آسیانیوز ایران؛ سرویس ورزشی:
در طول تنها ۱۲ ساعت، دو نماد بزرگ فوتبال اروپا - اریک تنهاخ و ژوزه مورینیو - باشگاههای جدید خود در آلمان و ترکیه را ترک گفتند. اولی پس از تنها دو بازی در بوندسلیگا و دومی پس از حذف از لیگ قهرمانان. این برکناریهای سریع فقط در اروپا نیست؛ بلکه نشاندهنده یک اپیدمی جهانی است: بیماری بیصبری مزمن. این الگو تنها به ترکیه و آلمان محدود نمیشود. در آنسوی خلیجفارس، لیگهای عربی با سرمایههای بیکران، به بهانههای واهی و در بازههای زمانی کوتاهمدت، سرمربیان خود را برکنار میکنند. گویی که آنان یک کالای مصرفی سریعالتغییر هستند، نه یک رهبر استراتژیک.
اما ریشه این رفتار کودکانه در کجا نهفته است؟ آیا این تصمیمات، واکنشهای منطقی به فشار نتایج است یا نمایشی از مدیریت احساسی و عدم درک پروسه بلندمدت ساختن یک تیم؟ به نظر میرسد باشگاهها به جای درمان بیماری، به عوض کردن مداوم پزشک اصرار دارند. این مقاله با نگاهی مقایسهای به سه منطقه ترکیه، آلمان و کشورهای عربی، واکاوی میکند که چرا «زمان» به بزرگترین دشمن مدیران فوتبال تبدیل شده است و چگونه این چرخه معیوب، هرگز به پایان نمیرسد. برکناری سریع سرمربیان یک بیماری همهگیر است که ریشه در سه عامل کلیدی دارد: فشار نتیجهگرایی کوتاهمدت، مدیریت احساسی و عدم وجود برنامه استراتژیک. این تحلیل را در سه منطقه مورد بررسی قرار میدهیم:
۱. ترکیه: آتشی بدون احساسات
فوتبال ترکیه ذاتاً بر پایه احساسات شدید، رقابت افراطی و انتظارات فوری بنا شده است. در اینجا، باشگاهها نه یک نهاد ورزشی، بلکه یک نماد هویتی-اجتماعی هستند. بنابراین، هر شکست، یک «تحقیر» و نه یک «نتیجه» محسوب میشود. اخراج مورینیو تنها به خاطر حذف از لیگ قهرمانان نبود، بلکه به دلیل «چگونگی» آن (انتقاداتش از مدیریت و توهین به داوری ترکیه) بود. مدیران ترک برای آرام کردن هیجان هواداران و رسانهها، که سوخت اصلی فوتبال آنهاست، چارهای جز قربانی کردن سرمربی ندارند. این یک مدیریت بحران واکنشی است، نه مخافظتی!
۲. آلمان: نتیجهگرایی افراطی در لباس حرفهایگری
مورد برکناری تنهاخ در آلمان حتی از مورد ترکیه قابل تأملتر است. آلمان به عنوان مهد برنامهریزی و ساختار شناخته میشود. اما برکناری سرمربی پس از دو بازی، نشان میدهد که حتی در پیشرفتهترین ساختارها، «ترس از دست دادن» بر «خرد برنامهریزی» غلبه میکند. لورکوزن با فروش ستارههایش (مانند ویرتس) در حال بازسازی بود. قرارداد ۴ ساله با تنهاخ نشان از یک برنامه بلندمدت داشت. اما با تنها دو بازی ضعیف، کل این برنامه به باد فنا رفت. این عمل، یک تناقض آشکار است: سرمایهگذاری روی آینده، اما انتظار معجزه در حال.
۳. کشورهای عربی: فوتبال به مثابه کالای تجملی
در لیگهای عربی، به ویژه عربستان، فوتبال بیش از آنکه یک شوق باشد، یک پروژه تجملی و ابزار قدرت نرم است. سرمایهگذاران عربی که به دنبال بازگشت سریع سرمایه (Return on Investment) هستند، صبر و تحمل لازم برای پروسه طولانیِ ساختن تیم را ندارند. آنان مربی را به عنوان یک «تکنیسین فنی» میبینند که باید مانند یک دستگاه، نتیجه فوری تولید کند. اگر نتیجه نگرفت، دستگاه عوض میشود. این نگاه، کاملاً کودکانه و مصرفگراست. آنها پول دارند تا هر مربی بزرگی را بخرند، اما درک نمیکنند که پول نمیتواند «زمان» مورد نیاز برای ساخت هویت تیمی را بخرد.
جمعبندی مقایسهای: یک بیماری با سه نشانه مختلف
- ترکیه: بیصبری ناشی از هیجان و احساسات.
- آلمان: بیصبری ناشی از ترس از ضرر اقتصادی و ورزشی.
- عربستان: بیصبری ناشی از نگاه مصرفی و تجملاتی به فوتبال
در هر سه مورد، یکفاکتور مشترک وجود دارد: عدم وجود «پروسه محوری». باشگاهها به جای سرمایهگذاری روی یک فرآیند بلندمدت (Building a Process)، با نتایج کوتاهمدت (Short-Term Results) هستند. آنها فراموش کردهاند که نتیجه ثمره یک پروسه موفق است، نه برعکس. این چرخه معیوب تنها با تغییر نگرش از سوی مالکان و مدیران ارشد قابل شکستن است. باید پذیرفت که فوتبال مدرن، یک ماراتن است و نه دو سرعت. باشگاهی که هر چند ماه مربی خود را عوض میکند، مانند باغبانی است که هر هفته گلدان گیاه خود را عوض میکند و از رشد نکردن آن متعجب است.