آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
کاظم عاشوری گیلده - نویسنده و محقق - از لحظهای که چشم به جهان میگشاییم، زندگی بر پایه فاکتورهایی شکل میگیرد که نه در کنترل ماست و نه در گرو تلاشمان. اینکه در چه خانوادهای به دنیا بیاییم، با چه والدینی، در کدام کشور، و با چه سطحی از امکانات؛ همه اینها مواردی هستند که ما در آنها هیچ نقشی نداریم. برخی افراد با نقره در دهان متولد میشوند، و برخی دیگر با دستانی خالی و دنیایی ناعادلانه. شانس، همان عنصر مبهم و گاه ناعادلانه، در بسیاری از تصمیمها و مسیرهای زندگی ما دخیل است؛ از موفقیتهای تحصیلی و شغلی گرفته تا روابط عاطفی و اجتماعی. اما آیا این بدان معناست که بیچون و چرا باید به آن تن دهیم؟ یا میتوان شانس را به نوعی احضار کرد، یا جای خالیاش را با چیزی پر کرد؟
بدون شانس، زندگی چگونه رقم میخورد؟
نداشتن شانس، میتواند چهرهای بیرحم به زندگی بدهد. بیایید نمونههایی ملموس بررسی کنیم:
-
تولد در شرایط نامساعد
فردی که در خانوادهای فقیر، پرتنش یا بدون حمایت متولد میشود، از همان ابتدا چندین گام عقبتر از دیگران قرار میگیرد. این "بدشانسی اولیه"، حتی امکان تحصیل یا کشف استعدادها را از او میگیرد.
-
محرومیت از فرصتها
بسیاری از افراد توانا، باهوش و کوشا هیچگاه به جایگاهی که شایستهاش هستند نمیرسند، صرفاً به این دلیل که در زمان و مکان مناسبی نبودند.
-
فرصتهای از دسترفته
حتی بهترین ایدهها، بدون داشتن لحظهای از شانس یا حمایت، ممکن است هرگز شنیده نشوند. کارآفرینی که سرمایهگذار خوبی پیدا نمیکند یا هنرمندی که دیده نمیشود، در زمره همین بیشانسها قرار میگیرند.
وقتی شانس با توست...
در نقطه مقابل، کسانی که شانس با آنان یار است، حتی اگر سطح توانمندیشان معمولی باشد، در مسیرهایی قرار میگیرند که موفقیت را برایشان تضمین میکند:
- استخدام شدن با یک معرفی ساده
- تصادفاً آشنا شدن با یک فرد کلیدی
- ارث بردن، بدون زحمت
- زندگی در محیطی حمایتی و الهامبخش
- گاهی فقط یک اتفاق ساده یا حتی تصادفی، زندگی فرد را به کلی متحول میکند.
شانس یا مهارت؟ تضاد یا تعامل؟
نباید فراموش کرد که شانس، گرچه مهم است، اما به تنهایی کافی نیست. مهارت، دانش و تلاش نیز در کنار شانس قرار میگیرند تا مسیر موفقیت ساخته شود. اما مشکل آنجاست که وقتی شانس نباشد، حتی این ابزارها نیز فرصت بهکارگیری پیدا نمیکنند. این همان جاییست که بسیاری از انسانهای توانا و خلاق، با وجود تلاش شبانهروزی، به دلیل فقدان شانس، به فراموشی سپرده میشوند.
نتیجهگیری
شانس، همانقدر که قابل ستایش است، میتواند ظالمانه نیز باشد. وجود یا فقدان آن، تأثیر شگرفی بر مسیر زندگی افراد دارد. اما تسلیم به نبود شانس، نسخهای برای نابودیست. گاه باید پذیرفت که زندگی عادلانه نیست؛ اما این به معنای بیحرکتی نیست.
راهکارهای کاربردی برای جبران نبود شانس
-
افزایش ارتباطات (Networking)
بسیاری از "شانسها" در قالب آدمها به سراغ ما میآیند. ساختن دایرهای از افراد خوب، میتواند شانس را به زندگی ما دعوت کند.
-
آمادگی دائمی
گاه شانس میآید، اما چون آمادگیاش را نداریم، از دست میرود. پس همیشه باید آماده باشیم.
-
تفکر سیستمی
به جای متمرکز شدن صرف بر نتیجه، باید ساختار زندگی را طوری بچینیم که شانس بیشتر بهسمتمان متمایل شود. مثال: زندگی در شهرهای پرفرصت، بودن در محیطهای خلاق، یادگیری مهارتهای خاص. خلق فرصت به جای انتظار برای آن: وقتی شانس نمیآید، باید خودمان آن را بسازیم؛ با کارآفرینی، نوآوری یا حتی مهاجرت به مکانی با امکانات بیشتر.
-
پذیرش و صبوری
بعضی اتفاقها باید در زمان خودشان رخ دهند. گاهی شانس دیر میرسد، اما اگر هنوز ایستاده باشی، میتوانی از آن بهره ببری.
سخن پایانی
شانس، حقیقتی تلخ اما موجود در زندگیست. کسانی که آن را دارند، مسیرشان روشنتر است. اما آنان که ندارند، هنوز میتوانند با ساختن و صبوری، شانس را از دل تاریکی بیرون بکشند. نه با شکایت، بلکه با شعلهای از امید، تلاش و هوش.
شانس همیشه یک تاس است؛ ولی تو میتوانی دستی باشی که آن را درست میاندازد.