جمعه / ۱۱ مهر ۱۴۰۴ / ۲۲:۴۵
کد خبر: 33006
گزارشگر: 548
۴۷۶
۰
۰
۱
ایده طلایی که در اجرا گم شد؛ اثری در دام شعارزدگی و شخصیت‌پردازی سطحی

نقد فیلم گوزن های اتوبان

نقد فیلم گوزن های اتوبان
"گوزن‌های اتوبان" ساخته ابوالفضل صفاری با بازی ستارگانی چون الناز شاکردوست، نوید پورفرج و صدف اسپهبدی، اگرچه با ایده‌ای نو و به‌روز درباره تاثیرات فضای مجازی آغاز می‌شود، اما در میانه راه به ورطه شعارزدگی و کلیشه‌سازی سقوط می‌کند. در این مطلب به نقد و بررسی فیلم گوزن های اتوبان می پردازیم.

آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:

سینمای ایران سال‌هاست که در جست‌وجوی سوژه‌های اجتماعی بکر و روزآمد است. "گوزن‌های اتوبان" ابوالفضل صفاری با شجاعت تمام سراغ یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های جامعه امروز ایران رفته است: فضای مجازی و دنیای پرزرق و برق بلاگرها. فیلم با داستان عباس (نوید پورفرج)، پیک موتوری که ناخواسته درگیر دنیای یک بلاگر می‌شود، شروع می‌شود. این ایده درخشان می‌توانست به یکی از تأثیرگذارترین آثار اجتماعی سال تبدیل شود، اما...

متأسفانه فیلم درست مانند همان گوزنی که در نور چراغ‌های اتوبان گیر کرده، در تله اغراق و شعارزدگی گرفتار می‌ماند. آنچه آغاز شده بود به عنوان نگاهی واقع‌گرایانه به دنیای مجازی، به مرور به بیانیه‌ای اخلاقی تبدیل می‌شود که بیشتر شبیه موعظه می‌ماند تا تحلیل سینمایی. در ادامه، نقدی عمیق بر این فیلم می‌خوانید؛ اثری که با وجود بازیگران درخشان و موضوع روز، نتوانست از پتانسیل بالای خود بهره ببرد.

فیلم «گوزن‌های اتوبان» ابوالفضل صفاری، همچون نامش، حکایت گوزنی است که در نور خیره‌کننده چراغ‌های اتوبان سرگردان شده است. این اثر با موضوعی به‌روز و ضروری آغاز می‌شود اما در نهایت قربانی همان تله‌ای می‌شود که قصد افشای آن را داشت یعنی اغراق‌آمیز بودن و فاصله گرفتن از واقعیت. داستان درباره مردی به نام عباس که به عنوان پیک موتوری مشغول به کار است، او ناخواسته درگیر تعقیب یک بلاگر می‌شود، بلاگر فکر می‌کند عباس برای خفت‌گیری به سراغ‌اش آمده است. وقتی که او با گوشی خود در حال گفت و‌ گوی زنده با دنبال کننده‌هایش بود،  نگهان اتفاقی غیرمنتظره رخ داد. اتفاقی که فیلم آن به سرعت در فضای مجازی دست به دست می‌شود.

در دورانی که سینمای ایران با کمبود فیلم‌های اجتماعی قوی دست‌وپنجه نرم می‌کند، ورود اثری با موضوع فضای مجازی و تأثیرات آن، بی‌شک حائز اهمیت است. صفاری که پیش‌تر با آثاری چون «از تهران تا بهشت» و «یک کامیون غروب»، خود را در عرصه سینمای مستقل اثبات کرده، این‌بار با گوزن‌های اتوبان قدم به دنیای شهری و پیچیده امروز می‌گذارد. پس‌زمینه کارگردان در حوزه مستندسازی، در این اثر نیز تأثیر خود را نشان می‌دهد. نگاه واقع‌گرایانه او در بخش‌هایی از فیلم محسوس است، اما متأسفانه این همان عنصری است که در ادامه کار، قربانی رویکرد شعاری فیلم می‌شود. با یک اسم جذاب و وسوسه‌کننده، محصول مواجهه‌ای روزنامه‌ای و از دور با یک پدیده اجتماعی نوظهور است؛ فیلمی درباره اینفلوئنسرهای اینستاگرام، کسب درآمد از شبکه‌های اجتماعی و بازار بزرگ، پیچیده و بی‌رحم پشت آن‌ها، که انصافاً بد هم شروع نمی‌شود و تقریباً تا یک‌سوم اول می‌شود دنبالش کرد. اما کم‌کم از وقتی اختلافات «عابس» و «صبا» (زن و شوهر داستان، با بازی نوید پورفرج و الناز شاکردوست) سرباز می‌کند، شیرازه کار نیز از هم می‌پاشد؛ هم در پیرنگ روایی و روابط علّی و معلولی اتفاقات، هم در پرداخت شخصیت‌های اصلی و فرعی و پی‌گیری ماجرای زندگی هر کدام‌شان.

