آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:
در فضای پرتنش اقتصادی و اجتماعی ایران، هر تصویر و حرکتی از نزدیکان مقامات حکومتی میتواند به سرعت به موتور محرک بحثهای داغ و انتقادات تند تبدیل شود. این بار نوبت سفر خانوادگی دختر و داماد رئیسجمهور بود که با انتشار تصاویری از یک فروشگاه لباس محلی در آلماتی، قزاقستان، جنجالآفرین شد. تصاویر منتشرشده که ظاهراً توسط خود فروشگاه در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شده، نشان میدهد زهرا پزشکیان، دختر رئیسجمهور، به همراه همسرش در حال گشتوگذار و خرید در یک فروشگاه پوشاک محلی در آلماتی هستند. این تصاویر بلافاصله در شبکههای اجتماعی فارسیزبان دست به دست شد و واکنشهای گستردهای را برانگیخت. منتقدان و کاربران فضای مجازی در اظهارنظرهای خود، این سفر را در تضاد با شرایط سخت معیشتی مردم و بیعملی دولت در حل مشکلات اقتصادی کشور دانستند. بسیاری با لحنی تلخ پرسیدند که در حالی که مردم با تورم بالا، گرانی و بیکاری دست و پنجه نرم میکنند، نزدیکان مسئولان چگونه میتوانند به سفرهای تفریحی بروند؟
در پی موج انتقادات، محمدحسن مبین، مدیرکل دفتر رئیسجمهور، با انتشار پستی در یکی از پلتفرمهای داخلی، به این «حواشی زرد» پاسخ داد. او اعلام کرد که این سفر، بخشی از یک برنامه دیپلماتیک رسمی و به دعوت ریاست جمهوری قزاقستان بوده است. مبین در توضیح خود نوشت: «خانم زهرا پزشکیان به دعوت ریاست جمهوری قزاقستان از چند مرکز فرهنگی در شهر آستانه بازدید کرد و این بازدیدها امری معمول در سفرهای دیپلماتیک است.» این توضیح تلاش داشت تا ماهیت سفر را از یک گردش شخصی به یک برنامه فرهنگی-دیپلماتیک تغییر دهد. با این حال، این توضیح نتوانست منتقدان را قانع کند. بسیاری از کاربران با اشاره به تصاویر خرید در فروشگاه و فضای غیررسمی آن، در «دیپلماتیک» بودن تمامی بخشهای این سفر تردید کردند. آنان پرسیدند آیا بازدید از مراکز فرهنگی شامل خرید لباسهای محلی نیز میشود؟ این اتفاق در حالی رخ میدهد که پیشتر نیز معاون رئیسجمهور در پاسخ به سوالی درباره سفرهای خانوادگی مسئولان گفته بود: «چون با پول خودشون رفتن به مردم ربطی نداره.» این اظهارنظر نیز در زمان خود جنجالساز شده بود و حالا در کنار ماجرای جدید، دوباره بر سر زبانها افتاده است. این رویداد بار دیگر خط قرمزهای حساس افکار عمومی را نشان میدهد: در شرایط دشوار اقتصادی، هرگونه نمایشی از رفاه یا سفرهای تفریحی نزدیکان به حکومت، میتواند به سرعت به نمادی از بیتفاوتی و شکاف طبقاتی تبدیل شود. تحلیل این جنجال، ابعاد مختلف ارتباطی، اجتماعی و سیاسی آن را روشن میکند.
شکاف ادراکی و ارتباطی؛ ناتوانی در مدیریت انتظارات عمومی
ریشه اصلی این جنجال، یک «شکاف ادراکی» عمیق است. از دید دفتر ریاستجمهوری، این یک سفر دیپلماتیک همراه با برنامههای فرهنگی تعریفشده است که نیازی به توضیح عمومی ندارد. اما از دید بخش قابل توجهی از افکار عمومی، تصاویر منتشرشده (خرید در فروشگاه محلی) نماد یک «سفر تفریحی-خانوادگی» است. دفتر ریاستجمهوری با استفاده از واژگانی مانند «حواشی زرد» و «رفتار سخیف مدعیان»، سعی در بیاهمیتسازی و کوچکشمردن انتقادات داشت. این رویکرد دفاعی-تهاجمی، به جای آرامکردن فضا، معمولاً بر شدت اعتراضات میافزاید، زیرا احساس «درخور خطاب نبودن» و «بیپاسخ ماندن» را در منتقدان تقویت میکند. یک مدیریت ارتباطی هوشمندتر میتوانست پیشدستانه باشد. مثلاً، میتوانست پیش از انتشار تصاویر یا همزمان با آن، گزارشی رسمی و شفاف از اهداف، برنامهها و دستاوردهای این سفر دیپلماتیک-فرهنگی منتشر کند. این کار، چهارچوب تفسیر رویداد را از ابتدا تعیین میکرد. پاسخ پس از جنجال، همواره اثرگذاری کمتری دارد.
بستر اجتماعی-اقتصادی؛ نمادگرایی در شرایط بحران
این جنجال در خلأ اتفاق نیفتاده است. در بستری از تورم بالا، کاهش قدرت خرید، تحریمها و احساس نابرابری اجتماعی، هر تصویری که بتواند به عنوان نماد «سبک زندگی متفاوت نخبگان حاکم» تفسیر شود، به سرعت شعلهور میشود. خرید از یک فروشگاه محلی در کشوری خارجی، برای بسیاری نماد «دسترسی به رفاه و کالاهای مطلوب» است که در داخل کشور یا بسیار گران است یا دستنیافتنی. این نمادگرایی، مستقل از واقعیت مالی سفر است. حتی اگر هزینه سفر کاملاً شخصی باشد، نمایش آن در فضای عمومی در شرایط بحران، از نظر روانشناسی جمعی، یک «بیحسی اجتماعی» تلقی میشود. گویی مسئول یا نزدیکانش از رنج عمومی فاصله گرفتهاند و در دنیای دیگری زندگی میکنند. اظهارنظر معاون رئیسجمهور نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است. این جمله از نظر منطقی ممکن است درست باشد، اما از نظر ارتباطی فاجعه است. زیرا مسئله مردم «منبع مالی» نیست، بلکه «نمادین بودن اقدام» در یک زمانه خاص است. این ناتوانی در درک زبان نمادین اعتراضات، مشکل را پیچیدهتر میکند.
دیپلماسی عمومی و مرزهای مبهم سفرهای رسمی-شخصی
از منظر دیپلماسی، همراهی اعضای خانواده در سفرهای رسمی مقامات جهانی امری غیرمعمول نیست و گاه حتی به عنوان ابزاری برای ایجاد ارتباطات شخصیتر و گرمتر بین رهبران به کار میرود. دعوت از خانواده مقام مهمان توسط میزبان نیز میتواند نشانه ادب و احترام باشد. با این حال، چالش زمانی ایجاد میشود که مرز بین برنامههای رسمی (بازدید از مراکز فرهنگی به دعوت ریاست جمهوری) و برنامههای شخصی (گشتوگذار و خرید آزاد) در انظار عمومی محو میشود. دفتر ریاستجمهوری کل سفر را در قالب «بازدید دیپلماتیک» تعریف میکند، اما عموم مردم، بخشهای شخصی و غیررسمی آن را میبینند و بر همان اساس قضاوت میکنند. برای جلوگیری از چنین سوءتفاهمهایی، در بسیاری از کشورها، برنامههای خانوادگی مقامات در سفرهای رسمی یا کاملاً خصوصی نگه داشته میشود، یا اگر جنبه عمومی دارد، به صورت کنترلشده و در قالب برنامههای مشخصِ از پیش اعلامشده (مثلاً بازدید از یک مرکز خیریه به همراه همسر) انجام میشود. انتشار تصاویر از فروشگاههای محلی توسط خود فروشگاه، کنترل این فضا را از دست مسئولان ایرانی خارج کرد.
نقش شبکههای اجتماعی و تغییر بازی قدرت در افکار عمومی
این رویداد نمونهای کلاسیک از قدرت شبکههای اجتماعی در به چالش کشیدن روایت رسمی است. در گذشته، روایت رسمی دولت درباره یک سفر دیپلماتیک تنها روایت موجود بود. امروزه، یک فروشگاه محلی در آلماتی با انتشار یک عکس، میتواند روایت رقیب و جذابتری ایجاد کند که سریعتر و گستردهتر از بیانیههای رسمی پخش میشود. نهادهای رسمی اغلب در مواجهه با این پدیده کند و دفاعی عمل میکنند. آنها هنوز به خوبی نیاموختهاند که در عصر اطلاعات، نه تنها اعمال رسمی، بلکه تصاویر به ظاهر بیاهمیت از زندگی شخصی (به ویژه در مکانهای عمومی خارجی) نیز میتواند به سرعت سیاسی شود و نیاز به مدیریت پیشگیرانه دارد. این امر نیازمند ایجاد «آگاهی محیطی» بالاتری برای مقامات و همراهان آنان است. آنان باید بدانند که در هر مکان عمومی، یک دوربین بالقوه وجود دارد و هر تصویر میتواند در بافت خاص اجتماعی داخلی، معنایی کاملاً متفاوت از قصد اولیه پیدا کند. این یک واقعیت جدید در حکمرانی است.
پیامدهای احتمالی و درسهایی برای آینده
پیامد کوتاهمدت این جنجال، افزایش بیشتر شکاف اعتماد بین قشر معترض و نهادهای حکومتی و تقویت روایت «دور بودن مسئولان از زندگی مردم» است. این امر میتواند فضای اجتماعی را برای بحثهای آینده درباره هر موضوع اقتصادی، بیشتر قطبی و احساسی کند. برای دفتر ریاستجمهوری و نهادهای ارتباطی دولت، این اتفاق باید به عنوان یک «هشدار ارتباطی» جدی در نظر گرفته شود. نیاز به استراتژی فعالتر و شفافتر برای معرفی برنامههای رسمی، به ویژه آنهایی که شامل خانواده میشود، احساس میشود. سکوت یا پاسخهای کوتاه و تحقیرآمیز به سوالات عمومی، دیگر جوابگو نیست. در نهایت، این ماجرا بر یک اصل ساده اما اغلب فراموششده در حکمرانی تأکید میکند: در شرایط بحران، «ظاهر» به اندازه «واقعیت» اهمیت دارد. حتی اگر یک اقدام کاملاً قانونی و بیاشکال باشد، اگر در ظاهر با شرایط عمومی جامعه در تضاد به نظر برسد، میتواند هزینه سیاسی و اجتماعی سنگینی داشته باشد. مدیریت این «ظواهر» و «نمادها»، بخشی جداییناپذیر از هنر حکمرانی در عصر رسانههای اجتماعی است.