آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
چند روز پیش، در یکی از دادگاههای خانواده در تهران، زن و شوهری پس از سالها زندگی مشترک، برای دادخواست طلاق حاضر شدند. زن به قاضی گفت: «قربان، این مرد بدون اجازه من، دوباره ازدواج کرده. دیگر نمیتوانم با او زندگی کنم.» قاضی رو به مرد کرد و پرسید: «چرا چنین کاری کردی؟ چرا از همسرت اجازه نگرفتی؟»
مرد با کمال جدیت پاسخ داد: «اما آقا، او میدانست! همیشه وقتی دیر به خانه میرسیدم، همسرم میپرسید: کجا بودی؟ و من صادقانه میگفتم: خانه همسر دیگرم. او هم در پاسخ میخندید. من فکر میکردم که او از این موضوع آگاه است و مشکلی ندارد.» این گفتگو، حاضران در دادگاه را شگفتزده کرد. به نظر می رسید مرد به راستی باور داشت که همسرش از ازدواج دوم او باخبر است، در حالی که زن، سخنان شوهرش را به شوخی گرفته بود. این ماجرای عجیب، نشان میدهد چگونه یک ارتباط نادرست و برداشت اشتباه، میتواند به پایان یک زندگی بینجامد. این داستانِ به ظاهر ساده، چند نکته مهم را نشان میدهد:
۱. ضعف در گفتگو
مشکل اصلی این زوج، گفتگوی نکردنِ صریح و روشن بود. مرد به شوخیهای همسرش بهطور جدی نگاه میکرد و زن نیز گمان نمیکرد که شوهرش چنین کاری را انجام دهد.
۲. آگاهی نداشتن از قانون
بر پایه قانون ایران، یک مرد برای ازدواج مجدد، باید رضایتِ همسر اول را بگیرد و بتواند دلیل موجهی مانند ناتوانی همسر در انجام وظایف زناشویی را به دادگاه ثابت کند. سرپیچی از قانون، توجیهی برای انجام کار خلاف نیست.
۳. اهمیت رضایت آشکار
رضایت برای ازدواج مجدد باید آشکار، رسمی و با آگاهی کامل باشد. نمیتوان به شوخی های روزمره یا صحبت های غیرجدی استناد کرد.
۴. نقش دادگاه
چنین پرونده هایی نشان می دهند که دادگاه های خانواده، تنها برای صدور حکم نیستند، بلکه جایی برای روشن شدن حقایق و آموزش حقوقی به مردم نیز هستند.
۵. درس همگانی
این داستان به همه یادآوری می کند که در مسائل مهم زندگی، مخصوصا در روابط، باید با صراحت و روشنی صحبت کرد و هیچ چیز را نباید فرض گرفت.