پنج شنبه / ۲۳ اَمرداد ۱۴۰۴ / ۱۷:۵۴
کد خبر: 31657
گزارشگر: 548
۶۵۲
۰
۰
۱
از صحنه‌های خیره‌کننده اکشن تا ضعف‌های روایی

نقد و بررسی فیلم قانون مورفی

نقد و بررسی فیلم قانون مورفی
"قانون مورفی" رامبد جوان با اکشن‌های خیره‌کننده و کمدی موقعیت، تماشاگر را سرگرم می‌کند، اما ضعف فیلمنامه و چندپارگی روایت، آن را از تبدیل شدن به یک اثر ماندگار بازمی‌دارد.

آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:

فیلم "قانون مورفی" ساخته رامبد جوان، یکی از جنجالی‌ترین کمدی‌های اکشن سینمای ایران در سال‌های اخیر است. این فیلم که با ترکیبی از شوخی‌های موقعیت، اکشن پرزحمت و لحن فانتزی سعی در خنداندن مخاطب دارد، در عین جذابیت بصری، با انتقاداتی به دلیل فیلمنامه ضعیف و عدم انسجام روایی مواجه شده است. از همان سکانس افتتاحیه، رامبد جوان تماشاگر را با یک تعقیب و گریز پرسرعت در خیابان‌های تهران غافلگیر می‌کند. صحنه‌ای که به خوبی هنرنمایی کارگردان در خلق اکشن‌های هالیوودی را نشان می‌دهد، اما آیا این صحنه‌های پرزرق و برق می‌توانند ضعف‌های داستانی را پوشش دهند؟

فیلم با بازی‌های متفاوت امیر جدیدی و امیر جعفری همراه است، اما برخی از شخصیت‌ها مانند نقش رامبد جوان (منوچهر) بیشتر به یک کمدی سطحی شبیه است تا یک اثر سینمایی منسجم. از طرفی، تدوین سریع و موسیقی متناسب، ریتم تند فیلم را حفظ می‌کند، اما آیا این سرعت بالا باعث نشده برخی از صحنه‌ها بی‌معنا به نظر برسند؟ در نهایت، "قانون مورفی" یک کمدی سرگرم‌کننده است، اما نه یک شاهکار. اگر به دنبال یک فیلم اکشن-کمدی با صحنه‌های خوش‌ساخت و شوخی‌های گاه و بی گاه هستید، این فیلم می‌تواند گزینه مناسبی باشد. اما اگر به دنبال روایتی عمیق و منسجم می‌گردید، احتمالاً نا امید خواهید شد.

وسوسه‌انگیز، اما سردرگم

فیلم قانون مورفی فیلمی وسوسه‌انگیز، اما سردرگم است. مجموعه‌ای از سکانس‌هایی با اجرای متفاوت و جذاب که زمانی که در کنار هم قرار می‌گیرند نمی‌توانند فیلمی منسجم بسازند و در گهواره کمدی فانتزی، کمدی شانه تخم‌مرغی و اجتماعی مدام در نوسان‌اند و تاب می‌خورند. فیلم قانون مورفی یکی از آثار کمدی رامبد جوان است که در سال ۱۳۹۷ اکران شد. آخرین فیلم رامبد جوان، قانون مورفی قرار است یک کمدی اکشن خوش‌رنگ و لعاب باشد. فیلم با سکانس طولانی تعقیب و گریز شروع می‌شود که در آن امیر جدیدی در نقش فرخ پلیس مشنگ و هادی کاظمی پلیس کار بلد، دلقکی را در خیابان‌ها و بزرگراه‌های تهران و مجتمع خرید تعقیب می‌کنند. سکانسی پرزحمت در لوکیشن‌های مختلف با ریتمی تند و سریع که فارغ از خنده‌دار نبودنش خوش‌ساخت و جسورانه است و هنرنمایی جوان را در کارگردانی نشان می‌دهد؛ و همراه با دو سکانس بعد، که ادامه معرفی کاراکتر فرخ است، به خوبی ویژگی‌های کل فیلم را نمایان می‌کنند. فیلمی که استفاده از فضاها و اتمسفرهای مختلف برایش لحنی چندپاره ساخته است.

