آسیانیوز ایران؛ سرویس اقتصادی:
کاظم عاشوری گیلده - نویسنده و محقق: دو روز پیش مرکز آمار ایران گزارشی منتشر کرد که بار دیگر زنگ خطر وضعیت اقتصادی کشور را به صدا درآورد. طبق این گزارش، نرخ تورم مردادماه به ۴۲.۴ درصد نسبت به سال گذشته و ۳.۹ درصد نسبت به ماه قبل رسیده است. اما در میان همه کالاها، آنچه بیش از همه کمر مردم را خم کرده، قیمت غذاست؛ از میوه و خشکبار با بیش از ۵۵ درصد رشد گرفته تا سبزیجات، گوشت قرمز، مرغ، ماهی، لبنیات و سایر اقلامی که همگی بیش از ۵۰ درصد افزایش قیمت داشتهاند.
در کنار این فشار معیشتی، هزینه مسکن هم با تورم ۳۴ درصدی و اجارهبها با ۳۷ درصد رشد به یکی از بزرگترین کابوسهای خانوارهای ایرانی بدل شده است. طبق آمار رسمی، متوسط قیمت هر متر مربع مسکن در تهران به ۱۲۳ میلیون تومان رسیده؛ عددی که بسیاری از خانوادهها را از رؤیای خانهدار شدن برای همیشه دور میکند. به زبان ساده، امروز نیمی از درآمد یک خانوار ایرانی صرف مسکن و نزدیک به ۳۰ درصد دیگر صرف تأمین غذا میشود. یعنی بیش از ۸۰ درصد سبد هزینهای مردم تنها به دو نیاز ابتدایی اختصاص دارد. در چنین شرایطی، دیگر چه چیزی برای آموزش، درمان، حملونقل، تفریح، کتاب، هنر یا حتی پسانداز باقی میماند؟
نگاهی به هرم مازلو در آینه ایران
ابراهام مازلو، روانشناس آمریکایی، در دهه ۱۹۵۰ هرم معروف خود را ترسیم کرد که در آن نیازهای انسان به پنج سطح اصلی و یک سطح تکمیلی تقسیم میشوند:
۱. نیازهای فیزیولوژیک؛ مانند غذا، آب و خواب.
۲. نیازهای امنیتی؛ شامل امنیت شغلی، اقتصادی و جانی.
۳. نیازهای اجتماعی؛ همچون عشق، دوستی و تعلق به گروه.
۴. نیازهای احترام؛ دستیابی به موفقیت و جایگاه.
۵. خودشکوفایی؛ رشد فردی، خلاقیت و تحقق استعدادها.
و در نهایت، مرتبه ششم؛ خودتعالی.
اکنون اگر با دقت به آمارهای رسمی و واقعیتهای روزمره جامعه ایران نگاه کنیم، میبینیم که بخش بزرگی از جمعیت کشور هنوز در سطح اول و دوم این هرم گرفتار شدهاند. یعنی بخش عمده انرژی و درآمدشان صرف نان شب و سقف بالای سر میشود.
جامعهای درگیر بقا
وقتی بیش از ۸۰ درصد درآمد خانوادهها برای نیازهای اولیه خرج شود، طبیعی است که برای فرهنگ، هنر، نوآوری، آموزش و حتی تفریح جایی باقی نماند. جامعهای که همواره در حال جنگیدن برای زنده ماندن است، کمتر فرصت و انگیزهای برای اندیشیدن به آینده، خلاقیت و توسعه پیدا میکند.
این وضعیت پیامدهای گستردهای دارد:
- اضطراب و ناامنی روانی به بخشی از زندگی روزمره مردم تبدیل میشود.
- ذهنیت کوتاهمدت و منفعتطلبی فردی جای سرمایهگذاری بلندمدت و اعتماد اجتماعی را میگیرد.
- فساد و ناهنجاریهای اجتماعی گسترش پیدا میکند.
- بزهکاری و جرم افزایش مییابد.
- نابرابری اقتصادی و اجتماعی شدت میگیرد و شکاف طبقاتی عمیقتر میشود.
در چنین شرایطی، طبقه متوسط که در هر جامعهای ستون اصلی ثبات و توسعه است. به تدریج آب میرود و بخش بزرگی از آن به صف فقرا میپیوندد.
سیاست، فرهنگ و اقتصاد در سایه نیازهای ابتدایی
وقتی اکثریت جامعه در سطح پایین هرم مازلو باقی بماند، حتی سیاست و فرهنگ نیز شکل دیگری پیدا میکنند. در این وضعیت، وعدههای سیاسی بیشتر حول یارانه، کوپن، قیمت بنزین، دلار، آب و برق میچرخد. هنر و کتاب به حاشیه رانده میشود. فعالیت مدنی اولویتش را از دست میدهد. و مردم حاضر میشوند در ازای تضمین نان و امنیت، از بسیاری از حقوق اجتماعی خود چشم بپوشند. اما مشکل اصلی از جایی آغاز میشود که حکمرانی حتی از تأمین همین نیازهای اولیه هم ناتوان شود. آنگاه نارضایتی اجتماعی به سرعت تصاعدی رشد میکند و بحرانهای سیاسی و اقتصادی به مرز انفجار میرسند.
تجربههای تلخ جهانی
تاریخ معاصر پر از نمونههایی است که نشان میدهد چنین شرایطی پایدار نمیماند. از ونزوئلا تا یمن، از افغانستان تا کنگو و سومالی؛ کشورهایی که در فاصله چند سال گرفتار بحرانهای اقتصادی و اجتماعی شدند و نتوانستند از سقوط جلوگیری کنند. وجه مشترک همه این کشورها همین بود: اکثریت مردم درگیر سطح اول و دوم هرم مازلو بودند و دیگر فرصتی برای رشد و شکوفایی باقی نمیماند.
آیندهای که روشن نیست...
برای آنکه ایران به سرنوشت کشورهایی چون ونزوئلا یا افغانستان دچار نشود، نیازمند استدلالها و دلایل محکمی هستیم که نشان دهد آینده متفاوتی در انتظار است. اما واقعیت این است که در شرایط کنونی، چنین دلایل روشنی چندان در دسترس نیست. وقتی معیشت روزانه مردم در تنگناست و هر روز سهم بیشتری از درآمدشان به نان و اجارهبها اختصاص پیدا میکند، صحبت از توسعه، خلاقیت و پیشرفت بیشتر به یک رؤیا میماند. و جامعهای که در رؤیای بقا دستوپا میزند، دیر یا زود با پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سنگینی روبهرو خواهد شد.
سخن پایانی
امروز اگر بخواهیم جایگاه ایران را در هرم مازلو مشخص کنیم، باید صادقانه بپذیریم که بخش بزرگی از مردم هنوز در قاعده هرم باقی ماندهاند؛ جایی که بقا و امنیت اقتصادی و جانی همهچیز را تعیین میکند. این نهتنها بر زندگی فردی مردم اثر گذاشته، بلکه بر فرهنگ، سیاست، اقتصاد و آینده کشور نیز سایه انداخته است.
پرسش جدی اینجاست:
تا چه زمانی میتوان تنها با وعدههای کوتاهمدت، نیازهای اولیه را مدیریت کرد؟ و اگر این وعدهها نیز محقق نشود، جامعه چه مسیری را پیش خواهد گرفت؟