آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
در روزهایی که سبد کالای خانوار ایرانی زیر فشار طاقتفرسای تورم و افزایش سرسامآور قیمتها در حال لاغر شدن است، هر اظهارنظر رسمی درباره معیشت مردم، میتواند به آتشی زیر خاکستر تبدیل شود. این بار، شعلهها از جایی زبانه کشید که کمتر کسی انتظار داشت: پشت میز کارشناسی یک برنامه تلویزیونی. توصیه یکی از کارشناسان صداوسیما به مردم برای جایگزینی «جو» به جای «برنج» در سبد غذایی، به سرعت به یکی از سوژههای داغ و بحثبرانگیز فضای مجازی و رسانهای تبدیل شد. توصیهای که با نیت ارائه راهحل برای گرانی مطرح شد، اما در عمل، نمک پاشیدن بر زخم معیشتی قشر آسیبپذیر جامعه تفسیر گردید. این کارشناس با اشاره به قیمت بالای برنج گفته است: «حالا که برنج گران هست مسلماً جو میتواند به کمک مردم بیاید.» او در ادامه به خواص غذایی جو، مشابهت آن با گندم و برنج و حتی استفاده از آن در رژیمهای لاغری اشاره کرده و تأکید نموده: «جو ارزش غذایی کافی دارد نه اینکه غذا نیست... پس میتوانیم یکی از برنامههای سبد غذایی جو باشد. مگر میتوان همیشه از برنج استفاده کرد؟»
این اظهارات در حالی مطرح میشود که برنج، به عنوان یک کالای اساسی و قوت غالب بخش عمدهای از مردم ایران، به دلیل نوسانات ارزی و تورم بالا، به کالایی لوکس و دور از دسترس برای بسیاری از خانوادهها تبدیل شده است. در چنین شرایطی، به جای آنکه راهحلهای کلان اقتصادی و حمایتی برای کنترل قیمت ارائه شود، این توصیه به نظر میرسد که «مشکل را باید در سبد خرید مردم جستجو کرد، نه در سیاستهای اقتصادی.» واکنش کاربران فضای مجازی به این سخنان، عموماً همراه با طنزهای تلخ، خشم و ناامیدی بوده است. بسیاری این صحبتها را نشان از بیخبری یا بیتفاوتی مسئولان و کارشناسان نسبت به عمق فاجعه معیشتی دانستهاند. برخی نیز با طعنه پرسیدهاند که آیا قرار است پس از جو، نوبت به علفخوراکی هم برسد؟ با این حال، اگر از بستر پرتنش اجتماعی و اقتصادی فعلی فاصله بگیریم، نگاهی علمی به مقایسه جو و برنج میتواند جنبه دیگری از ماجرا را روشن کند. بر اساس گزارش مرکز مشاوره مصرفکنندگان ایالت بایرن آلمان، جو به دلیل دارا بودن فیبر خوراکی بسیار بیشتر، گزینه غذایی مغذیتر و مفیدتری نسبت به برنج سفید محسوب میشود. اما پرسش اصلی اینجاست: آیا در شرایط بحرانی معیشتی، ارائه توصیههای تغذیهای — حتی اگر از نظر علمی درست باشد — بدون در نظر گرفتن بافت فرهنگی، عادات غذایی ریشهدار و احساسات مردم، اقدام صحیح و مسئولانهای است؟ یا این کار تنها بر آشفتگی روانی جامعه میافزاید و اعتماد به نهادهای رسمی را بیشتر تخریب میکند؟ این ماجرا، بار دیگر مرز باریک بین «توصیه کارشناسی» و «درک واقعیت زندگی مردم» را به نمایش میگذارد. تحلیلی که در ادامه میآید، این حادثه را از زوایای مختلف اجتماعی، ارتباطی و علمی بررسی میکند.
شکاف ارتباطی عمیق؛ ناتوانی در درک «زبان» مردم
این اظهارنظر نمونه کلاسیکی از «شکاف ارتباطی» بین یک نهاد رسمی (یا نماینده آن) با جامعه است. مشکل اصلی نه در ذات پیشنهاد تغذیهای، که در «زبان» و «زمینه»ی مطرح کردن آن است. توصیه به تغییر قوت غالب مردم، آن هم در اوج فشار اقتصادی، بدون هیچ گونه همدلی و درک اولیه از رنج معیشتی، پیامی تحقیرآمیز و دور از واقعیت را منتقل میکند. زبان به کار رفته («حالا که برنج گران هست...»، «مگر میتوان همیشه از برنج استفاده کرد؟») حالتی از بدیهیانگاری و سادهسازی یک مشکل پیچیده را دارد. این گفتار، مسئله گرانی و مدیریت نادرست اقتصادی را به یک «انتخاب شخصی» در سبد خرید تقلیل میدهد. گویی اگر مردم عاقلانهتر خرید کنند، مشکل گرانی حل میشود. در ارتباطات بحران، اولین قدم، نشان دادن درک و همدلی با وضعیت مردم است. یک پیام مسئولانهتر میتوانست با اعتراف به وجود مشکل گرانی و دشواری شرایط آغاز شود، سپس در قالب یک مجموعه برنامه آموزشی مستقل و بدون ارتباط مستقیم به بحران فعلی، به مزایای تنوع بخشی به سبد غذایی و معرفی غلات مفیدی مانند جو بپردازد. ترکیب این دو موضوع در یک جمله، فاجعه ارتباطی ایجاد کرد.
بعد جامعهشناختی؛ تحمیل «سبد غذایی نخواسته» و نادیده گرفتن فرهنگ
برنج در فرهنگ غذایی بخش بزرگی از ایران تنها یک «ماده غذایی» نیست، یک «کالای فرهنگی» است که با هویت، مناسبتها، خاطرات و ساختار وعدههای غذایی پیوند خورده است. توصیه به حذف یا جایگزینی آن، صرف نظر از توجیه اقتصادی یا سلامتی، به معنای نادیده گرفتن این بافت فرهنگی عمیق است. از منظر جامعهشناسی، این اقدام شکلی از «تحمیل سبد غذایی نخواسته» به جامعه است. هنگامی که سیستم توزیع و اقتصاد نتواند کالای مطلوب و سنتی مردم را در قیمتی منطقی فراهم کند، به جای اصلاح سیستم، بر مردم فشار میآورد که الگوی مصرف خود را تغییر دهند. این امر احساس بیقدرتی و تحقیر را در جامعه تشدید میکند. این اتفاق، «سلسله مراتب نیازهای مازلو» را نیز به یاد میآورد. وقتی نیازهای اولیه فیزیولوژیک و امنیتی (دسترسی به غذای مطلوب و با ثبات قیمت) برآورده نشود، صحبت از نیازهای سطوح بالاتر مانند سلامت بهینه (با جایگزینی جو) نه تنها بیاثر، که خشمبرانگیز است. مردم ابتدا به دنبال سیر شدن با غذای مورد علاقه و قابل دسترس هستند، سپس به فکر بهینهسازی رژیم غذایی میافتند.
مدیریت بحران اعتماد؛ تخریب بیشتر سرمایه اجتماعی نهادها
صداوسیما به عنوان یک نهاد عمومی و رسانه ملی، در شرایط بحران، نقشی کلیدی در آرامشبخشی، شفافیتسازی و امیدآفرینی دارد. پخش چنین اظهارنظری، حتی اگر از قصد بدی نباشد، دقیقاً عکس این نقش را ایفا میکند. این اقدام، بیاعتمادی موجود به نهادهای رسمی را عمیقتر میکند. این رویداد، سوءبرداشت از مفهوم «رسالت آموزشی» رسانه را نیز نشان میدهد. آموزش و ترویج سبک زندگی سالم زمانی مؤثر است که در بستری از اعتماد و همراهی با مخاطب صورت گیرد. وقتی مخاطب احساس کند رسانه درکی از مشکلات اولیه او ندارد، هر گونه پیام آموزشی بعدی — حتی اگر مفید — با دیواره دفاعی و بیاعتمادی روبرو خواهد شد. برای ترمیم این آسیب، نیاز به عذرخواهی یا توضیح فوری و هوشمندانه از سوی مسئولان ذیربط است. توضیحی که نشان دهد این سخن، نظر شخصی یک کارشناس بوده و سیاست یا توصیه رسمی صداوسیما نیست. سکوت در این زمینه به معنای تأیید ضمنی و تشدید بحران اعتماد است.
نگاه علمی مقایسهای؛ واقعیتهایی درباره جو و برنج
از دیدگاه صرفاً تغذیهای، گزارش مرکز مشاوره آلمان نکات درستی را خاطرنشان کرده است. جو (به ویژه جو دوسر پرک) منبع غنیتری از فیبر، به ویژه فیبر محلول بتاگلوکان، نسبت به برنج سفید است. این فیبر برای سلامت قلب، تنظیم قند خون، ایجاد سیری طولانیتر و بهبود گوارش مفید است. در این زمینه، جایگزینی بخشی از برنج با جو میتواند یک انتخاب سلامتمحور باشد. اما این مقایسه، چند تفاوت ظریف مهم دارد:
- اولاً، برنج قهوهای (سبوسدار) نیز فیبر قابل توجهی دارد و مقایسه صرف با برنج سفید ناقص است.
- ثانیاً، تفاوت در طعم، بافت و روش پخت این دو غله اساساً متفاوت است و نمیتوان به سادگی یکی را جایگزین کامل دیگری کرد. جو بیشتر در سوپ، آش یا به صورت فرنی مصرف میشود.
- نکته کلیدی دیگر، مسئله «دسترسی» و «قیمت» است. در حال حاضر قیمت جو نیز افزایش یافته و ممکن است دسترسی به جو با کیفیت در همه مناطق آسان نباشد. بنابراین، حتی از نظر علمی نیز نمیتوان به صورت کلی و برای همه، یک نسخه واحد پیچید. یک پیام علمی مسئولانه باید تمام این جوانب را در نظر بگیرد.
راهکارهای ارتباطی و محتوایی جایگزین
اگر قرار بر ارائه محتوای آموزشی درباره تنوع بخشی به سبد غلات بود، بهترین روش، ساخت برنامهای مستقل، جذاب و آموزشی بود. برنامهای که به معرفی غلات قدیمی و مفید ایران مانند جو، جوی دوسر، چاودار و ارزن میپرداخت، تاریخچه، خواص و دستورپختهای متنوع و خوشمزه برای آنها را آموزش میداد. این محتوا باید کاملاً از بحث گرانی و سیاست جدا میماند. در مواجهه با بحران گرانی، نقش رسانه ملی میتوانست پرسشگری و شفافیتسازی باشد. دعوت از مسئولان برای توضیح علل گرانی و اقدامات در دست اجرا، گزارش از مراکز توزیع کالاهای اساسی با قیمت مصوب، معرفی بازارهای محلی با قیمتهای مناسب و ایجاد کمپینهای حمایت از تولید داخلی، اقدامات سازندهتری محسوب میشوند. در نهایت، نیاز به آموزش «سواد رسانهای» و «سواد اقتصادی» به مجریان و کارشناسان صداوسیما بیش از پیش احساس میشود. آنان باید بدانند که هر کلمه در شرایط حساس، میتواند بار معنایی سنگینی داشته باشد. مشاوران ارتباطات بحران باید در کنار تولید برنامههای زنده حضور داشته باشند تا از بروز چنین اشتباهات فاحشی که هزینه اجتماعی گزافی دارد، جلوگیری کنند.