اعتراف می‌کنم که از همان سکانس افتتاحیه و تعقیب و گریز دو ماشین، رامبد جوان خلع سلاحم کرد. تماشاگر کمدی ایرانی هرچند باعث شده تمام کمدی‌های بامزه و بیمزه این سال‌ها پرفروش شوند اما اتفاقا خنداندن‌اش کار ساده‌ای نیست. زمانی بیلی وایلدر درباره تماشاگران آمریکایی و تفاوت‌شان با تماشاگران اروپایی در کمدی دیدن جمله‌ای گفته بود که می‌تواند توصیف تماشاگران ایرانی هم باشد: «آمریکایی‌ها به شدت بی‌صبر هستند. در شرایطی که خیلی سریع شوخی‌تان را می‌گیرند، به همان سرعت هم زود خسته و دلزده می‌شوند. در اروپا یک تهیه‌کننده فیلم می‌تواند زمان زیادی را صرف کند تا حال و هوا برای فیلمش ایجاد کند.» رامبد جوان همان اول یقه مخاطبش را با تلفیقی از شوخی‌های جنسی، شوخی‌ موقعیت، شوخی اجرایی و انواع و اقسام جنس‌های کمدی می‌گیرد. نباید صبر کنید تا قصه پیش برود و موقعیت کمدی دربیاید. با یک کمدی فانتزی طرف هستید که اصلا بر پایه یک موقعیت جفنگ بنا شده و نویسندگان و کارگردان فیلم موفق می‌شوند تا انتها همین ضرباهنگ را در اجرا و قصه حفظ کنند. یک افتتاحیه خوش ریتم با اجرای خیلی خوب. دو پلیس که یکی‌شان قهرمان فیلم است و بیشتر از اینکه بدشانس باشد (آن‌طور که خودش دوست دارد ببیند که طبق قوانین مورفی بدشانسی می‌آورد)، بی‌عرضه است دنبال ماشینی می‌کنند که سرنشین‌اش یک دلقک است. دیوانه‌بازی‌های رامبد جوان به عنوان کارگردان فیلم از همین جا شروع می‌شود.

یک دلقک به سبک فیلم های آمریکایی!

سوژه مورد تعقیب یعنی دلقک (شخصیتی آشنا در فیلم‌های خارجی)، در کنار گیج‌بازی‌های جدیدی و کاظمی و تصادف با کامیون هندوانه و ورود ماشین دلقک به مجتمع خرید، تعقیب و گریز جدی در مجتمع، جا ماندن دست جدیدی در کمربند شلوار کاظمی و… معرف فیلمی هستند که از یک طرف متاثر از فیلم‌های خارجی خوش ساخت، پرتحرک، پر رنگ و لعاب و پر زحمت کمدی فانتزی است، اما در عین حال گاه جدیت فیلم‌های پلیسی را دارد و برای بامزه شدن از شوخی‌های سخیف و بی‌ظرافت هم در آن استفاده می‌شود. فیلمی چندپاره که در ابتدا هوس‌انگیز به نظر می‌رسد اما در نهایت چیزی عاید تماشاگر نمی‌شود.

این سکانس‌های طولانی ابتدای فیلم تنها به‌منظور معرفی کاراکتر اصلی طراحی و اجرا شده و هیچ کاربردی جز آن ندارند. مسئله دلقک، همکار فرخ (با بازی کاظمی)، خانواده و همسر در همین‌جا به اتمام می‌رسند و تقریبا دیگر هیچ‌وقت به آن برنمی‌گردیم. ۲۰ دقیقه از فیلم برای نمایش گیجی و بی‌پولی و در آمپاس بودن شخصیت اصلی که تاثیری هم در ادامه داستان و وقایع اصلی ندارد و حذف کاملش آسیبی به آن نمی‌زند. لحن فیلم در خانه جدیدی هم کلا تغییر می‌کند و به درام اجتماعی یا در بهترین حالت کمدی اجتماعی نزدیک می‌شود. طوری که حتی بازی جدیدی هم که قرار است با لحنش گیجی شخصیت را نشان بدهد و بخش پررنگی از بار کمدی کار را به دوش بکشد، در اینجا تغییر کرده و جدی می‌شود.

بررسی سبک روایی سینمای رامبد جوان

آن هایی که به فیلم ایراد می‌گیرند و آن را بی‌معنا می‌خوانند باید جنس کمدی فانتزی فیلم را در نظر بگیرند. این یک کمدی به شیوه وایلدر یا لوبیچ نیست که قرار باشد پشت داستان‌ و موقعیت‌های خنده‌دارش درس زندگی یا حرفی عمیق پنهان شده باشد. این یک کمدی است که هدفش فقط خنداندن تماشاگر است. همان کاری که رامبد جوان در برنامه «خندوانه» انجام می‌دهد اینجا اما به شکل یک فیلم سینمایی خوش‌ساخت اتفاق رخ می‌دهد.

