دوشنبه / ۷ مهر ۱۴۰۴ / ۱۷:۲۴
کد خبر: 32723
گزارشگر: 548
۲۸۲
۰
۰
۷
کاظم عاشوری گیلده - محقق و نویسنده

روان‌شناسی سیاه: چگونه نظام‌های بسته، ذهن ما را تسخیر می‌کنند؟

روان‌شناسی سیاه: چگونه نظام‌های بسته، ذهن ما را تسخیر می‌کنند؟
یک پژوهش تحلیلی با استناد به آرای اندیشمندانی مانند هانا آرنت نشان می‌دهد که تمامیت‌خواهی تنها یک ساختار سیاسی نیست، بلکه یک "وضعیت روانی" است که با ایجاد ترس، شکستن دلبستگی‌های طبیعی و مسخ رسانه‌ای، فردیت انسان را نابود می‌کند. کاظم عاشوری گیلده در این یادداشت هشدار می‌دهد که مکانیسم‌های مشابهی امروزه در پشت الگوریتم شبکه‌های اجتماعی نیز فعال هستند.

آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:

کاظم عاشوری گیلده - محقق و نویسنده - انسان مدرن قرن بیستم و بیست‌ویکم، با تمام پیشرفت‌های علمی، تکنولوژیک و فرهنگی، همچنان با کابوس بزرگ «تمامیت‌خواهی» و «زندگی در جامعه‌ی بسته» روبه‌روست. کافی است نیم‌نگاهی به تاریخ بیندازیم: دو جنگ جهانی ویرانگر، کوره‌های آدم‌سوزی فاشیست‌ها، اردوگاه‌های کار اجباری کمونیستی، و صدها فرقه‌ی ایدئولوژیک که در گوشه‌وکنار جهان همچون قارچ روییده‌اند. پرسش بنیادین این است: چه می‌شود که میلیون‌ها انسان، داوطلبانه یا ناخواسته، در چنبره‌ی نظام‌هایی گرفتار می‌شوند که خرد و فردیت را در آن نابود می‌کنند؟

ابتذال شر و مسأله‌ی فراموش‌شده‌ی روان‌شناسی

اندیشمندانی چون هانا آرنت با مفهوم «ابتذال شر»، کارل پوپر با نقد «جامعه‌ی بسته»، یا فریدریش هایک با هشدار درباره‌ی «راه بردگی» کوشیدند ریشه‌های سیاسی و فلسفی این پدیده‌ها را روشن کنند. آنان نشان دادند چگونه ایدئولوژی می‌تواند عقل جمعی را تسخیر و جامعه‌ای کامل را در اسارت خود نگه دارد. اما یک لایه‌ی بسیار مهم در این تحلیل‌ها اغلب یا کم‌رنگ بوده یا به حاشیه رانده شده است: لایه‌ی روان‌شناختی فردی. سؤال اصلی اینجاست: آن فردی که در نظام بسته زندگی می‌کند، چگونه از درون دگرگون می‌شود؟ چه مکانیزم‌هایی او را از انسانی آزاد، به موجودی مسخ‌شده، مطیع و فاقد اراده‌ی مستقل بدل می‌سازد؟

روان‌شناسی زندگی در جامعه‌ی بسته

نظام‌های تمامیت‌خواه تنها بر ابزارهای بیرونی مانند سرکوب سیاسی، کنترل اقتصادی یا سانسور رسانه‌ای تکیه نمی‌کنند. این سیستم‌ها اگر نتوانند روان انسان را تسخیر کنند، در بلندمدت محکوم به فروپاشی‌اند. آنان با دقت و برنامه‌ریزی، «بازآفرینی روانی» شهروندان را هدف می‌گیرند.

چند سازوکار کلیدی در این فرایند به چشم می‌خورد:

  • شکستن دلبستگی‌های طبیعی

    انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است و روابط خانوادگی، دوستی‌ها و پیوندهای عاطفی بخشی از هویت او را شکل می‌دهند. نظام بسته، این دلبستگی‌ها را تضعیف یا قطع می‌کند تا فرد وابسته به «قدرت مرکزی» شود، نه به شبکه‌ی عاطفی شخصی‌اش.
  • ایجاد ترس دائمی

    ترس، ابزار اصلی کنترل روانی است. ترس از مجازات، ترس از طرد اجتماعی، و حتی ترس از دست‌دادن حداقل امکانات زندگی، انسان را به موجودی منفعل و تسلیم‌پذیر بدل می‌کند.
  • مسخ رسانه‌ای

    رسانه در چنین نظام‌هایی نه ابزاری برای آگاهی‌بخشی، بلکه وسیله‌ای برای ساختن واقعیت موازی است. بمباران تبلیغاتی پیوسته، قدرت تفکر انتقادی را از فرد می‌گیرد و او را در جهانی مجازی اما پرهیاهو زندانی می‌سازد.
  • دلبستگی اجباری به رهبر یا ایدئولوژی: نظام بسته تلاش می‌کند جای خالی عاطفه و معنای زندگی را با «عشق اجباری» به رهبر، حزب یا ایدئولوژی پر کند. این همان «دلبستگی از هم گسیخته» است؛ پیوندی مصنوعی که فرد را به مرکز قدرت قفل می‌کند و هر دلبستگی طبیعی دیگر را تهدید یا خیانت می‌داند.

رهایی در عصر شبکه‌های اجتماعی

امروز، اگرچه شکل و ظاهر جامعه‌های بسته تغییر کرده است، اما همان منطق روان‌شناختی همچنان کار می‌کند. بسیاری از ما به‌طور روزمره با نسخه‌های نرم‌تر اما همان‌قدر خطرناک «کنترل روانی» مواجهیم. به‌عنوان نمونه، اینستاگرام و دیگر شبکه‌های اجتماعی در عین حال که ابزار ارتباط، سرگرمی و اطلاع‌رسانی‌اند، می‌توانند به کارخانه‌ی تولید «وابستگی مصنوعی» بدل شوند. کاربر، ساعت‌ها و روزها در چرخه‌ی بی‌پایان لایک، مقایسه، و جست‌وجوی تأیید دیگران گرفتار می‌شود. نتیجه، چیزی شبیه همان وضعیت روانی در جوامع بسته است: فردیت تضعیف می‌شود، اراده‌ی مستقل کمرنگ می‌گردد و «دیگری» (چه رهبر سیاسی، چه الگوریتم شبکه‌ی اجتماعی) جایگزین سوژه‌ی آزاد می‌شود. رهایی از این چرخه، تنها با آگاهی ممکن است. آگاهی از اینکه رسانه، چه در شکل کلاسیک دولتی و چه در قالب شبکه‌های اجتماعی، همیشه حامل نوعی «قدرت» است. و این قدرت می‌تواند یا انسان را آزاد کند، یا او را در قفسی نامرئی زندانی سازد.

خودکاوی؛ گام نخست آزادی

هیچ جامعه‌ای، حتی آزادترین دموکراسی‌ها، از خطر تمامیت‌خواهی روانی در امان نیستند. این تهدید، همیشه در کمین است؛ چرا که بذر آن در ضعف‌ها و نیازهای روانی انسان نهفته است. بنابراین نخستین گام برای رهایی، خودکاوی و بازگشت به درون است. فرد باید از خود بپرسد:

  • دلبستگی‌های من واقعی‌اند یا مصنوعی؟
  • آیا رابطه‌هایم بر پایه‌ی انتخاب آزادانه‌اند یا بر اثر ترس و اجبار شکل گرفته‌اند؟
  • کدام صدا در ذهن من، صدای خودِ من است و کدام صداها بازتاب تبلیغات و فشارهای بیرونی‌اند؟

تنها با این پرسش‌های بنیادین می‌توان نخستین قدم به سوی آزادی برداشت. جامعه‌ی باز، پیش از آنکه یک ساختار سیاسی باشد، یک وضعیت روانی است؛ وضعیت انسانی که توانسته خود را از دلبستگی‌های از هم گسیخته برهاند و دوباره به شبکه‌ی طبیعی روابط انسانی، عشق، دوستی و خلاقیت بازگردد.

سخن پایانی

تجربه‌ی قرن بیستم به ما آموخت که توتالیتاریسم فقط یک نظام سیاسی نیست، بلکه یک وضعیت روانی فراگیر است. هرگاه انسان‌ها از دلبستگی‌های اصیل خود جدا شوند و به قدرتی مطلق یا رسانه‌ای مسخ‌کننده گره بخورند، راه برای تکرار همان فجایع باز می‌شود. راه رهایی، نه در فرار از جامعه، بلکه در بازسازی پیوندهای انسانی و مراقبت از روان فردی و جمعی است. شاید در جهان پرهیاهوی امروز، مهم‌ترین وظیفه‌ی ما این باشد که یاد بگیریم چگونه در میان انبوه صداها، تصویرها و تبلیغات، صدای خودمان را دوباره بشنویم.

به قلم: کاظم عاشوری گیلده - محقق و نویسنده
https://www.asianewsiran.com/u/hpU
اخبار مرتبط
نظام آموزشی ایران با محتوای نازل کتاب‌های درسی و شکاف عمیق طبقاتی، آینده کودکان را نابود می‌کند و توسعه کشور را به خطر می‌اندازد. شکاف بین مردم و مسئولان نیز بر این فاجعه دامن زده است. در حالی که فرزندان اکثر خانواده‌ها با محتوای بی‌کیفیت دست و پنجه نرم می‌کنند، مسئولان ترجیح می‌دهند کودکان خود را در مدارس خصوصی با امکانات فوق‌العاده ثبت نام کنند. این عدالت آموزشی نیست؛ این یک شکاف طبقاتی عمیق است که نسل آینده را تقسیم می‌کند. کاظم عاشوری گیلده به بررسی این موضوع می پردازد.
تحلیل های علمی نشان می‌دهد گفتن "بهش فکر نکن" نتیجه معکوس دارد. همان‌طور که نمی‌توانیم به قلبمان فرمان بدهیم «امروز تپش نداشته باش»، به ذهن خود هم نمی‌توانیم بگوییم «امروز فکر نکن». برای آزمایش کافی است همین حالا تلاش کنید به غذای ظهر یا به مشکلات سیاسی و اقتصادی آینده فکر نکنید. بعید است موفق شوید! راه حل واقعی: هدایت ذهن به جای سرکوب آن! کاظم عاشوری گیلده در این یادداشت به بررسی این موضوع می پردازد.
تحلیلگران هشدار می‌دهند: ازدواج در ایران تحت تأثیر تورم شدید، بی‌ثباتی سیاسی و قوانین ناکارآمد، از یک پیوند انسانی به معامله‌ای پرریسک تبدیل شده است. کاظم عاشوری گیلده در این مقاله به بررسی عمیق عوامل پشت این بحران می‌پردازد؛ از اقتصاد بیمار گرفته تا قوانین ناکارآمد و تغییر نقش‌های اجتماعی. تحلیلی که نشان می‌دهد چرا ازدواج در ایران امروز به یک قمار بزرگ تبدیل شده است.
کاظم عاشوری گیلده، محقق و نویسنده، در تحلیل جدید خود نشان می‌دهد که کلید تغییر پایدار و ترک عادات مخرب، نه «اراده» که «معنا» است. او توضیح می‌دهد که چرا انسان‌های موفق بیش از اراده بر معنا تکیه می‌کنند و چگونه می‌توان برای هر تغییری، معنایی عمیق و نجات‌بخش یافت.
کشف شگفت‌انگیز نوروسایکولوژی: چرا نوشتن برنامه‌های دقیق اغلب نتیجه معکوس دارد؟ مطالعه جدید نشان می‌دهد مغز انسان نوشتن برنامه را با انجام کار اشتباه می‌گیرد! در این مقاله، کاظم عاشوری گیلده ۵ دلیل علمی و راهکارهای عملی برای اجرای واقعی اهداف را بررسی می‌کند.
لحظه‌ای که می‌خواهیم پشت میز بنشینیم و برای امتحان بخوانیم، یا زمانی که باید یک تصمیم سرنوشت‌ساز بگیریم، ناگهان موجی از خستگی بر سرمان می‌ریزد و چشمانمان سنگین می‌شود. گویی مغزمان دکمه‌ی «خواب» را درست همان لحظه فشار می‌دهد که باید بیشترین هوشیاری را داشته باشیم. چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟ کاظم عاشوری گیلده، محقق و نویسنده، در تحلیل جدید خود به این پرسش پاسخ می‌دهد که چرا مغز انسان در لحظات حساس (مانند درس خواندن یا تصمیم‌گیری) خواب‌آلود می‌شود و چگونه می‌توان این مکانیسم را مدیریت کرد.
آیا تا به حال پس از یک روز بسیار پربازده و پرانرژی، روز بعد کاملاً بی‌حوصله و بی‌انگیزه شده‌اید؟ این پدیده که "سقوط دوپامین" نامیده می‌شود، یک مکانیسم طبیعی مغز برای حفظ تعادل است. کاظم عاشوری گیلده در این مقاله به بررسی علمی این پدیده و راهکارهای عملی برای مدیریت آن می‌پردازد.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید