آسیانیوز ایران؛ سرویس ورزشی:
در قلب باشگاه پرآوازه رئال مادرید، نبردی خاموش اما ویرانگر در جریان است. نبردی که نه روی چمن سبز ورزشگاه، که در پشت درهای بسته رختکن و دفاتر مدیریتی به وقوع پیوست و سرنوشت یک مربی بلندپرواز را برای همیشه تغییر داد. ژابی آلونسو، اسطوره سابق این تیم، با اشتیاقی وافر و ایدههایی نو پا به عرصه هدایت کهکشانیها گذاشت. او قصد داشت نسخهای مدرن و منضبط از رئال مادرید را خلق کند، تیمی که بر پایه شایستهسالاری و تاکتیکهای پیچیده بنا شده باشد.
اما او از قدرت ستارههای حاضر در رختکن و تاثیر عمیق آنها بر تصمیمات باشگاه غافل بود. غرور بازیکنان کلیدی مانند وینیسیوس جونیور، جود بلینگام و فدریکو والورده، به سرعت به مانعی غیرقابل نفوذ در برابر طرحهای او تبدیل شد. اولین جرقههای آتش، در تور پیشفصل آمریکا و با نیمکتنشینی وینیسیوس زده شد. خشم این ستاره برزیلی آنقدر بود که مستقیم به گوش رئیس باشگاه، فلورنتینو پرز رسید. پرز که همیشه حافظ منافع بازیکنان ستاره است، نخستین اخطارها را به سرمربی جوان داد. با شروع فصل، آلونسو تلاش کرد بر اصول خود پافشاری کند، اما هر اقدام مستقلانهای از سوی او، با واکنش تند رختکن و سپس مدیریت مواجه میشد. شکست سنگین برابر اتلتیکو مادرید، نقطه عطفی بود که اعتماد بازیکنان را از وی سلب کرد. سفر پرتنش به قزاقستان برای بازی در لیگ قهرمانان، صحنه رویارویی آشکار والورده با سرمربی بود. اظهارات عمومی این کاپیتان مبنی بر نپسندیدن پست دفاعی، نشان داد که دیگر احترام لازم به دستورات مربی وجود ندارد.
اوج درگیری در الکلاسیکو و با تعویض جنجالی وینیسیوس رخ داد. پرز این بار که دید توصیههایش نادیده گرفته شده، آشکارا سرمربی را تنها گذاشت و از بازیکن حمایت کرد. این لحظه، نقطه تسلیم نهایی ژابی آلونسو بود. از آن روز به بعد، مربی باسکی کنترل امور را از دست داد. بازیکنان به پستهای مورد علاقه خود بازگشتند و طرح تاکتیکی اولیه به فراموشی سپرده شد. آنچه امروز میبینیم، تصویری از یک مربی خسته و فرسوده است که در سایه ستارهها محو شده.
جنگ قدرت؛ رختکن در برابر فلسفه مربی
ژابی آلونسو با فلسفه شایستهسالاری و تاکتیکمحوری پا به رئال مادرید گذاشت. او قصد داشت سیستمی پیچیده را پیاده کند که در آن بازیکنان بر اساس شرایط فیزیکی و تاکتیکی، و نه صرفا نام و شهرت، انتخاب شوند. این نگاه، به طور ذاتی با فرهنگ ستارهمحوری رئال مادرید در تضاد بود. بازیکنان کلیدی که سالها در کانون توجه بوده و اختیارات ویژهای داشتهاند، به سرعت این فلسفه را تهدیدی برای جایگاه خود دیدند. مقاومت آنها نه لزوما از سر تنبلی، که از ترس کاهش اهمیت فردی در یک سیستم از پیش طراحی شده بود. در رئال مادرید، ستاره بودن همواره بر تیم بودن اولویت داشته است. نخستین نشانههای این جنگ، هنگام نیمکتنشینی عمدی ستارهها در بازیهای دوستانه و سپس رسمی ظهور کرد. هر اقدام آلونسو برای اعمال اقتدار، با واکنشهایی از قبیل نارضایتی عمومی، تماس با رئیس باشگاه و کاهش انگیزه در تمرینات پاسخ داده میشد.
