آسیانیوز ایران؛ سرویس ورزشی:
فوتبال ترکیه همیشه عاشق ستارهها و درام است. ترکیب این دو با ژوزه مورینیو، که خود یک ابرستاره دراماتیک است، در نگاه اول میتوانست یک ازدواج آسمانی باشد. اما این ازدواج، تنها ۱۴ ماه پس از آغاز، با یک طلاق تلخ و پرهیاهو به پایان رسید. شکست مقابل بنفیکا در پلیآف لیگ قهرمانان، تنها آخرین قطره از جام صبر علی چوک، رئیس باشگاه فنرباغچه بود. جامی که از ماهها قبل با انتقادات علنی مورینیو از مدیریت باشگاه، رفتارهای جنجالی حاشیهساز و نتایج نه چندان درخشان در حال پر شدن بود.
حتی حضور یک مربی اسطورهای با ۵ عنوان قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا نیز نتوانست فنرباغچه را پس از ۱۵ سال به مرحله گروهی این تورنمنت بازگرداند. اما آنچه بیش از نتیجه، رابطه مورینیو و ترکیه را تخریب کرد، نگاه فرادستانه او و تلاشی بود که خود را بالاتر از کل فوتبال این کشور قرار میداد. اکنون و با اخراج مورینیو، این سؤال مطرح است: آیا این پایان راه یک مربی بزرگ در اروپای نخست است؟ یا او همچنان میتواند در لیگهای مطرحی مانند پریمیرلیگ، که نامش به منچستریونایتد گره خورده، فرصت تازهای پیدا کند؟ اتفاقی که برای مورینیو در فنرباغچه افتاد، را میتوان از چند منظر کاملاً فنی و استراتژیک تحلیل کرد:
۱. تحلیل مدیریتی و استراتژیک
ریشه اصلی شکست مورینیو را باید در یک "تضاد استراتژیک عمیق" جستجو کرد. از یک سو، علی چوک، رئیس باشگاه، با استخدام مورینیو به دنبال یک "ناجی اسطورهای" بود تا هم بحران ورزشی (نفرتریزی از قهرمانی) و هم بحران سیاسی (محبوبیت شخصی خودش) را حل کند. از سوی دیگر، مورینیو هنوز خود را در سطح یک مربی تاپ اروپایی میدید و انتظار داشت باشگاه با بودجهای در سطح چلسی یا رئال مادرید برای او بازیکن بخرد. این شکاف انتظارات، از همان ابتدا محکوم به شکست بود. انتقادات علنی او از برنامه نقلوانتقالات باشگاه، نه یک اشتباه تاکتیکی، که یک "خودکشی حرفهای" بود؛ چرا که حامی اصلی خود (علی چوک) را در مقابل افکار عمومی زیر سؤال برد.
۲. تحلیل تاکتیکی و ورزشی
مورینیو در فنرباغچه دقیقاً با همان "الگوی تاکتیکی منسوخ شده" خود حاضر شد: فوتبال دفاعی، مبتنی بر ضدحمله و انتظار برای اشتباه حریف. این سبک در لیگ ترکیه، که هوادارانش به فوتبال پرهیجان و هجومی عادت دارند، به سرعت طرد شد. کاهش شدید تعداد تماشاگران در ورزشگاه شکری ساراجاوغلو، گواه روشنی بر این عدم اقبال بود. در اروپا نیز این سبک در برابر تیمهای تاکتیکیتر و منظمتری مانند بنفیکا کارایی نداشت. فنرباغچه نه بر اساس یک فلسفه بازی مدرن، که تنها بر اساس "نام مورینیو" بازیسازی شده بود و این یک نقطه ضعف مرگبار بود.
۳. تحلیل فرهنگی و رفتاری
مورینیو هرگز تلاش نکرد با فرهنگ فوتبال ترکیه "همنوایی" کند. او با اظهاراتی مانند «من در هفت سال اخیر بیشتر از کل تاریخ فوتبال ترکیه به فینالهای اروپایی رسیدهام»، به جای جذب قلبها، یک "استعمارگر ورزشی" به نظر رسید که خود را برتر میدانست. این نگاه، نه تنها در میان هواداران رقیب، که در بین هواداران خود فنرباغچه نیز مورد قبول نبود. درگیریهای شخصی با سرمربیان رقیب (مانند اوکان بوروک) و داوران، که بخشی از فرهنگ پرشور ولی گاهی سمی فوتبال ترکیه است، تنها بر آتش بیمحبوبی او دمید.
۴. تحلیل اقتصادی و نمادین
واکنش بازار بورس به اخراج مورینیو (رشد ۶ درصدی ارزش سهام فنرباغچه) یک نشانه بسیار مهم است. این اتفاق نشان میدهد که سرمایهگذاران و جامعه تجاری، مورینیو را نه به عنوان یک دارایی، که به عنوان یک "بدهی و عامل بیثباتی" میدیدند. هزینههای گزاف او (حقوق بالا و انتقالات پرهزینه) در کنار بازدهی ورزشی پایین، از نظر اقتصادی به صرفه نبود. از نظر نمادین، پایان کار مورینیو در ترکیه، شاید پایان یک عصر نیز باشد: عصر مربیان کهنهکاری که تنها بر اساس شهرت و گذشته پرشکوهشان استخدام میشوند، بدون آنکه فلسفه بازیشان با واقعیتهای لیگ و باشگاه جدید همخوانی داشته باشد.
نتیجهگیری تحلیل
اخراج مورینیو یک شکست دوطرفه بود. برای فنرباغچه که نتوانست در "لاتاری مربیان بزرگ" برنده شود و برای مورینیو که دیگر نمیتواند روی شهرت گذشتهاش به عنوان تنها سرمایه حرفهای حساب کند. آینده او احتمالاً در لیگهای درجه دو اروپا یا تیمهای میانهحال لیگهای بزرگ خواهد بود، جایی که فشار و انتظارات بسیار کمتر از آنچه او در ترکیه تجربه کرد، است.