دوشنبه / ۹ تیر ۱۴۰۴ / ۰۰:۰۸
کد خبر: 30502
گزارشگر: 548
۶۸۶
۰
۰
۰

نقد فیلم هناس

نقد فیلم هناس
فیلم سینمایی "هناس" به کارگردانی حسین دارابی، با نگاهی زنانه به زندگی شهید داریوش رضایی‌نژاد پرداخته است. این اثر که مریلا زارعی و بهروز شعیبی در نقش‌های اصلی آن ظاهر شده‌اند، با وجود بازی درخشان زارعی، به دلیل ضعف‌های فیلمنامه و کارگردانی نتوانسته به اثر قابل‌دفاعی تبدیل شود. آیا این فیلم توانسته حق مطلب را درباره شهید هسته‌ای ادا کند؟

آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:

فیلم سینمایی هناس (صورت فلکی) فیلمی بیوگرافی از زندگی شهید داریوش رضایی‌نژاد است. دومین فیلم مشترک حسین دارابی در قامت کارگردان و محمدرضا شفاه به عنوان تهیه کننده. داستانی رئالیستی از روزهای پایانی زندگی این دانشمند هسته ای که از زاویه دید همسر ایشان روایت می‌شود.

زاویه دیدی که پاشنه آشیل فیلم بدل شده است. طرح اصلی فیلم داستان زنی است که تلاش دارد به هر نحوی زندگی خود و خانواده‌اش را حفظ کرده و آن را از خطرات و آشوب‌های پیرامون کاری همسرش دور سازد. روایتی زنانه که اغلب دل‌نگرانی‌ها و اضطراب‌های او را به تصویر می‌کشد. زنی آشفته و پریشان که نه‌تنها همسر خویش را در کارهایش تشویق نکرده، بلکه او را تحت‌فشار و تهدید قرار می‌دهد تا به خواسته‌های غیرمنطقی خود برسد. نیم بیشتری از فیلم به دست‌اندازی‌های زن برای ممانعت از فعالیت‌های شوهرش اختصاص‌ دارد. زن به جایی همراهی با همسرش، اغلب در حال دعوا، غر زدن یا رایزنی با رقیب همسرش است. از این‌رو هناس بیشتر از آنکه به تجلیل و معرفی دستاوردها و خدمات این شهید بزرگوار بپردازد، بر چالش های میان این دو تمرکز کرده است. انتخاب غلط زاویه دید منجر شده فیلم از حالت بیوگرافی قهرمان‌گونه به یک اثر رمانتیک بدل شود. زاویه دیدی که شاید کارگردان قصد داشته کلیشه زنان مقاوم و همراه را در ذهن مخاطب شکسته تا از این طریق زنی ناسازگار با سیستم را به مخاطب بنمایاند. زنی که با مقاومت‌ها و اصرارهای همسرش و درنهایت باحال و هوای رمانتیک فارغ از دلایل منطقی و عقلی حاضر به ماندن در ایران می‌شود.

فیلم هناس روایت تلخی از ترور شخصیتی است که درونمایه بزرگی را درون خود جای داده؛ اما ساختار فیلمنامه و ریتم نامناسب آنچنان کمکی به انتقال صریح درونمایه نمی‌کنند. حسین دارابی، کارگردان فیلم هناس، پیش از این فیلم، سابقه طولانی در ساخت فیلم‌های کوتاه داشته است. او کارگردانی فیلم بلند خود را با فیلم مصلحت شروع کرد. او علاقه زیادی به پرداخت به امنیت ملی و درونمایه ملی‌گرایانه دارد. درامی که از این درونمایه نشات می‌گیرد، پر از بار احساس و میهن‌پرستی است و مخاطبان می‌توانند با این درونمایه ارتباط برقرار کنند.

گرچه ریتم کند فیلم و صحنه‌های اسلوموشن از جذابیت فیلم کاسته و آن را به یک تله‌تئاتر طولانی بدل کرده اما انتخاب وحید رهبانی برای ایفای نقش منفی فیلم از نقاط مثبت و پرکشش فیلم است. رهبانی پس از بازی ضعیفش در فیلم ششلیک حال توانست با بازی در نقش منفی این فیلم استعداد بازیگری خود را به رخ بیننده بکشاند. میتوان گفت دارابی در انتخاب بازیگران کمی شتابزده عمل کرده است. انتخاب مریلا زارعی برای نقش شهره پیرانی همسر شهید از نقاط ضعف در انتخاب بازیگری است. نداشتن تناسب سنی میان بهروز شعیبی و مریلا زارعی پذیرش شخصیت شهره را دشوار ساخته است. همچنین بازی نه چندان جذاب زارعی در این نقش، منجر به خلق شخصیت تصنعی و باورناپذیر شهره کرده است. شخصیتی ناپخته که همذات پنداری مخاطب با او را سخت میکند. اوج بازی غیرقابل‌باور زارعی را می‌توان درصحنه آخر فیلم زمان خروج از محل کار همسرش دید. زنی که نیمه بیشتری از فیلم را به مانع‌تراشی برای همسرش پرداخته، حال در صحنه آخر با حس و حال قهرمان‌گونه و مقاوم از دفتر خارج می‌شود. تصنعی بودن این صحنه زمانی اوج می‌گیرد که او و فرزندش در نور محو می‌شوند.

هرچند شخصیت زن به درستی پرداخت نشده و ما بیشتر با یک زن محافظه‌کار و دل‌نگران روبه‌رو هستیم؛ شخیصت‌های مرد به‌خوبی این ضعف را پوشش داده‌اند. داریوش نماد آینده جوانان این سرزمین است که در فیلم بارها علت ماندن در ایران و نپذیرفتن صحبت‌های همسرش برای ترک محل کار را شرح می‌دهد. فردی استوار و مقاوم، که حاضر نیست در برابر حرف ناصحیح و زور سرخم کرده و تن به ذلت و خواری دهد. او بی آنکه همسرش بداند در فعالیت های هسته‌ای فعال بوده و مدت زمان طولانی این راز را با خود نگه داشته است. شخصیت مقتدری که نه تنها با تهدید سازمان‌های جاسوسی عقب نمینشیند بلکه تلاش دارد همسرش را نیز با خود همراه سازد. شخصیت داریوش گرچه اعتراضاتی به سیستم حاکم داشته و در اعتراضات سال 88 شرکت کرده اما حاضر به عقب نشینی در زمینه منافع ملی و میهنی نبوده و حضوری فعالانه در امور هسته‌ای کشور دارد. داریوش رضایی‌نژاد به‌زعم فیلم فردی فعال در پروژه‌های هسته‌ای است. فیلم دائماً این نکته را که او در اغلب پروژه‌های هسته‌ای کشور همراه با شهیدان شهریاری، علی محمدی و غیره حضور داشته، تاکید میکند و او را فردی مؤثر در صنعت هسته‌ای کشور نشان میدهد. شخصیتی وطن دوست که به دلیل حضوردر پروژهای هسته‌ای ممنوع خروج گشته و در لیست ترور سازمان موساد قرار میگیرد.

اما بی تجربگی حسین دارابی در ساخت فیلم بلند، و یا نداشتن اطلاعات کافی در مورد درام و نحوه پرداخت به آن، باعث شده فیلم جدیدش آنقدر که باید به خوبی ظاهر نشود و تبدیل به فیلمی شود که زود از یاد می‌رود. مریلا زارعی به عنوان نقش اول این فیلم، بازی تماشایی دارد. سابقه بازیگری او نشان می‌دهد که توانایی او در در آوردن نقش خوب و همدرد انگیز بسیار زیاد است و از پس نقش‌های متفاوت با خواسته‌ها و اهداف متفاوت بر می‌آید.

او در نقش یک همسر وفادار و نگران به نام شهره در آمده. نقش شهره، شخصیت پردازی مقبول و فعالی دارد. انگیزه در شخصیت که یکی از مهم‌ترین عناصر شخصیت پردازی است، بسیار واضح و منطقی است. مریلا زارعی توانست روند تغییر یک شخصیت به واسطه اتفاقات پی در پی را به خوبی به نمایش بگذارد. البته این تغییر در اواخر فیلم خیلی سرسری گرفته می‌شود و از ریتم خودش خارج می‌شود. بهروز شعیبی که در نقش اول مرد ظاهر شده، بازی ضعیفی دارد و نقش یک ملی گرا دانشمند را نتوانست به خوبی بازی کند و آن را برای مخاطب منطقی جلوه دهد. شخصیت داریوش با اینکه روی کاغذ شخصیت خوبی دارد؛ اما بهروز شعیبی نتوانست آن را جمع و جور اجرا کند.

وحید رهبانی که احتمالا او را از سریال تلویزیونی گاندو به یاد داشته باشید، نشان داد به خوبی می‌تواند از پس نقش‌های متفاوت بر بیاید. البته آنقدر منطقی بازی نمی‌کند که قابل تحسین باشد، اما همین که می‌تواند خواسته‌ها و تمایلات شخصیت را درک کند و آن را اجرا کند، یک قدم رو به جلو برای این بازیگر است. فیلم با یک سکانس شلوغ و خانوادگی آغاز می‌شود. سکانسی که سر و صدا در آن زیاد است و به مخاطب نوعی تشویش القا می‌کند. تشویشی که در طول فیلم چندباری تجربه می‌کنیم اما ریتم نا مناسب آن باعث شده تا این تشویش کیفیت و کمیت مناسبی نداشته باشد و تاثیری روی فیلم نگذارد.

به طور کلی سکانس‌های التهاب انگیز فیلم تعداد‌شان اصلا با طول مدت زمان فیلم جور نیستند و یک چیزی پایین‌تر از حد تعادل قرار دارند. ساختار فیلم‌های هیجان انگیز این چنینی، باید سکانس‌های بحرانش را در طول فیلم پراکنده کند تا مخاطب دقیقه به دقیقه به عمق فاجعه و دردسر در روایت پی ببرد. پرده اول فیلم زمینه چینی مناسبی ندارد. در واقع عناصر ساختار فیلمنامه هیچ سنخیتی باهم ندارند و لحظه به لحظه به جای رسیدگی به خواسته مخاطب، در خدمت درونمایه در می‌آیند که به دلیل ساختار نامنظم به درونمایه هم فرصت رسیدگی پیدا نمی‌کنند. در بطن روایت، وجود برخی سکانس‌ها کاملا بی دلیل است. یعنی سکانسی که ما در پرده اول دیدیم را اکنون مجبوریم باری دیگر در پرده دوم با همان ارزش اما ظاهری متفاوت ببینیم. با اینکه فیلم سعی دارد روند تغییر شخصیت را نشان دهد اما با استفاده اغراق آمیز از برخی سکانس‌ها، مخاطب را صرفا خسته می‌کند و نمی‌گذارد هیجان خودش را حفظ کند.

مریلا زارعی در فیلم هناس

پایان‌بندی فیلم به دلیل زمینه چینی نادرست، خیلی سرسری و بی منطق پیش می‌رود. پرده سوم پرداخت غیر قابل قبول به عناصر درونمایه است که هیچ کمکی به روایت نمی‌کند بلکه همان مقداری هم که تا پیش از این ساخته بود را خراب می‌کند. در واقع سکانس‌های پایانی سعی دارد از مخاطب احساس همدلی و دلسوزی بگیرد اما موفق نمی‌شود؛ زیرا نمی‌توان چیزی را که برایش زمینه چینی نشده را به اوج رساند. هر پایانی از یک آغازی شروع شده و در ادامه این آغاز آنقدر دچار کشمکش و پستی و بلند می‌شود تا در پایان به اوج خود برسد. اما فیلم هناس آغازش زمینه چینی بزرگی نمی‌کند و در اواسط فیلم به جای پیشرفت بحران با سکانس‌های منظم و خوش ساخت، هیجان رفته رفته ناپدید می‌شود و در پایان فیلم بدون زمینه چینی از مخاطب انتظار درک درونمایه را دارد.

نحوه پرداخت هناس به ترور معماگونه نبود

هِناس قرار است فیلمی‌خانوادگی با مایه‌های جاسوسی امنیتی باشد که از ملودرام به درام تبدیل می‌شود. قرار است فیلمی‌ باشد که حس و حال شخصی یک دانشمند هسته‌ای را بازنمایی کند و به لایه‌های درونی خانواده‌ای این چنینی بپردازد و از فضایی که تابه حال ندیده‌ایم پرده بردارد. از ماجراهایی که شاید یک دانشمند هسته‌ای در پیچ و تاب آن است. از مسائل علمی‌ گرفته تا مسائل خانوادگی تا برسد به شهادت دانشمند. امری قابل پیش بینی در داستان فیلم که حالا باید دراماتیزه شود.

هِناس با شخصیت داریوش پیش می‌رود و سپس به شهره می‌پردازد؛ شهره زنی است که می‌خواهد بلند پروازی داریوش، همسرش را ببیند اما لغو ناگهانی یک سفر، مسائلی را به وجود می‌آورد. ما آرام آرام متوجه ترور کردن دانشمندان هسته‌ای می‌شویم و توقع این است که داریوش و شهره باید دست بجنبانند. ایجاد یک مسأله امنیتی، بی شک لحن و روایت اثر را سمت یک داستان جاسوسی/ جنایی می‌برد که باید ایجاد ترس بکند و در یکی ۲ صحنه هم می‌کند، اما در برابر این ترس می‌توان ۲ شیوه رفتاری را انتخاب کرد و برگزید. یا با آن کنار آمد یا وارد کشمکش شد. زوج داریوش و شهره به ظاهر می‌خواهند به کشمکش با آن بپردازند اما تمام توان شان نه اطلاع دادن به سازمان اطلاعات است و نه به پلیس. بلکه خودشان می‌خواهد فرار یاد بگیرند و خودشان می‌خواهند کارگاه خود باشند. در درام، این اعمال قهرمانانه ثمری هم باید داشته باشد، چون درام زیست نیست، درام باید زیست ایجاد کند. مسأله اصلی کاراکترها در هناس انفعالی است که به وجود می‌آورند.

انفعالی که از سپردن خودشان به دست تقدیر نشأت می‌گیرد. داریوش با دیالوگ کلیدی نقل به مضمون «می‌خواهم دخترم طعم زندگی را بچشد» خود را به سمت ترور شدن سوق می‌دهد و این پذیرش را در خودش ایجاد می‌کند که دخترش می‌تواند صحنه مهلک به قتل رسیدنش را تماشا کند. هر ۲  زوج هم می‌پذیرند که تحت مراقبت و حفاظت نباشند، زیرا رفتارهای مشکوک را به بالا دستی اطلاع نمی‌دهند.

در اینجا نویسنده به جای اینکه کاراکترها را از انفعال خارج کرده یا مفهوم تقدیر را گسترش بدهد، با یکی ۲ جمله سعی دارد ما را قانع کند. مخاطبی را قانع کند که کلی تهدید ریز و درشت دیده و در فضایی نسبتاً ملتهب قرار دارد اما هیچ فعلی از زوج اصلی داستان نمی‌بیند. در واقع اگر بحث شهادت با تقدیری که داریوش به آن تن می‌دهد پیوند می‌خورد، وجوهی حماسی رقم زده می‌شد و کارگردان می‌توانست این ترور را تبدیل به امری قدسی کند.

نحوه پرداختش به ترور داریوش جنایی و تعلیقش در داستان جاسوسی و معماگونه نبود. در واقع و در اینجا ساختار معماگونه آمریکایی را داریم با مضمونی اینجایی و متافیزیکی که به یکدیگر پیوند نمی‌خورد و فیلم بی‌هویت و بی‌تأثیر رها می‌شود. درونمایه فیلم واقعا ارزشمند است. عناصر ملی گرایانه مخاطب‌های خاصی زیادی ندارد و اکثر مخاطبای ایرانی می‌توانند با آن ارتباط برقرار کنند. البته عناصر ملی گرایانه ظاهر فیلم است. فیلم در باطن به مسائل عمیق‌تری می‌پردازد.

یکی از این مسائل روند تغییرات شخصیت زیر بار مشکلات و بحران‌ها است. هر شخصیتی با یکسری رویداد‌های پر تنش دستخوش تغییر می‌شود؛ این تغییر مسئله عمیقی است. زیرا تغییر شخصیتی، باعث می‌شود شخصیت‌های اطراف هم نسبت به این تغییر واکنش نشان دهند.

یکی دیگر از مسائل درونمایه، تلاش نافرجام برای تغییر دادن شخصیت‌ها است. ذات به سختی تغییر می‌کند. اگر هم شخصی بخواهد ذات کسی را تغییر دهد، آن فرد ویژگی‌های دیگرش هم از دست می‌دهد. فیلم خیلی واضح می‌گوید که سعی نکنید عزیزانتان را تغییر دهید. تغییر دادن آن‌ها باعث می‌شود ویژگی‌های دیگرشان هم تغییر کند و روزی می‌رسد که دیگر آن عزیز را نمی‌شناسید.

به طور کلی فیلم درونمایه‌های عمیق و با ارزشی دارد اما ساختار بی نظم و مخاطب گریز فیلمنامه، باعث عدم انتقال درست و کاربردی این درونمایه شده است. فیلم هناس، روایت نافرجامی از یک داستان هیجان انگیز با پرداخت‌های تکراری است. البته مشکل فیلم تکراری بودن روایت آن نیست، بلکه نامنظم بودن ساختار آن است. اگر فیلمنامه ساختار منظم‌تری داشت، بدون شک درونمایه ارزشمند و بازی درخشان مریلا زارعی، هدر نمی‌رفت.

تحلیل تخصصی آسیانیوز ایران؛

۱. زاویه دید: نقطه قوت یا ضعف؟

  • فیلم از نگاه همسر شهید روایت می‌شود، اما این انتخاب به جای افزودن عمق به روایت، بیشتر به حاشیه‌پردازی‌های احساسی پرداخته است.
  • شخصیت "شهره" (مریلا زارعی) به جای همراهی با همسرش، مدام در حال اعتراض و ایجاد تنش است؛ تصویری که با کلیشه‌های رایج از همسران شهدا فاصله دارد.

۲. بازی‌ها: از درخشش تا ناکامی

  • مریلا زارعی: بازی عمیق و تاثیرگذار، اما شخصیت‌پردازی ضعیف.
  • بهروز شعیبی: نتوانست اقتدار یک دانشمند هسته‌ای را به تصویر بکشد.
  • وحید رهبانی (نقش منفی): یکی از نقاط قوت فیلم، اما حضور کمرنگ.

۳. ضعف‌های فنی

  • ریتم کند: صحنه‌های طولانی و تکرارشونده، فیلم را به تله‌تئاتری خسته‌کننده تبدیل کرده است.
  • پایان‌بندی ضعیف: تغییر ناگهانی شخصیت "شهره" در صحنه پایانی، غیرمنطقی و تصنعی به نظر می‌رسد.

۴. درونمایه ملی‌گرایانه: فرصتی از دست رفته

  • فیلم می‌توانست به دستاوردهای هسته‌ای ایران و نقش شهید رضایی‌نژاد بپردازد، اما بیشتر به کشمکش‌های خانوادگی محدود شده است.
  • پیام میهن‌پرستانه زیر سایه ضعف‌های روایی گم شده است.
https://www.asianewsiran.com/u/gNS
اخبار مرتبط
«غریب» بیشتر از این که یک اثر بیوگرافی باشد، فرصتی برای بیان شعارهای مختلف توسط سازندگان فیلم بوده است. متاسفانه شخصیت بروجردی در این جا تنها بهانه ای برای روایت آنچه که در کردستان در سال های اول انقلاب رخ داد است و تماشاگر با جزئیات چندانی درباره زندگی این شهید مواجه نمی شود. شاید سینمای ایران روزی این نکته را متوجه شود که بیان حرف های زیبا و نصیحت کردن شخصیت های شهید از طریق قاب سینما، لزوماٌ باعث شخصیت سازی نمی شود. شاید بهتر باشد زمان آن برسد که نگاهی منطقی تر و واقعی تر به شخصیت های جنگ داشته باشیم و آن ها را به حدی غیرعادی به تصویر نکشیم که نتوان در سینما باورشان کرد.
روباه قصه نافرجام ترور دانشمندان هسته ای کشورمان است که توسط یک جاسوس اسراییلی برنامه ریزی شده بود. این جاسوس برای عملی کردن برنامه ترور خود از شهروندان عادی استفاده می کند. حمید نادانسته به عنوان پیک موتوری با او همکاری می کند و ناخواسته شریک جرم او در ایجاد اخلال در امنیت کشور می شود. فیلم "روباه" ساخته بهروز افخمی، با ترکیبی از عناصر هالیوودی و روایت ایرانی، تلاش کرده تا خود را از آثار پروپاگاندای رایج متمایز کند. اما آیا این فیلم به استانداردهای یک اثر استراتژیک برای سینمای ایران رسیده است؟
فیلم «چ» فیلمی در ژانر جنگ است که نقش محوری دین و رهبر دینی در آن به خوبی به نمایش درآمده و اگر از منابع دست اولی مانند خاطرات شهید چمران، برای نوشتن فیلم‌نامه استفاده می‌شد علاوه بر نقاط مثبت نمایشی خود، از نقاط قوت تاریخی هم برخوردار می‌شد. «چ» نام فیلمی ایرانی به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا و محصول سال 1392 می‌باشد. این فیلم داستان 2 روز از زندگی شهید مصطفی چمران را در پاوه به تصویر می‌کشد. از جمله بازیگران آن می‌توان به: فریبرز عرب‌نیا، سعید راد، مریلا زارعی، بابک حمیدیان و مهدی سلطانی اشاره کرد.
فیلم سینمایی «خدای جنگ» به کارگردانی حسین دارابی که در چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر حضور داشت، با الهام از زندگی شهید حسن طهرانی‌مقدم و شکل‌گیری توان موشکی ایران در دوران دفاع مقدس ساخته شده است. این اثر با وجود موضوع جذاب و ظرفیت‌های تاریخی، به دلیل ضعف در فیلمنامه، کارگردانی و بازی‌گری با نقدهای جدی مواجه شده است.
"پیر پسر" نه فقط یک فیلم، که رویدادی فرهنگی است. این اثر سینمایی که پس از چهار سال کشمکش برای اخذ مجوز اکران، بالاخره به پرده سینماها راه یافت، با ترکیب استادانه ادبیات روسی و درام ایرانی، استانداردهای سینمای ملی را ارتقا داده است. حسن پورشیرازی در نقشی ماندگار، "غلام باستانی" را خلق کرده؛ پدری ستمگر که همچون ضحاک اسطوره‌ای، فرزندانش را می‌بلعد.
فیلم سینمایی "سلام علیکم حاج آقا" پس از ۶ سال انتظار و کشمکش‌های فراوان با ممیزی، سرانجام به پرده سینماها راه یافت. این کمدی اجتماعی به کارگردانی حسین تبریزی و با بازی حمید گودرزی و لیلا اوتادی، روایتگر ماجراهای طنزآمیز یک طلبه در تهران است.
فیلم سینمایی "اسفند" به کارگردانی دانش اقباشاوی، با پرداختی متفاوت به زندگی شهید علی هاشمی، توانسته الگویی جدید در سینمای دفاع مقدس ارائه دهد. این اثر که در جشنواره فجر امسال حضور داشت، با وجود برخی ضعف‌های روایی، به دلیل صداقت در روایت و تکنیک‌های سینمایی قابل توجه، مورد استقبال منتقدان قرار گرفته است.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید