تغییر و انعطاف دارند. آنهایی که برای مرغشان دو پا قائلاند، نه یکی!