نقش مدیریت؛ حمایت گزینشی پرز
فلورنتینو پرز در این ماجرا نقشی دوگانه و تعیین کننده ایفا کرد. در ظاهر، او از سرمربی جدید استقبال کرد، اما در عمل، منافع بلندمدت باشگاه را در حفظ رضایت ستارههای باارزش و پرهزینه ترجیح داد. پرز به خوبی میدانست که جدایی یک مربی هزینه کمتری نسبت به عصبانیت و درخواست انتقال بازیکنانی مانند وینیسیوس دارد. اخطارهای مکرر پرز به آلونسو درباره مدیریت خاص برخی بازیکنان، در واقع دستور مستقیمی برای کنار گذاشتن اصول بود. وقتی آلونسو در الکلاسیکو این هشدارها را نادیده گرفت، پرز با سکوت و عدم حمایت، عملا چراغ سبز نهایی را به رختکن نشان داد. این حرکت، مرگ اقتدار سرمربی بود. این رویکرد مدیریتی یک پیام واضح به همه سرمربیان آینده میفرستد: در رئال مادرید، قدرت نهایی در رختکن و دفتر ریاست است، نه روی نیمکت. این امر میتواند جذب مربیان مستقل و صاحب ایده را در آینده با مشکل مواجه کند.
فروپاشی تاکتیکی؛ بازگشت به آنچه بود
طرح اولیه آلونسو که بر جابجاییهای هوشمند، فشار بالا و استفاده از بازیکنان جوان و پرانرژی تاکید داشت، به تدریج و تحت فشارها کاملا کنار گذاشته شد. تیم فعلی عملا به سیستمی شبیه به دوران کارلو آنچلوتی بازگشته است؛ سیستمی مبتنی بر خلاقیت فردی ستارهها و کمترین فشار جمعی. بازیکنانی مانند والورده به پست مورد علاقه خود بازگشتند، بلینگام در نقش آزادتر بازی میکند و وینیسیوس بدون تحمل فشار دفاعی در جناح چپ مستقر شده است. در مقابل، بازیکنان جوانی مانند گونسالو گارسیا، آردا گولر و ماستانتونو به حاشیه رانده شدهاند. این بازگشت به گذشته، اگرچه در کوتاه مدت ممکن است با نتایج قابل قبولی همراه باشد، اما هویت تیم را مخدوش کرده است. رئال مادرید اکنون تیمی است بدون طرح بازی واضح، که پیروزیهایش بیشتر مرهون درخشش فردی بازیکنان و نه سازماندهی تاکتیکی است.
آسیبهای روانی؛ از دست رفتن اقتدار
اقتدار یک سرمربی مانند سرمایهای است که یک بار مصرف است. هنگامی که بازیکنان ببینند میتوانند با شکایت به مدیریت، تصمیمات مربی را نقض کنند، آن اقتدار برای همیشه از بین میرود. ژابی آلونسو پس از عقبنشینی در ماجرای والنسیا، این سرمایه را به طور کامل از دست داد. چهره خسته و بیانرژی آلونسو در کنفرانسهای مطبوعاتی اخیر، گواهی بر این فرسودگی روانی است. او که روزی با شور و اشتیاق از طرحهایش صحبت میکرد، اکنون به تمجیدهای کلی و کلیشهای از بازیکنان بسنده میکند. انگیزه برای نوآوری و ریسک از بین رفته است. این وضعیت بر عملکرد کل تیم نیز سایه میاندازد. بازیکنان ممکن است به رضایت موقتی دست یافته باشند، اما در بلندمدت، فقدان یک رهبر قاطع و صاحب افق بلند مدت میتواند به بیانضباطی و کاهش تلاش جمعی منجر شود.
آینده مبهم؛ درسهایی برای فرد بعدی
خروج احتمالی ژابی آلونسو، پایان یک تجربه شکست خورده برای باشگاه است. اما سوال اصلی اینجاست: آیا رئال مادرید ساختار و فرهنگ خود را برای استقبال از یک مربی صاحب ایده و قوی اصلاح خواهد کرد؟ یا اینکه این چرخه با آمدن مربی جدید تکرار میشود؟ نامهایی مانند زینالدین زیدان مطرح میشود، اما حتی او نیز در دوران سوم خود ممکن است با همین چالشها روبرو شود. تفاوت اصلی شاید در کاریزمای بیشتر زیدان و اعتبار بیچون و چرایش به عنوان یک اسطوره باشد که ممکن است مانع از سرپیچی آشکار بازیکنان شود. آینده رئال مادرید در گرو انتخاب بین دو راه است: یا ادامه دادن مسیر ستارهمحوری صرف و پذیرش نقش کمرنگتر سرمربی، یا بازتعریف رابطه مدیریت، رختکن و نیمکت جهت ایجاد توازن لازم برای موفقیت پایدار. انتخاب هر کدام، سرنوشت ساز خواهد بود.