هرچه پیش‌تر می‌رویم از آدم‌ها و داستان‌هایشان دور و دورتر می‌شویم و کم و کم‌تر از آن‌ها سردرمی‌آوریم. آن‌قدر که در یک‌سوم پایانی، وقتی به ماجراهای عابس و «کیانا» (صدف اسپهبدی) رسیده‌ایم، دیگر چیزی از منطق کارها و انگیزه‌های شخصیت‌ها نمی‌فهمیم. کاراکترهایی که هیچ‌کدام از تیپ‌هایی تکراری و یک‌بُعدی پیش‌تر نرفته‌اند و معلوم نیست چرا از سوی  فیلمساز به لقب «گوزن‌» مفتخر شده‌اند. به همین دلیل نیز برای زنده کردن‌شان، کاری از دست ستاره‌های پرتعداد فیلم برنمی‌آید. دست‌آخر هم قصه -بدون این‌که عنصر کلیدی «باورپذیری» اهمیتی برایش داشته باشد- به همان‌جایی می‌رسد که از ابتدا انتظارش می‌رفت؛ یک شعار اخلاقی مدیرپسند: «زندگی در شبکه‌های اجتماعی آخر و عاقبت ندارد و انسان را به بیچارگی و ویرانی می‌کشاند.» پیامی که احتمالاً نامزدی‌های پرتعداد فیلم برای دریافت سیمرغ را (با وجود فیلمنامه خام و بی‌دقت و کارگردانی تخت و بی‌شور و هیجانش) توجیه می‌کند.

فیلم به روز است و ایده طلایی دارد. در سال‌هایی که فاتحه فیلم‌های اجتماعی خوانده شده، همین فیلم هم غنیمت است. فیلم ریتم خوبی دارد، سرعتش بالاست. رنگ و لعاب فیلم هم کشش خوبی دارد. اما ایده در همان نطفه خفه شده و اصلا پرداخت خوبی ندارد. با قصه بی سر و تهی روبرو ایم که اول و پایان که ندارد هیچ، حتی گره اساسی هم به کار داده نشده است. چپ کردن ماشین یک بلاگر نمی‌تواند دردسرساز یا باعث دعوای قانونی باشد که مخاطب بخاطرش نگران بشود. پایان فیلم هم بی معنی و بی‌نتیجه است. در حالیکه سوژه فضای مجازی و شغل جدیدی به اسم بلاگری، حواشی بسیار بیشتری از آنچه در فیلم دیدیم دارد. نویسنده و کارگردان می‌توانستند روی این قضیه مانور بیشتری بدهند.

اینستاگرام شاید خیلی ها را به خاک سیاه نشانده باشد، اما پر از زمینه سازی برای کسب و کارهای موفق است که بد نبود صفاری به آن طرف قضیه هم اشاره می‌کرد. چرا در این فیلم یک خانواده پایین دست و پایین شهری باید گول بخورند و آسیب ببیند؟ چرا مافیای بلاگرها اینقدر پر طمطراق و شیک نشان داده شده که از باور کمی دور است؟ فیلم ظاهرا در تقبیح مقهور شدن فضای مجازیست اما اینقدر خوش رنگ و زیبا جلوه داده شده که کسی بدش نمی‌آید یکبار هم که شده آن را مزمزه کند. حضور چند چهره سوپراستار صاحب سیمرغ سینما مثل الناز شاکردوست، صدف اسپهبدی، نوید پور فرج و حتی پیمان قاسمخانی هم در این فیلم عجیب است. تعجب آور است که مگر اینها فیلمنامه را نخوانده، کار را قبول کرده‌اند یا نه.

شروعی امیدوارکننده، مسیری پرپیچ‌وخم

فیلم در بخش‌های ابتدایی توانایی جذب مخاطب را دارد. این سکانس‌ها که قصد اسپویل آن را ندارم، نه‌ تنها بازی‌های اجتماعی امروز را به تصویر می‌کشد، بلکه زمینه‌ای طبیعی برای آشنایی با شخصیت اصلی فراهم می‌آورد. داستان فیلم در مورد عباس، پیک موتوری‌ای که نوید پورفرج با مهارت قابل‌توجهی آن را جان می‌بخشد، است که درگیر ماجرایی عجیب و غریب می‌شود. نحوه‌ی نمایش عباس، نشان‌دهنده درک مناسب فیلم‌ساز از طبقه کارگر شهری است. جزئیاتی مانند نحوه استراحت او روی موتور، گفت‌وگوهایش با همکارانش و…، همگی حاکی از مطالعه میدانی موثر و درنظرگیری ریزبینی‌های زندگی این قشر است.

رویارویی با دنیای مجازی

دغدغه اصلی فیلم یعنی تأثیر فضای مجازی بر زندگی مردم عادی موضوعی است که سینمای ایران کمتر به آن پرداخته است. در دورانی که اینستاگرام، یوتیوب و سایر پلتفرم‌ها بخش جدایی‌ناپذیری از زندگی میلیون‌ها ایرانی شده‌اند، پرداختن سینمایی به این پدیده نه‌تنها ضروری بلکه دیرهنگام نیز محسوب می‌شود. مشکل اصلی از جایی آغاز می‌شود که صفاری تصمیم می‌گیرد به‌جای عمیق‌تر شدن در لایه‌های پیچیده این موضوع، به سراغ بیانیه‌سرایی درباره مضرات فضای مجازی برود. فیلمی که با ظرافت و واقع‌گرایی شروع شده بود، ناگهان به سمت سیاه‌نمایی افراطی سوق پیدا می‌کند و آن دنیای پیچیده و چندوجهی فضای مجازی را به یک کابوس یک‌بعدی تقلیل می‌دهد. این رویکرد مشکل جدی‌تری را نیز آشکار می‌کند؛ فیلم‌ساز گویی فراموش کرده که مخاطبانش خود در این فضا زندگی می‌کنند و روزانه با آن سروکار دارند. آنها نمی‌توانند روایتی اغراق‌آمیز و فاصله‌دار از واقعیت را بپذیرند، چرا که تجربه شخصی‌شان با آنچه در فیلم می‌بینند، مطابقت ندارد.

شخصیت‌هایی در جست‌وجوی عمق

یکی از ضربه‌های مهلک فیلم، شخصیت‌پردازی ناموفق آن است. الناز شاکردوست در نقش صبا، روند تبدیل از زن خانه‌داری معمولی تا بلاگر طمع‌کار را طی می‌کند؛ تغییری که نه‌تنها فاقد انگیزه منطقی است، بلکه مراحل میانی آن نیز به درستی ترسیم نشده‌اند. شاکردوست که در آثار گذشته نشان داده توانایی بالایی در خلق شخصیت‌های پیچیده دارد، در اینجا اسیر فیلمنامه‌ای شده که امکان شکوفایی استعدادش را فراهم نکرده است. صبا در ابتدا به‌عنوان زنی سطحی معرفی می‌شود، بدون آنکه فیلم تلاشی برای کاوش در زوایای پنهان شخصیت او انجام دهد. این نگاه سطحی باعث می‌شود تماشاگر نتواند با انگیزه‌هایش همدلی کند و تصمیماتش را درک نماید. پیمان قاسم‌خانی نیز در نقش رامین، تیپ مافیای فضای مجازی را با کلیشه‌هایی آشنا ترسیم می‌کند که بیشتر یادآور سریال‌های اکشن دهه ۸۰ میلادی است تا واقعیت پیچیده دنیای دیجیتال مارکتینگ امروز. شخصیت او با آن محیط کاری عجیب‌وغریب، بیشتر شبیه رئیس مافیای مواد مخدر است تا یک کارآفرین فضای مجازی. این انتخاب، نشان‌دهنده عدم شناخت کافی فیلم‌ساز از واقعیت کسب‌وکار در فضای مجازی است. در دنیای واقعی، بیشتر این افراد در دفاتر مدرن کار می‌کنند، نه اینکه در محیطی شبیه اتاق سازمان‌های مافیایی فعالیت کنند.

روابطی بدون ریشه

صدف اسپهبدی در نقش کیانا و سامان صفاری به‌ عنوان دوست عباس، شخصیت‌هایی هستند که انگار برای پر کردن خلأ فیلمنامه خلق شده‌اند، نه برای خدمت به داستان اصلی. رابطه عباس و کیانا که باید یکی از محورهای عاطفی فیلم باشد، هرگز به درستی تعریف نمی‌شود و تماشاگر تا پایان فیلم متوجه ماهیت واقعی این ارتباط نمی‌شود. سامان صفاری نیز در نقش دوست عباس، حضوری صرفاً تزیینی دارد. شخصیت او که باید نقش حمایت‌کننده و مشاور را ایفا کند، هیچ‌گاه فرصت رشد و تکامل پیدا نمی‌کند. تنها استثنا، خود عباس است که پورفرج با بازی قابل قبولش، حداقل‌ها را برای این نقش فراهم کرده است. او توانسته است جنبه‌های مثبت شخصیت را به نمایش بگذارد، اما حتی این شخصیت نیز در برخی لحظات دچار تناقض‌هایی می‌شود که ریشه در ضعف فیلمنامه دارد.

دنیایی از تضادها

یکی از عجیب‌ترین و قابل‌تأمل‌ترین جنبه‌های فیلم، تناقض عمیق درونی آن است. در حالی که قرار است فضای مجازی و جهان بلاگری را محکوم کند، همین دنیا را با چنان رنگ و لعاب فریبنده‌ای به تصویر می‌کشد که نه‌ تنها احساس نفرت در مخاطب ایجاد نمی‌کند، بلکه او را مشتاق آزمودن این تجربه می‌سازد. خودروهای گران‌قیمت، لباس‌های مارک‌دار و کلاً سبک زندگی بلاگرها در فیلم چنان جذاب و دست‌نیافتنی جلوه داده شده که بیننده به‌ جای ترس از این دنیا، آرزوی ورود به آن را در دل می‌پروراند. این دوگانگی نشان از سردرگمی بنیادین فیلم‌ساز در مواجهه با موضوع دارد. علاوه بر این، پرسش جدی‌تری مطرح می‌شود که چرا همیشه قربانیان این داستان‌ها از طبقات کم‌برخوردار جامعه هستند؟ چرا عباس باید پیک موتوری باشد و صبا زنی از خانواده‌ای فقیر؟ آیا فضای مجازی تنها طبقات پایین جامعه را هدف قرار می‌دهد؟ یا اینکه فیلم‌ساز تصوری قالبی از تقسیم‌بندی طبقاتی در ذهن دارد که بر اساس آن، فقرا همواره قربانی و ثروتمندان همیشه شکارچی هستند؟ این نگاه، نادیده‌گیری کامل این واقعیت است که بسیاری از موفق‌ترین بلاگرهای ایرانی نیز از طبقات متوسط و حتی پایین جامعه برخاسته‌اند و توانسته‌اند از طریق خلاقیت و تلاش، موقعیت اقتصادی خود را بهبود بخشند. البته این بدان معنا نیست که همه چیز در این عرصه مثبت است، اما صرف نظر کردن از جنبه‌های مثبت و تمرکز صرف روی نکات منفی، نه‌تنها غیرعادلانه بلکه ناکارآمد نیز است.

ایده‌ای درخشان با پایانی کسل‌کننده

اتوبان در این فیلم بیش از آنکه مکان باشد، یک مفهوم پنهان است، جایی که تصمیم‌ها بدون برنامه و ناگهانی گرفته می‌شوند و آدم‌ها در مرز میان پیدایی و گم شدن سرگردانند. گوزن‌ها نیز نمادی از انسان‌هایی که در دنیای دیجیتال بی‌پناه و قربانی مانده‌اند.  الناز شاکردوست به گونه‌ای ایفای نقش می‌کند که مخاطب به راحتی با کاراکتر ارتباط برقرار می‌کند  و به درستی پیچیدگی‌های پنهان انسان‌ها را نشان می‌دهد. نوید پورفرج نیز به خوبی نقش کسی را که یک شبه تبدیل به پدیده فضای مجازی شده را ایفا می‌کند. با این‌حال بهترین بازیگر «گوزن‌های اتوبان» را می‌توان صدف اسپهبدی دانست، بازی او ترکیبی از جاه‌طلبی و سرگشتگی که خلا درونی یک شخصیت معروف در فضای مجازی را برای مخاطب به تصویر می‌کشد. «گوزن‌های اتوبان» فیلمی که به درستی گرفتاری نسل جدید در فضای مجازی را به تصویر می‌کشد با این حال، صرفا به نمایش بحران بسنده می‌کند و راه حلی برای این سرگشتگی ارائه نمی‌دهد. دقیقا فیلم در یک چرخه روایت تکراری گیر می‌کند و داستان به مرور برای مخاطب خسته و کسل کننده می‌شود. در واقع فیلم مخاطب را با این سوال رها می‌کند که آیا راهی برای نجات از این چرخه بی‌انتها وجود دارد. در نهایت «گوزن‌های اتوبان» فیلمی با ایده طلایی که در اجرا هدر رفته است.

فیلمنامه‌ای با شکاف‌های عمیق

با این حال گسستگی‌های روایی، شاید بزرگ‌ترین و مخرب‌ترین نقطه ضعف فیلم باشد. بسیاری از اتفاقات مهم بدون زمینه‌سازی کافی رخ می‌دهند و مخاطب مدام با این سوال بنیادی روبه‌رو می‌شود که چرا این اتفاق افتاد؟ این مشکل نه‌ تنها در تک تک صحنه‌ها بلکه در کل ساختار داستان نیز مشهود است. پایان‌بندی فیلم نیز مصداق دیگری از این مشکل روایی است. حل‌ و فصل درگیری‌های اصلی داستان آنقدر عجولانه و سطحی انجام می‌شود که احساس نیمه‌کاره بودن پروژه را در تماشاگر تقویت می‌کند. با وجود تمام انتقادهایی که به گوزن‌های اتوبان وارد است، نباید از نکات مثبت و درس‌هایی که می‌توان از آن گرفت، غافل شد. موضوع انتخاب‌شده فیلم، بدون شک ضروری و به‌روز است. فضای مجازی و تأثیرات آن بر جامعه ایران، موضوعی است که سینمای ما باید جدی‌تر با آن دست‌وپنجه نرم کند. اما برای موفقیت در این مسیر، فیلم‌سازان باید از رویکرد شعاری دست بردارند و به سراغ تحلیل چندبعدی بروند. فضای مجازی نه کاملا شیطانی است و نه همه چیز در آن گل و بلبل؛ بلکه ابزاری است که بسته به نحوه استفاده، می‌تواند نتایج مثبت یا منفی داشته باشد. سینمای موفق آینده در این حوزه، باید قادر باشد پیچیدگی‌های این دنیا را درنظر بگیرد و شخصیت‌هایی خلق کند که نه قربانی محض باشند و نه شرور مطلق، بلکه انسان‌هایی با انگیزه‌های پیچیده و واقعی.

در پایان گوزن‌های اتوبان با داشتن ایده‌ای طلایی، بازیگرانی مجرب و موضوعی مهم، می‌توانست به یکی از مهم‌ترین آثار نقد اجتماعی سینمای معاصر ایران تبدیل شود. اما رویکرد شعاری به‌جای تحلیل ژرف، شخصیت‌پردازی سطحی به‌جای کاوش در روان انسانی و سیاه‌نمایی افراطی به‌جای واقع‌نگری، آن را به اثری تبدیل کرد که نه پیامش به درستی منتقل می‌شود و نه به‌ عنوان یک اثر سینمایی مستحکم عمل می‌کند. شاید بتوان گوزن‌های اتوبان را نقطه عطفی در سینمای اجتماعی ایران دانست؛ نه به‌خاطر موفقیت‌هایش، بلکه به دلیل نشان دادن مسیری که با شکلی دیگر رفت. این فیلم اثبات می‌کند که صرف برخورداری از امکانات خوب و بازیگران مطرح، تضمینی برای موفقیت نیست. آنچه اهمیت دارد، نگاه درست به موضوع، فیلمنامه منسجم و درنهایت درک صحیح از مخاطبی است که در همان دنیایی زندگی می‌کند که فیلم درباره آن سخن می‌گوید.

بازیگران و عوامل فیلم گوزن های اتوبان

الناز شاکردوست، نوید پورفرج، صدف اسپهبدی، سامان صفاری، بهنوش بختیاری، پیمان قاسمخانی بازیگران اصلی هستند و ندا حسینی، مریم شاه‌ولی، نسیم اسدپور، امیر مقیمی، رز ایزدی، مسعود خانی، امیرعلی بیابانکی، تینا اسدی، محمود کیان، مونا سعیدی‌پور، پرستو ایران، نازنین هاشمی، بهنام داوری، احد شاملو، رضا فرجی، علیرضا گلناری، بهنام عمو خلیلی محمد خوش‌حساب، مسعود جهانشاهی، الینا رضایی، آناهیتا راستانی دیگر بازیگران گوزن‌های اتوبان را تشکیل می‌دهند.

کارگردان و تهیه‌کننده ابوالفضل صفاری است و خودش همراه با باقر سروش فیلمنامه را نوشته‌اند، سرمایه‌گذاری فیلم بر عهده محسن بیابانکی و شرکت لینکیپر فیلم بوده و محصول مشترک ایران و آلمان است. دیگر عوامل فیلم هم از این قرار است؛ مجری طرح و انتخاب بازیگر: علی مردانه، مدیر فیلمبرداری: علیرضا برازنده، تدوین: پویان شعله‌ور، موسیقی: پیام آزادی، طراح صحنه: بابک کریمی طاری، طراح گریم: ایمان امیدواری، طراح لباس: رعنا امینی، صدابردار: میثم یاردیلو، مدیر تولید: پوریا زمانی، دستیار تهیه: اشکان صفاری، برنامه ریز: علی خالدی، دستیار یک کارگردان: مجید حقیقت، منشی صحنه: دنیا راد، طراح پرفورمنس: سیما اهوز، طراح بدلکاری: امیر حسین خنجری و عکاس: مهدی حیدری.

جوایز و افتخارات فیلم گوزن‌های اتوبان

  • میثم یاردیلو و حسین قورچیان | سیمرغ بلورین بهترین صدا | چهل و سومین جشنواره فیلم فجر – ۱۴۰۳
  • نوید پورفرج | دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد | چهل و سومین جشنواره فیلم فجر – ۱۴۰۳

1. ایده درخشان، اجرای ناقص

"گوزن‌های اتوبان" با داشتن یکی از طلایی‌ترین ایده‌های سینمای اجتماعی سال‌های اخیر شروع می‌کند. پرداختن به دنیای بلاگرها و تاثیر فضای مجازی بر زندگی مردم عادی، سوژه‌ای است که سینمای ایران کمتر به آن پرداخته. صفاری در بخش‌های ابتدایی نشان می‌دهد که نگاهی واقع‌گرایانه به طبقه کارگر دارد. صحنه‌های زندگی عباس به عنوان پیک موتوری، گفت‌وگوهایش با همکاران و فضای کارش، همگی نشان از مطالعه میدانی و دقت کارگردان دارد.

2. سقوط در ورطه شعارزدگی

مشکل اصلی از جایی آغاز می‌شود که فیلم به جای عمق بخشیدن به شخصیت‌ها و روابط، به سمت سیاه‌نمایی افراطی می‌رود. فضای مجازی که در واقعیت طیفی از خاکستری‌هاست، در این فیلم به سیاهی محض تبدیل می‌شود. این نگاه یک‌بعدی باعث می‌شود مخاطب که خود روزانه با این فضا سروکار دارد، نتواند با روایت فیلم ارتباط برقرار کند.

3. شخصیت‌پردازی ناهمگون

  • عباس (نوید پورفرج): تنها شخصیت نسبتاً کامل فیلم که پورفرج بازی قابل قبولی ارائه می‌دهد
  • صبا (الناز شاکردوست): تغییر شخصیت از زن خانه‌دار معمولی به بلاگر طمعکار بدون زمینه‌سازی منطقی
  • رامین (پیمان قاسم‌خانی): کلیشه‌ای از مافیای فضای مجازی که بیشتر به دلالان مواد مخدر شبیه است
  • کیانا (صدف اسپهبدی): شخصیتی مبهم با انگیزه‌های نامشخص

4. تناقض درونی فیلم

یکی از جالب‌ترین نکات فیلم، تضاد عمیق بین محتوا و فرم است. در حالی که فیلم قصد محکوم کردن تجملات و ظواهر فریبنده دنیای مجازی را دارد، همین دنیا را با چنان رنگ و لعاب زیبایی به تصویر می‌کشد که مخاطب را به سمت خود جذب می‌کند. این دوگانگی نشان از سردرگمی کارگردان در برخورد با موضوع دارد.

