آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:
علیرضا خیرالهی - اعتماد عمومی به نهادهای رسمی حاکمیت سنگبنای یک جامعه سالم و کارآمد است اما اگر این اعتماد از بین برود چه چیزی در انتظار جامعه خواهد بود؟ امروزه در جوامع مختلف مردم باور چندانی به نهادهای رسمی حاکمیت ندارند. طبق گزارش های یک نظرسنجی جهانی اعتماد عمومی به اغلب نهادهای کلیدی حاکمیت در اکثر کشورهای جهان با کاهش چشمگیری مواجه شده است. نهادهای قضایی، اجرایی، نظام سلامت، بانکها، نیروهای انتظامی، مدارس دولتی و رسانهها همگی با افت محسوس اعتماد روبهرو شدهاند. با گذشت زمان این روند همچنان ادامه داشته و سطح اعتماد عمومی همچنان پایین است بدون آنکه تغییر معناداری در جهت بهبود آن مشاهده شود.
اعتماد عمومی همواره در نوسان است اما آنچه در گزارشهای اخیر آمده واقعا نگران کننده است. به گفته یکی از تحلیلگران ارشد حوزه افکارسنجی سطح اعتماد عمومی به نهادهای دولتی هیچگاه تا این حد پایین نبوده است. این بیاعتمادی یک اتفاق گذرا یا دوره موقت در رابطه میان مردم و ساختارهای حاکمیت نیست. کارشناسان معتقدند که بخشی از این روند حاصل اقدامات چندینساله برخی جریانهای سیاسی برای تضعیف اعتماد عمومی نسبت به نهادهایی چون مراکز علمی، رسانهها و نهادهای حاکمیتی است. نهادهایی که در زندگی روزمره مردم نقش دارند و بیاعتمادی به آنها به سلامت فردی و اجتماعی آسیب میزند و توان جامعه برای مقابله با بحرانهای بزرگ را کاهش میدهد. دکتر مارک هترینگتون، استاد علوم سیاسی دانشگاه کارولینای شمالی میگوید: «اعتماد مانند روغنی است که حرکت چرخدندههای جامعه را روان میکند، بدون آن همهچیز سختتر پیش میرود.» اما این اعتماد عمومی چگونه از دست رفت است؟ آیا راهی برای بازگرداندن آن وجود دارد؟
هترینگتون میگوید جز در چند مقطع کوتاه، فضای اجتماعی جامعه جهانی در دهههای گذشته همواره با سطح پایینی از اعتماد روبهرو بوده است. این افت از دهه ۱۹۷۰ آغاز شد. بخشی از این افتِ اعتماد طبیعی بود چرا که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم فضای جامعه جهانی نسبتاً آرام شده بود و مردم به آینده نگاه مثبتتری داشتند اما این موج اعتماد چندان دوام نیاورد. با گذشت زمان و در پی بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بسیاری احساس کردند دولت و نهادهای رسمی دیگر پاسخگو و کارآمد نیستند. در همین دوران جریانهای تازهای در عرصه سیاست شکل گرفتند که با انتقاد مستقیم از نهادهای رسمی توانستند نظر مردم را جلب کنند و وارد ساختار قدرت شوند. در برخی از بیانیههای سیاسی آن سالها تأکید میشد که دولت نباید در حل همه مشکلات دخالت کند و برخی مسائل را میتوان با تکیه بر ابتکار مردمی یا راهحلهای خارج از ساختار دولتی برطرف کرد. در برهههای مختلف دهههای بعد، علی الخصوص در دورههای رونق اقتصادی یا پس از بحرانهایی که همبستگی اجتماعی را تقویت میکردند، میزان اعتماد عمومی افزایش یافت. با این حال مسیر کلی اعتماد عمومی همچنان سیر نزولی داشت. اگرچه آمارها ممکن است انتزاعی به نظر برسند اما اثرات بیاعتمادی عمومی هم برای افراد و هم برای دولتها کاملاً ملموس است.
به گفته یک درمانگران اجتماعی ما برای حفظ جنبههای مختلف زندگیمان به نهادها وابستهایم حتی اگر خودمان متوجه این وابستگی نباشیم. به گفته او اعتماد زمانی از بین میرود که مردم احساس کنند نهادهایی که به آنها وابستهاند به رفاه آنها اهمیت نمیدهند. این وضعیت میتواند منجر به سرخوردگی، اضطراب و استرس، بحران هویتی و افزایش حس بی ثباتی در مردم جامعه شود.
بیاعتمادی طولانی مدت نسبت به نهادهایی که نقش اصلی را در زندگی ما دارند ذهن و روانمان را فرسوده میکند. به گفته دکتر لین بافکا، معاون ارشد انجمن روانشناسی آمریکا، وجود نهادهایی که بتوان به آنها اعتماد کرد از نظر ذهنی برای افراد نوعی آرامش خاطر ایجاد میکند. در مقابل، زمانی که فرد احساس میکند باید مدام درستی توصیههای رسمی، گزارشهای خبری یا دستورالعملهای پزشکی را دوباره بررسی کند تحت فرایند ذهنی فرساینده قرار میگیرد که باعث افزایش احساس ناامنی و اضطراب در او میشود. کاهش اعتماد عمومی همچنین میتواند نشانه تضعیف حس همبستگی اجتماعی باشد. زمانی که مردم اعتمادی به نقش نهادهای حاکمیت در دفاع از منافعشان نداشته باشند شکافهای اجتماعی عمیقتر میشود. بهگفته دکتر بافکا در چنین شرایطی جامعه ممکن است ناخودآگاه در انتظار درگیریهای بزرگتر قرار گیرد که این وضعیت دستکم منجبر به ایجاد نوعی احساس آمادهباش و اضطراب دائمی در میان مردم میشود. در مقیاس گستردهتر پیامدهای بیاعتمادی های اینچنینی میتواند بسیار ویرانگر باشد و شاید بتوان در جامعه امروزی همین حالا هم نشانههای آن را مشاهده کرد. در پاندمی اخیر نهادهای رسمی مسئول اجرای توصیههایی بودند که از نظر متخصصان موثرترین راهکارهای ممکن بودند. با این حال به عقیده مارک هترینگتون بیاعتمادی شدید به نهادهای حکومتی و علمی باعث شد بسیاری از مردم دستورالعملهای بهداشتی را جدی نگیرند یا نسبت به انجام آنها تردید داشته باشند از همان ابتدا هم پیامدهای این وضعیت کاملاً مشخص بود، هزاران نفر بیدلیل جان خود را از دست دادند. اما آیا امیدی برای تغییر وجود دارد؟ کارشناسان در اینباره نظرهای متفاوت و گاه متناقضی دارند.
برخی تحلیلگران ابدا به بهبود اوضاع خوشبین نیستند. آنها میگویند در گذشته معمولاً رونق اقتصادی به افزایش اعتماد عمومی منجر میشد اما با توجه به وضعیت کنونی بعید است چنین چیزی دوباره تکرار شود. به عقیده آنها حتی در دوران ثبات و رشد اقتصادی نیز نوعی احساس ناامنی و اضطراب مالی در جامعه وجود دارد، حال آنکه اکنون با وضعیت نابسامان اقتصادی این نگرانی به اوج خود رسیده است. برخی دیگر نیز با توجه به فضای سیاسی بهشدت قطبیشده تردید دارند که افزایش معنادار اعتماد عمومی اساساً ممکن باشد. به عقیده آنها مشکلات فراوان اما راه حل های در دسترس اندک است. با این حال برخی کارشناسان حوزه روانشناسی اجتماعی دیدگاه خوشبینانه تری دارند. آنها بر این باورند که رهبران میتوانند اعتماد ازدسترفته را بازسازی کنند. در گزارشی که از سوی انجمن روانشناسی آمریکا منتشر شده بیش از نیمی از مردم اذعان داشته اند که وقتی سیاستمداران درباره مسائلی که برای مردم اهمیت دارد صحبت نمیکنند دچار استرس میشوند. بنابراین رهبران باید دغدغه مردم را در اولویت قرار دهند و درباره مسائلی صحبت کنند که برای مردم اهمیت دارد. اما آیا واقعا مسئولین درباره چیزهایی حرف میزنند که برای مردم مهم است؟ آیا رسانهها روی موضوعاتی تمرکز دارند که برای مردم جامعه اهمیت دارد؟ شفافسازی در مورد چگونگی و چرایی تصمیمگیریها از سوی مسئولین میتواند تأثیر قابلتوجهی بر بازسازی اعتماد عمومی داشته باشد.
در اکثر جوامع نهادهای دولتی هنوز فرصتهایی برای ایجاد تغییر دارند و مهم است که صاحبان قدرت به این بیاندیشند که چه اقداماتی میتوانند انجام دهند. با اینحال در برخی جوامع شاید کار از کار گذشته باشد و رهبران دیگر زمانی برای بازسازی اعتماد از دست رفته نداشته باشند. در نهایت همهچیز به ارتباطی صادقانه و شفاف با مردم بازمیگردد، نقطهای که شاید اعتماد بتواند دوباره از آن آغاز شود.