چهارشنبه / ۲۶ شهریور ۱۴۰۴ / ۲۱:۳۶
کد خبر: 32438
گزارشگر: 548
۳۴۰
۰
۰
۴
کاظم عاشوری گیلده - محقق و نویسنده

چرا دو کودک در یک خانواده دو سرنوشت متفاوت پیدا می‌کنند؟

چرا دو کودک در یک خانواده دو سرنوشت متفاوت پیدا می‌کنند؟
گاهی در خانواده‌ای دو فرزند از یک پدر و مادر به دنیا می‌آیند. هر دو در یک خانه زندگی می‌کنند، از یک سفره غذا می‌خورند، یک مدرسه می‌روند و در نگاه اول، هیچ تفاوت بزرگی میان آن‌ها دیده نمی‌شود. اما گذر زمان تصویری شگفت‌انگیز پیش رو می‌گذارد: یکی به مقام استاد دانشگاه می‌رسد، مورد احترام جامعه قرار می‌گیرد و دیگری سر از زندان درمی‌آورد یا در مسیر خلاف و بزهکاری سقوط می‌کند. کاظم عاشوری گیلده، پژوهشگر و نویسنده، در تحلیل جدید خود به این پرسش قدیمی پاسخ می‌دهد که چرا دو فرزند یک خانواده با سرنوشت‌های کاملاً متفاوت روبرو می‌شوند؛ از استاد دانشگاه تا زندانی.

آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:

کاظم عاشوری گیلده - محقق و نویسنده

از یک خانه تا دو جهان متفاوت

گاهی در خانواده‌ای دو فرزند از یک پدر و مادر به دنیا می‌آیند. هر دو در یک خانه زندگی می‌کنند، از یک سفره غذا می‌خورند، یک مدرسه می‌روند و در نگاه اول، هیچ تفاوت بزرگی میان آن‌ها دیده نمی‌شود. اما گذر زمان تصویری شگفت‌انگیز پیش رو می‌گذارد: یکی به مقام استاد دانشگاه می‌رسد، مورد احترام جامعه قرار می‌گیرد و دیگری سر از زندان درمی‌آورد یا در مسیر خلاف و بزهکاری سقوط می‌کند. این تضاد حیرت‌انگیز همواره موضوع بحث والدین، روان‌شناسان و حتی فیلسوفان بوده است. پرسشی ساده اما بنیادین که ژاک فِرسکو، اندیشمند نامدار و طراح اجتماعی، پاسخی کوتاه و تکان‌دهنده به آن داده است:

«محیط یکسان، یک توهم است.»

این جمله کلید فهم تفاوت سرنوشت‌هاست.

توهم محیط یکسان

ما گمان می‌کنیم چون دو کودک در یک خانه زندگی می‌کنند، پس تجربه‌ای یکسان داشته‌اند. اما حقیقت این است که هیچ دو انسانی در یک شرایط کاملاً مشابه بزرگ نمی‌شوند. محیط، فقط دیوارهای خانه و سفره‌ی شام نیست. محیط یعنی هزاران عامل ریز و درشتی که بر روان و رفتار تأثیر می‌گذارند: لحن پدر وقتی به فرزند اول می‌گوید «آفرین» و به فرزند دوم فقط «چرا باز خراب کردی؟»

  • نگاهی که مادر هنگام خرید برای یکی لباس نو انتخاب می‌کند و دیگری سهمش لباس قدیمی می‌شود.
  • آموزگاری که به یکی اعتماد می‌کند و دیگری را به چشم دردسرساز می‌بیند.
  • دوستانی که هر کدام در کوچه و مدرسه پیدا می‌کنند.

هر کودک در هر لحظه با ترکیبی یکتا از این عوامل روبه‌رو می‌شود. بنابراین، حتی در یک خانواده، محیط‌های روانی و اجتماعی متفاوتی شکل می‌گیرد.

تفاوت‌های فردی؛ نقطه شروع مسیرهای جداگانه

انسان‌ها حتی پیش از تولد، با تفاوت‌های بیولوژیکی و روانی پا به جهان می‌گذارند. یکی حساس‌تر است، دیگری پرانرژی‌تر. یکی نیاز به توجه بیشتری دارد و دیگری خودکفاتر است. وقتی این تفاوت‌های ذاتی با رفتار متفاوت والدین و تجربه‌های گوناگون بیرونی ترکیب می‌شود، مسیر زندگی به سرعت از هم جدا می‌گردد. به‌عنوان مثال:

  • کودکی که از سوی خانواده به‌خاطر موفقیت‌های کوچک تحسین می‌شود، حس ارزشمندی پیدا می‌کند و برای ادامه تحصیل انگیزه می‌گیرد.
  • کودکی که به دلیل شیطنت‌های طبیعی‌اش مدام سرزنش می‌شود، به تدریج برچسب «بچه بد» را می‌پذیرد و ناخودآگاه در همان مسیر حرکت می‌کند.

عدالت نابرابر در خانه

بسیاری از والدین باور دارند با همه فرزندانشان یکسان رفتار می‌کنند، اما در عمل چنین نیست. حتی کوچک‌ترین تفاوت در نوع نگاه، لحن صدا یا میزان زمانی که با هر کودک می‌گذرانند، بر روان او تأثیر می‌گذارد. فرزند اول معمولا نقش «مسئول» خانواده را به دوش می‌کشد و زیر بار توقعات می‌رود. فرزند دوم اغلب آزادی بیشتری برای تجربه دارد و فرزند آخر بیش از همه از حمایت برخوردار می‌شود. این تفاوت‌های ظریف، در نهایت، به آینده‌های کاملاً متفاوت ختم می‌شود.

جامعه؛ موجی که از بیرون می‌آید

اما ماجرا فقط به خانواده محدود نمی‌شود. جامعه هم نقش قدرتمندی در شکل‌گیری شخصیت و مسیر زندگی دارد. وضعیت اقتصادی خانواده، کیفیت مدرسه و معلم‌ها، امنیت محله، فضای رسانه‌ای، دوستان هم‌سن و حتی نگاه تبعیض‌آمیز جامعه به طبقه اجتماعی خاص، همگی می‌توانند زندگی کودک را به سمت موفقیت یا شکست بکشانند.

تصور کنید دو برادر از یک خانه بیرون می‌آیند:

  • یکی دوستانی پیدا می‌کند که رویای مهندس شدن دارند.
  • دیگری در جمعی قرار می‌گیرد که دزدی و خشونت برایشان افتخار است.
  • همین یک انتخاب، دو جهان متفاوت می‌سازد.

خط باریک میان سقوط و صعود

سرنوشت انسان‌ها همیشه بر لبه تیغی باریک حرکت می‌کند. گاهی تنها یک برخورد متفاوت، یک جمله ساده یا یک فرصت کوچک می‌تواند سرنوشت را تغییر دهد. کودکی که یک روز در مدرسه کتک خورده و بی‌دفاع رها شده، ممکن است تا همیشه احساس بی‌عدالتی کند و در آینده علیه جامعه بایستد. در مقابل، همان کودک اگر تنها یک معلم مهربان داشته باشد که به او اعتماد کند، می‌تواند مسیر زندگی‌اش را به سوی موفقیت تغییر دهد.

چرا باید این موضوع را جدی بگیریم؟

پرسش درباره تفاوت سرنوشت فرزندان یک خانواده فقط کنجکاوی نیست. این موضوع به ما یادآور می‌شود که:

  • نباید ساده‌انگارانه قضاوت کنیم. وقتی کسی به سمت خلاف کشیده می‌شود، ما فقط ظاهر او را می‌بینیم، نه مسیر پنهانی را که طی کرده است.
  • مسئولیت خانواده و جامعه سنگین‌تر از آن چیزی است که تصور می‌کنیم. کوچک‌ترین رفتار یا فرصت می‌تواند آینده‌ای متفاوت بسازد.

به جای مقایسه، باید درک کنیم. والدین باید بپذیرند که هر فرزند منحصر به‌فرد است و نیازمند توجه خاص خود.

سخن پایانی؛ نگاهی عمیق‌تر به تفاوت‌های انسانی

وقتی از بیرون نگاه می‌کنیم، عجیب به نظر می‌رسد که دو فرزند یک خانواده، یکی استاد دانشگاه و دیگری خلافکار شود. اما حقیقت این است که آن‌ها هرگز در یک محیط دقیقا مشابه رشد نکرده‌اند. همان‌گونه که ژاک فِرسکو می‌گوید: «محیط یکسان، یک توهم است.»

فهمیدن این نکته می‌تواند نگاه ما را به انسان‌ها تغییر دهد. می‌تواند ما را مهربان‌تر، مسئول‌تر و عمیق‌تر کند. اگر به جای قضاوت‌های سطحی، به ریشه‌های پنهان تفاوت‌ها توجه کنیم، شاید بتوانیم جامعه‌ای بسازیم که در آن استعدادهای بیشتری شکوفا شوند و کودکان کمتری در مسیر نابودی بیفتند.

کاظم عاشوری گیلده - محقق و نویسنده
https://www.asianewsiran.com/u/hkA
اخبار مرتبط
سازمان جهانی بهداشت در تازه‌ترین گزارش خود هشدار داده است که بیش از یک میلیارد نفر در جهان با اختلالات روانی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. کاظم عاشوری گیلده، محقق حوزه اجتماعی، تأکید می‌کند که در ایران، فشارهای اقتصادی عامل اصلی بحران سلامت روان است.
برخلاف پیام‌های تکراری که "همیشه تلاش بیشتر" را تنها راه موفقیت می‌دانند، علم روانشناسی عصبی (نوروسایکولوژی) نشان می‌دهد که مهارت کلیدی برای یک ذهن سالم، "توانایی تغییر و بازبینی اهداف" (Goal Adjustment) است. کاظم عاشوری گیلده در این مقاله به توضیح این می‌پردازد که چرا پذیرش "نرسیدن" و انعطاف‌پذیری در مسیر، بسیار مهم‌تر از پشتکار کورکورانه است و چگونه می‌توان این مهارت ضروری را پرورش داد.
خیلی وقت‌ها که می‌خواهیم تغییر کنیم. شغل تازه، رشته دانشگاهی جدید، شروع یک رابطه یا حتی ساختن یک نسخه‌ی متفاوت از خودمان صدایی در ذهنمان تکرار می‌شود: «نه… دیگه برای تو دیره!» اما آیا واقعا دیر شده است؟ یا این فقط بازی مغز ماست؟ در این گزارش، کاظم عاشوری گیلده با زبان ساده بررسی می‌کند که این صدا از کجا می‌آید و چه وقت‌هایی واقعا دیر است!
نیاز به فهمیده شدن، یکی از عمیق‌ترین نیازهای انسان است که در دنیای مدرن شدت یافته است. فلسفه، ادبیات، سینما و موسیقی پاسخی به این نیاز اساسی هستند. کاظم عاشوری گیلده در این مقاله به بررسی ابعاد مختلف این نیاز پیچیده می پردازد.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید