آسیانیوز ایران؛ سرویس علم و تکنولوژی:
تصویر ماهوارهای از دشتهای وسیع کشور، امروز نه تنها جلوهای از طبیعت، که نقشهای از زخمهای تازه و کهنه است. این زخمها که از بالا شبیه خراشهایی بر پیکر زمین به نظر میرسند، در واقعیت، گودالهای عمیق و ردپای بهرهبرداریهای بیضابطه هستند. این تغییر چهره زمین، یک دگرگونی ساده بصری نیست. کارشناسان محیط زیست هشدار میدهند که این پدیده، نخستین نشانههای یک "اختلال ساختاری" در سامانههای پیچیده بومشناختی ایران است. نشانههایی که معمولاً پیشدرآمد بحرانهای غیرقابل بازگشت هستند. برداشتهای گسترده از خاک، شن و دیگر ذخایر زمین، زنجیرهای مخرب را به حرکت درمیآورند. این زنجیره با فرسایش خاک آغاز میشود و با تخریب سفرههای آب زیرزمینی، نابودی پوشش گیاهی بومی و در نهایت، تشدید ریزگردها و آلودگی هوا ادامه مییابد. از منظر "تنوع زیستی"، این روند یک "تخریب تدریجی" اما قطعی است که زیستپذیری کل یک منطقه را برای دههها و حتی قرنها تحت تاثیر قرار میدهد. گونههای گیاهی و جانوری منحصربهفرد ایران در معرض تهدید جدی قرار گرفتهاند.
پرسش اصلی از نگاه "توسعه پایدار" اینجاست: آیا سود اقتصادی کوتاهمدت و محدود این فعالیتها، میتواند جبرانکننده هزینههای بلندمدت اکولوژیک و اجتماعی باشد؟ تجربه نشان میدهد پاسخ معمولاً منفی است. سود این پروژهها غالباً در جیب عدهای محدود میرود، اما هزینههای آن بر دوش جوامع محلی و تمام شهروندان میماند. الگوی رایج، عدم ایجاد اشتغال پایدار و عدم بازگشت منافع واقعی به بافت آسیبدیده محلی است. مشکل بزرگتر، ضعف "سازوکارهای حکمرانی محیط زیست" است. اغلب، ارزیابی اثرات زیستمحیطی به شکل صوری انجام میشود، جوامع محلی در تاریکی اطلاعاتی قرار میگیرند و نظارت مؤثری بر احیای منطقه پس از اتمام پروژه وجود ندارد. نتیجه این روند، ایجاد یک "گسست عمیق" در پیوند انسان با سرزمین است. اگر این روند مدیریت نشود، آیندگان آن را نه یک خطای کوچک، که یک "شکست اکولوژیک بزرگ" برای ایران خواهند دانست.
از فرسایش خاک تا بحران آب و هوا (تخریب زنجیرهای اکوسیستم)
برداشت بیرویه از پوسته زمین، تنها یک خسارت موضعی ایجاد نمیکند. این عمل، حلقه اول یک زنجیره مخرب است. خاک حاصلخیز سطحی که طی هزاران سال تشکیل شده، در معرض فرسایش بادی و آبی شدید قرار میگیرد و حاصلخیزی زمین برای کشاورزی و رویش گیاهان بومی از بین میرود. در گام بعد، این فعالیتها به طور مستقیم به "سفرههای آب زیرزمینی" حمله میکنند. حفر گودالهای عمیق، الگوی طبیعی نفوذ آب را مختل کرده و گاه مستقیماً به لایههای آبدار آسیب میزند. نتیجه این روند، تشدید بحران کمآبی، خشک شدن قناتها و چاههای محلی و تنش بر سر منابع آب باقیمانده است. مرحله نهایی این زنجیره، تشدید "پدیده گرد و غبار" و "افت کیفیت هوا" است. از بین رفتن پوشش گیاهی و خشک شدن خاک، مواد اولیه برای تولید ریزگردها را به وفور فراهم میکند. این ریزگردها نه تنها زندگی و سلامت ساکنان منطقه، بلکه استانهای همجوار را تحت تأثیر قرار میدهند و یک بحران فرامنطقهای ایجاد میکنند.
بحران تنوع زیستی و نابودی سرمایههای طبیعی ملی
هر دشت و کوهپایهای در ایران، میزبان مجموعهای منحصربهفرد از گونههای گیاهی و جانوری است که با شرایط خاص آن منطقه سازگار شدهاند. تخریب فیزیکی زیستگاه، مستقیمترین عامل انقراض این گونههاست. بسیاری از این موجودات پیش از آنکه حتی به طور علمی شناسایی شوند، نابود میشوند. این تنوع زیستی، تنها یک موضوع احساسی نیست؛ یک "سرمایه ملی" و یک "سامانه پشتیبانی حیات" است. گیاهان بومی در تثبیت خاک، چرخه آب و حتی مصارف دارویی نقش دارند. از بین رفتن آنها، سیستم را شکننده و غیرقابل بازیابی میکند. نگاه سنتی به توسعه، این "سرمایه طبیعی" را رایگان و تمامنشدنی فرض میکند. در حالی که در حسابداری مدرن زیستمحیطی، هزینه واقعی نابودی یک گونه یا یک مرتع، بسیار بیشتر از سود حاصل از برداشت چند تن خاک یا شن است. این نابودی، خسارتی غیرقابل جبران به میراث طبیعی کشور وارد میکند.
اقتصاد شکستخورده: تمرکز سود و تعمیم هزینهها
الگوی اقتصادی حاکم بر بسیاری از این پروژهها، نمونهای کلاسیک از "شکست بازار" است. سود حاصل از این فعالیتها، غالباً خصوصی، متمرکز و کوتاهمدت است. این سود به جیب تعداد محدودی از بهرهبرداران و دلالان میرود و چرخه اقتصادی پایداری در منطقه ایجاد نمیکند. در مقابل، "هزینههای اکولوژیک و اجتماعی" آن، کاملاً عمومی، پراکنده و بلندمدت است. هزینه درمان بیماریهای ناشی از ریزگردها، خسارت به کشاورزی و دامداری محلی، کاهش ارزش املاک، هزینههای احتمالی سیل (به دلیل تغییر الگوی نفوذ آب) و هزینههای بیشمار دیگر، بر دوش تمام جامعه، به ویژه ساکنان محلی تحمیل میشود. این عدم تعادل، توسعه را به یک بازی با جمع صفر تبدیل میکند که در آن عدهای محدود برنده و جامعه بزرگتری بازنده میشود. این مدل نه تنها ناپایدار، که عمیقاً ناعادلانه است و به تشدید فقر و نابرابری در مناطق محروم دامن میزند.
حکمرانی ضعیف محیط زیست: از ارزیابی صوری تا فقدان نظارت
اساس مقابله علمی با این چالش، اجرای دقیق "ارزیابی اثرات زیستمحیطی" برای هر پروژه است. اما در عمل، این ارزیابیها اغلب ضعیف، ناقص یا کاملاً صوری هستند. گزارشها بدون مطالعه میدانی کافی تهیه شده و پیامدهای زنجیرهای و بلندمدت را نادیده میگیرند. پس از صدور مجوز، "خلأ نظارتی" بزرگتر میشود. دستگاههای متعدد، مسئولیت را بین یکدیگر پاسکاری میکنند و نظارت مستمر و مؤثری بر رعایت ضوابط یا تعهدات بهرهبردار (مانند احیای منطقه پس از اتمام کار) وجود ندارد. نتیجه، بیتفاوتی کامل به عواقب تخریب است. محوریترین مشکل، "فقدان شفافیت و مشارکت مردمی" است. جوامع محلی، اصلیترین ذینفعان و اولین قربانیان این تخریبها هستند، اما معمولاً از جزییات پروژه، عواقب آن و منافعش بیاطلاع میمانند. این عدم شفافیت، منجر به بیاعتمادی عمیق، ناتوانی در دفاع از حقوق و افزایش آسیبپذیری اجتماعی میشود.
راه برونرفت: تابآوری اکولوژیک و عدالت محیطزیستی
راه حل، نه توقف مطلق توسعه، بلکه تغییر مسیر به سمت "توسعه هوشمند و مسئولانه" است:
- اولین گام، تصحیح "قیمتگذاری منابع طبیعی" است. باید بهای واقعی تخریب خاک، آب و هوا در هزینههای پروژه محاسبه و از بهرهبردار اخذ شود. این کار توجیه اقتصادی پروژههای مخرب را از بین میبرد.
- گام دوم، تقویت "حکمرانی مشارکتی" است. تشکیل "گروههای پایش مردمی محیط زیست" با آموزش جوامع محلی، میتواند ناظری قدرتمند و دائمی بر فعالیتها ایجاد کند. همچنین، ایجاد "صندوقهای توسعه محلی" که درصدی از درآمد پروژهها را برای جبران خسارات و ایجاد اشتغال جایگزین در خود منطقه هزینه کند، ضروری است.
- سومین و کلیدیترین گام، "الزام به احیای اکولوژیک" است. هر مجوز بهرهبرداری باید همراه با یک "طرح دقیق و تأمینشده مالی" برای بازسازی زمین پس از اتمام کار باشد. وام یا تضمین مالی بهرهبردار باید تا زمان موفقیتآمیز بودن عملیات احیا، بلوکه شود. این کار، تخریب را از یک اقدام بدون هزینه به یک فعالیت پرهزینه تبدیل میکند و انگیزه برای مراقبت از زمین را افزایش میدهد.