5. مشکلات فنی و روایی

  • فیلمنامه: دارای شکاف‌های روایی متعدد و گره‌گشایی‌های عجولانه
  • پایان‌بندی: غیرقابل باور و شعارزده
  • ریتم: اگرچه در ابتدا سریع است، اما در میانه راه کشدار می‌شود
  • روابط علّی و معلولی: ضعیف و غیرمنطقی

6. بازی‌ها: نقطه روشن فیلم

با وجود همه ضعف‌ها، بازی بازیگران نقطه قوت فیلم است:

  • صدف اسپهبدی: بهترین بازی فیلم را ارائه می‌دهد
  • نوید پورفرج: نقش خود را باورپذیر ایفا می‌کند
  • الناز شاکردوست: با وجود شخصیت‌پردازی ضعیف، حرفه‌ای عمل می‌کند

7. درس‌هایی برای سینمای اجتماعی

"گوزن‌های اتوبان" نشان می‌دهد که:

  • داشتن ایده خوب به تنهایی کافی نیست
  • باید از شعارزدگی پرهیز کرد
  • شخصیت‌ها باید چندبعدی و واقعی باشند
  • مخاطب امروز پیچیدگی‌ها را درک می‌کند
https://www.asianewsiran.com/u/hsc
اخبار مرتبط
فیلم سینمایی «مرجان» به کارگردانی میلاد بنی طبا، با نگاهی جامعه‌شناختی به بررسی خشونت پنهان علیه زنان و مسئله ازدواج اجباری می‌پردازد. این فیلم که متأثر از ماجرای رومینا اشرفی است، با روایتی معمایی مخاطب را با تراژدی زیست زنانه در بستر سنت‌های معیوب آشنا می‌کند.
فیلم «آدم‌فروش» به کارگردانی محمود کلاری با بازی علی شادمان و رایان سرلک، در جشنواره فجر خوش درخشید، اما نقدها حاکی از غلبه تصویر بر محتوا و روایت کم‌عمق داستان است. در این مطلب به بررسی فنی و نقد و بررسی فیلم و بازیگران می پردازیم.
«سینما متروپل» اثر جدید محمدعلی باشه‌آهنگر، پس از سه سال انتظار، نهایتا اکران عمومی شد. این فیلم که در جشنواره فیلم فجر خوش درخشید، روایتی از مقاومت فرهنگی در دل جنگ آبادان را به تصویر می‌کشد. در این مقاله، به نقد و بررسی و تحلیل جامع «سینما متروپل» می‌پردازیم و جنبه‌های مختلف آن از جمله داستان، شخصیت‌پردازی، نمادگرایی و تأثیر آن بر سینمای ایران را بررسی می‌کنیم.
فیلم سینمایی «ناجورها» به کارگردانی حسین فرحبخش و با بازی پژمان جمشیدی و محسن کیایی، که با ادعای ساخت کمدی‌پربکس‌آفیسی اکران شده، به نظر می‌رسد در جذب رضایت مخاطبان ناکام مانده و با انتقادات تندی از سوی منتقدان به دلیل داستان ضعیف، شوخی‌های تکراری و شخصیت‌پردازی‌های کلیشه‌ای مواجه شده است.
فیلم "اتاقک گلی" ساخته محمد عسگری، که ترکیبی از درام عاشقانه و فیلم جنگی در بستر عملیات مرصاد است، با نقدهای متفاوتی درباره بلاتکلیفی روایی و شخصیت‌پردازی ضعیف مواجه است. اتاقک گلی داستان پیچیده‌ای را روایت می‌کند؛ داستانی که میان ژانر عاشقانه و جنگی در نوسان است اما در نهایت به گفته بسیاری از منتقدان، در بلاتکلیفی روایی گرفتار شده است. فیلم با وجود داشتن لحظات قوی، نتوانسته است میان این دو ژانر مختلف پیوند مناسبی برقرار کند.
فیلم سینمایی «جزایر قناری» به کارگردانی عادل معصومیان و با بازی ستاره‌هایی مانند پژمان جمشیدی و بیژن بنفشه‌خواه، که با ادعای ارائه یک کمدی مافیایی پرطنز به سینماها آمد، نه تنها نتوانست مخاطب را بخنداند، بلکه با نقدهای بسیار منفی و ضعف شدید در فیلمنامه و روایت مواجه شده است. این اثر را می‌توان یکی از شکست‌های بزرگ کمدی ایران در سال 1404 دانست.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید