آسیانیوز ایران؛ سرویس علم و تکنولوژی:
در دنیای دیجیتال امروز، ویدیوهای کوتاه به سوخت اصلی توجه میلیاردها کاربر تبدیل شدهاند. اما این محبوبیت گسترده، حالا با یکی از شدیدترین انتقادها از سوی یک چهره پیشرو در جهان فناوری مواجه شده است. ایلان ماسک، کارآفرین جنجالی و مالک شبکه اجتماعی ایکس (X)، با صراحت غیرمعمولی به جنگ ویدیوهای کوتاه رفته است. او در اظهارنظری تند، این نوع محتوا را که ستون فقرات پلتفرمهایی مانند تیکتاک، اینستاگرام و یوتیوب است، محکوم کرد. ماسک این ویدیوها را نه تنها یکی از بدترین اختراعات سالهای اخیر، بلکه یکی از «بدترین اختراعات قرن» توصیف کرده است. او معتقد است این محتوای کوتاه و سریع، تأثیر مخربی بر مغز انسان میگذارد. به گفته او، مکانیزم طراحی شده برای این ویدیوها — که بر اساس الگوریتمهایی برای بیشینهسازی زمان حضور کاربر کار میکنند — به طور سیستماتیک «مغز را فاسد میکنند». این اظهارات از سوی کسی مطرح میشود که خود مالک یک شبکه اجتماعی بزرگ است و سعی دارد قابلیتهای ویدیویی اپلیکیشن خود را گسترش دهد!
نگرانی اصلی ماسک، تأثیر این محتواها بر «تمرکز نسل جدید» است. او هشدار میدهد که عادت به مصرف پارههای اطلاعاتی بسیار کوتاه و پرزرقوبرق، توانایی نسل جوان را برای پردازش عمیق، مطالعه طولانی و تفکر متمرکز به شدت تضعیف کرده است. این انتقاد در حالی مطرح میشود که خود پلتفرم ایکس نیز به کاربران خود اجازه آپلود ویدیوهای کوتاه را میدهد. اما به نظر میرسد تمرکز ماسک بر الگوریتمهایی است که به طور خاص برای معتاد کردن کاربر به اسکرول بیپایان طراحی شدهاند. اظهارات ماسک، بحث دیرینهای را درباره تأثیرات روانی و اجتماعی شبکههای اجتماعی بر جوامع، به ویژه بر کودکان و نوجوانان، دوباره داغ کرده است. بسیاری از پژوهشگران پیش از این درباره تأثیر منفی این محتواها بر سلامت روان، عزت نفس و قدرت تمرکز هشدار داده بودند. این تحلیل، به بررسی عمیقتر این اظهارات، زمینههای علمی احتمالی آن، تناقضهای موجود در موضع ماسک و پیامدهای این هشدار برای آینده محتوای دیجیتال و سلامت روانی نسل دیجیتال میپردازد.
تحلیل اظهارات ماسک در بستر جنگ تجاری پلتفرمها
ایلان ماسک پیش از این نیز بارها با پلتفرمهایی مانند تیکتاک و فیسبوک (مالک اینستاگرام) درگیر رقابت و گاه مجادله لفظی بوده است. بنابراین، نمیتوان اظهارات او را کاملاً فارغ از بعد رقابتی و تجاری دید. او ممکن است قصد داشته باشد با برجسته کردن نقاط ضعف رقبا، کاربران را به سمت پلتفرم خود — که شاید ادعا کند محیطی متفکرانهتر یا سالمتر است — سوق دهد. با این حال، صرف نظر از انگیزههای احتمالی، محتوا و ادبیات به کار رفته توسط ماسک بسیار قوی و قابل تأمل است. استفاده از واژههایی مانند «فاسد کردن مغز» و «بدترین اختراع قرن»، سطح هشدار را تا حد یک آسیبشناسی اجتماعی جدی بالا برده است. این باعث میشود موضوع از حد یک رقابت تجاری فراتر رفته و به یک گفتوگوی عمومی مهم تبدیل شود. نکته جالب، تناقض احتمالی در موضع ماسک است. از یک سو، او این محتوا را محکوم میکند و از سوی دیگر، پلتفرم او (ایکس) به شدت در حال توسعه بخش ویدیویی خود (از جمله ویدیوهای بلند و کوتاه) و الگوریتمهای توصیه محتوا است. آیا این یک انتقاد صادقانه است یا یک مانور تبلیغاتی؟
بررسی پایههای علمی ادعای «فاسد شدن مغز»
اگرچه عبارت «فاسد کردن مغز» یک بیان علمی دقیق نیست، اما تحقیقات علوم اعصاب و روانشناسی شناختی، مکانیزمهای نگرانکنندهای را در مورد تأثیر محتوای کوتاه و سریع بر مغز شناسایی کردهاند. این محتواها معمولاً از «حلقههای پاداش متغیر» استفاده میکنند — مانند ماشینهای قمار — که باعث ترشح دوپامین و ایجاد حالت اعتیادآور میشوند. مصرف مداوم این محتوا میتواند «تغییرات ساختاری در مدارهای توجه مغز» ایجاد کند. مغز به دریافت سریع و آسان پاداش (خنده، شوک، اطلاعات سطحی) عادت کرده و ظرفیتش برای کارهای نیازمند تمرکز عمیق، تأخیر در ارضاء و پردازش اطلاعات پیچیده کاهش مییابد. این دقیقاً همان چیزی است که ماسک از آن به عنوان «از بین بردن تمرکز» یاد میکند. علاوه بر این، کاهش میانگین مدت توجه در نسل جوان، که در مطالعات متعددی گزارش شده، با این سبک مصرف رسانهای مرتبط دانسته میشود. بنابراین، ادعای ماسک — اگرچه با زبانی عامیانه بیان شده — بر زمینههای مستند علمی استوار است که پیش از این توسط متخصصان مستقل مطرح شده بود.
تأثیر بر نسل جدید و بحران تمرکز
نسل Z و نسل آلفا، اولین نسلی هستند که از کودکی در معرض بمباران این محتوای کوتاه قرار گرفتهاند. مهارتهای شناختی مانند تمرکز پایدار، تفکر انتقادی، تحمل کسالت و پردازش عمیق، نیازمند تمرین و پرورش هستند. اگر محیط دیجیتال فرد به طور مداوم او را به سوی تکهتکهسازی توجه سوق دهد، طبیعی است که این مهارتها به درستی رشد نکنند. این موضوع پیامدهای گستردهای دارد: از کاهش توانایی تحصیلی و مطالعه کتابهای طولانی گرفته تا کاهش ظرفیت برای کارهای پیچیده حرفهای که نیازمند تفکر استراتژیک و برنامهریزی بلندمدت هستند. همچنین، میتواند به افزایش احساس بیقراری، اضطراب و نارضایتی در زندگی واقعی بینجامد، زیرا مغز به سطح بالایی از تحریک سریع عادت کرده است. ماسک با اشاره به «نسل جدید»، در واقع به یک بحران تربیتی و شناختی بالقوه اشاره میکند که میتواند آینده نیروی کار و خلاقیت جامعه را تحت تأثیر قرار دهد. این هشدار، فقط مربوط به سرگرمی نیست، بلکه مربوط به سرمایه انسانی آینده است.
مسئولیت پلتفرمها و تناقض ذاتی مدل کسبوکار آنها
نکته کلیدی که ماسک به آن اشاره میکند (ولو به صورت ضمنی)، مسئولیت طراحی این پلتفرمها است. الگوریتمهای تیکتاک، یوتیوب شورتس و ریلز اینستاگرام، دقیقاً برای ماکزیمم کردن «زمان صرف شده در پلتفرم» طراحی شدهاند، زیرا مدل درآمدی آنها بر پایه تبلیغات و توجه کاربر است. بنابراین، «فاسد کردن مغز» یک محصول جانبی تصادفی نیست، بلکه یک نتیجه قابل پیشبینی از طراحی عمدی برای جلب توجه است. این یک تناقش ذاتی ایجاد میکند: از یک سو، این شرکتها ممکن است به ظاهر دغدغه سلامت دیجیتال کاربران را داشته باشند (با ابزارهایی مانند محدودیت زمان استفاده)، اما از سوی دیگر، موتور اصلی رشد و درآمدزایی آنها مبتنی بر همان مکانیزمهای اعتیادآور است. انتقاد ماسک — اگر صادقانه باشد — این پرسش اخلاقی بزرگ را پیش میکشد: آیا میتوان کسبوکاری را که سود آن به طور سیستماتیک از تضعیف توجه و سلامت شناختی کاربران به دست میآید، اخلاقی دانست؟
راههای برونرفت و آینده محتوای دیجیتال
هشدار ماسک — صرف نظر از انگیزهاش — فرصتی برای جامعه فراهم میآورد تا درباره رابطه خود با فناوری بازاندیشی کند. راههای ممکن برای کاهش این آسیبها عبارتند از:
-
آگاهیبخشی و سواد دیجیتال
آموزش کاربران (و به ویژه والدین) درباره مکانیزمهای طراحی اعتیادآور و تأثیرات آن بر مغز.
-
مقرراتگذاری
دولت ها میتوانند قوانینی برای شفافسازی الگوریتمها، محدود کردن قابلیتهای طراحی شده برای کودکان، یا الزام به حالتهای بدون الگوریتم وضع کنند.
-
توسعه جایگزینها
تشویق و توسعه پلتفرمها و ابزارهایی که مدل کسبوکارشان بر کیفیت تعامل، عمق محتوا و سلامت کاربر متمرکز است، نه صرفاً کمیت توجه.
-
تغییر فردی
کاربران میتوانند با عمداً انتخاب کردن محتوای طولانیتر، استفاده از تایمر، غیرفعال کردن نوتیفیکیشنها و ایجاد «زمانهای بدون صفحهنمایش»، کنترل خود را بازپس گیرند.
آینده به سمت ادغام بیشتر فناوری در زندگی پیش میرود. پرسش این است: آیا این ادغام باید به قیمت تخریب تدریجی ظرفیتهای شناختیمان تمام شود؟ اظهارات جنجالی ایلان ماسک، زنگ خطری است برای همه — سازندگان پلتفرم، قانونگذاران، والدین و خود کاربران — تا در مسیر دیجیتالی شدن، انسانیت و سلامت ذهن خود را قربانی نکنیم.