«قانون مورفی» کمدی به سبک جاد آپاتو و ست روگن است. همان‌قدر بی‌پروا، همان‌قدر خوش ساخت و همان‌قدر جفنگ. جفنگ بودن اینجا صفت منفی نیست. شرح موقعیتی است که قرار نیست معنای خاصی در آن پیدا کنید. موقعیتی ابزورد که شما را به خنده می‌اندازد. کمدی فانتزی به شدت در معرض این خطر است که در اجرا مضحک و عقب‌افتاده از جریان سینمای روز جلوه کند. تصویربرداری و کارگردانی خوب رامبد جوان به اضافه بازی‌های عالی امیر جدیدی، امیر جعفری و حتی همه کسانی که حضور کوتاه دارند از هادی کاظمی گرفته تا سروش صحت و خود رامبد جوان باعث شده «قانون مورفی» تبدیل به یک کمدی فانتزی بامزه شود که کاملا رسالتش یعنی خنداندن تماشاگر را تمیز و بدون افتادن به دام جلف و سخیف بودن انجام می‌دهد.

 اینجا هم بخشی از خنده‌ها از شوخی‌های جنسی گرفته می‌شود. نکته‌اش فقط اینجاست که برعکس کمدی‌هایی مثل «مصادره» یا «هزارپا» بعد از شوخی کلامی جنسی، مکث نمی‌شود تا روی شوخی تاکید کنند و زمانی بگذارند تا شوخی در ذهن تماشاگر جا بیفتد. ریتم تند فیلم باعث می‌شود پشت هم شاهد موقعیت‌های کمیکی باشیم که شوخی‌های جنسی وسط آن گم می‌شوند. شوخی‌های جنسی که بازیگران هم بدون تاکید و وسط دیالوگ‌هایشان آن را وسط می‌اندازند و هر کسی نکته‌اش را گرفت می‌خندد. این مرزی است که باعث می‌شود شوخی‌های جنسی «قانون مورفی» مثل خیلی از کمدی‌های دیگر به دامن ابتذال نیفتند.

رامبد جوان در « قانون مورفی » به آثار فراوانی در سینمای جهان اشاره می کند. از اشاره به سری فیلم های « سریع و خشمگین » در ابتدای فیلم گرفته تا « اَره » و البته « تغییر چهره » ، از جمله آثاری بوده اند که رامبد جوان بخش هایی از فیلم را با الهام گیری از آن ها ساخته و در کارگردانی نیز مشخصا تاثیر گای ریچی بر او انکار ناپذیر بوده است. اما نکته ای که در ساخت فیلم فراموش شده این است که لحظات مختلف فیلم (که برخی از آن ها بامزه هم هستند) با شلختگی کامل در کنار یکدیگر قرار گرفته اند؛ به طوری که هیچ انسجامی در فیلم به چشم نمی خورد و به راحتی می توان هر نوع اتفاق عجیب و بی ربطی را هم به داستان اضافه کرد و مطمئن بود که خللی در روند داستان ایجاد نخواهد شد.

فانتزی یا لودگی!؟

در اجرای شوخی های فیلم نیز اشکالات عجیبی به چشم می خورد که از جمله آن تاکید بیش از حد به برخی از ترفندهای سینمایی مانند « اسلوموشن » هست که از جایی به بعد به دلیل افزایش به کارگیری، کارکرد خودش را از دست می دهد. همچنین صحنه تعقیب و گریزی در فیلم وجود دارد که در یک بازار محلی در جریان است و ما چند دقیقه ای با شخصیت ها همراه می شویم اما این سکانس با یک شلختگی کامل به پایان می رسد که به نظر می رسد دلیل آن هیجان زدگی در خلق، بدون توجه به جزئیات بوده است. در این میان رامبد جوان به یک اصل فیلمسازی در سینمای کمدی این روزهای ایران نیز پایبند مانده و آن استفاده از موسیقی و رقص در جریان داستان است که باعث می شود گاهی اثر از ” فانتزی ” به ” لودگی ” تغییر کاربری دهد! نمی‌شود از دلایل موفقیت «قانون مورفی» در ارتباط با تماشاگرانش گفت و به بازی خوب بازیگران و در حقیقت هوش رامبد جوان در انتخاب بازیگر اشاره نکرد. در این زمینه رامبد جوان همیشه شامه تیزی داشته است.

متفاوت، مثل امیر جدیدی!

در میان بازیگران، انتخاب امیر جدیدی به عنوان بازیگر نقش اصلی به نظر انتخاب هوشمندانه ای محسوب نمی شود. جدیدی تلاش بسیاری کرده تا بتواند در نقش شخصیتی مشنگ و بد شانس، بازی خوبی از خود ارائه دهد، اما جنس بازی و لحن بیان او متفاوت از چنین سینمایی است و این را می توان در لحظه اعترافش در جنگل های شمال به خوبی مشاهده کرد. با این حال تلاش جدیدی برای نزدیک شدن به نقش فرخ قابل ستایش است و تجربه ای جدید و منحصر به فرد برای چنین بازیگری به شمار می رود.

امیر جعفری اکسیدان؟!

شخصیت امیر جعفری نیز در فیلم بی شباهت به حضور او در « اکسیدان » نیست و می توان تشابهات زیادی میان این دو در فیلم مشاهده کرد. دیگر بازیگران فیلم ترکیبی از کمدین های شناخته شده سینمای ایران در کنار کمدین های « خندوانه » است که حضور کوتاه مدتی در فیلم دارند. خود رامبد جوان نیز در اندک زمان حضورش در تصویر، دقیقاً همان تصویری را از خود ارائه می دهد که در سال های اخیر در برنامه « خندوانه » شاهد آن بوده ایم که شامل بازی اغراق شده با انبوهی از جیغ و فریاد است که ظاهرا باید به تماشای آن عادت کنیم.

اما در کنار امیر جدیدی، امیر جعفری را داریم که برخلاف همبازی‌اش توانسته نقش خود را به درستی از آب در بیاورد. او که کمی تا قسمتی شبیه به نقش فیلم اکسیدان خود را بازی می‌کند، توانسته به خاطر هیبت درشتی که دارد نقش خودش را جذاب به تصویر بکشد و به نظر می‌رسد که هیچکس به جز او نمی‌توانست در قالب این نقش فرو برود. جعفری نقش را از آن خود کرده است و این موضوع یعنی اتمام حجت یک بازیگر در فیلم سینمایی!

چرا خندوانه ها رو میریزی تو ماستا...

دیگر بازیگران فیلم اما افرادی هستند که از دنیای تلویزیونی خندوانه پا به این فیلم گذاشته‌اند و رامبد جوان خواسته که به تیم خود در این مجموعه محبوب تلویزیونی لطفی بکند و نقش‌های کوتاهی را برای آن ها در نظر گرفته است. خود رامبد جوان هم البته حضور کوتاهی در فیلم دارد که به طرز شگفتی مسخره و بد بوده به طوری که می‌تواند به تنهایی فیلم را چند سطح به تزلزل و تنزل بکشاند. کاراکتری که رامبد جوان بازی می‌کند، به جز عربده زدن و زبان درازی کردن و لوده بازی چیزی از پیش نمی‌برد و یک تنه با هجو نشان دادن کاراکتر منفی ماجرا، فیلمنامه را به سخره می‌گیرد. رامبد اما فقط در این موضوع به بیراهه نرفته و جاده خاکی‌هایی که در طول فیلم به آن می‌رسد، آن قدر زیاد و پر پیچ و خم است که فرار از آن ها چندان آسان نیست.

فیلم قانون مورفی را باید از دو حیث بررسی کرد تا انصاف و عدل درباره آن رعایت شود، یکی محتوا و یکی فرم. محتوایی که قانون مورفی ارائه می‌کند، صرفا یک محتوای سرگرم کننده آبدوغ خیاری است که هیچ هدفی در آن نهفته نشده و صرفا داستانی برای سرهمبندی کردن فیلم نوشته شده است. می‌توان به جرات ادعا کرد که فیلمنامه یک ایده خام بوده و هر کس ایده‌ای از خود داده و تا جای امکان تمامی ایده‌ها هم در بطن فیلم کنجانده شده است. خیلی از این ایده‌ها هم وامدار آثار اروپایی بوده و کپی ناقصی از فیلم‌هایی چون سریع و خشن و اره و شهر گناه و… است. شاید اگر فیلم رویه‌ای را پیش می‌گرفت و با هجویه کردن آثار هالیوودی شوخی‌هایش را پیش می‌برد، بیشتر جالب‌تر از آب در می‌آمد تا اینکه کپی ناقصی از آن ها ارائه کند و با دیالوگ‌هایی مصنوعی و بی‌مفهوم داستانش را پیش ببرد؛ ضمن اینکه بسیاری از این صحنه‌ها و سکانس‌ها برای پیشروی داستان غیر ضروری به نظر می‌رسد و مخاطب با خود یک سوال «خب که چه؟» همیشه به همراه دارد.

در کنار سوال «خب که چه؟» پرسش دیگری همچون «چطور شد اینجوری شد؟» هم گاهی به مغز تماشاگر رسوخ می‌کند و فیلمنامه ترجیح می‌دهد بدون دادن توضیحات اضافی، داستان غیر منطقی خودش را پیش ببرد و خودش را جدی نگیرد. البته بازی رامبد جوان و برخی چشمه‌هایی که در فیلمش آمده (همانند سکانس‌های رقص و بزن بکوب) کاملا مشخص می‌کند که او از ابتدای امر هم تصمیم نداشته که خودش و فیلمش را جدی بگیرد و یک دورهمی ساخته که انصافا می‌تواند لبخند را در برخی صحنه‌ها بر لب تماشاگرش بنشاند.

بدلکاری و اکشن فوق العاده

اما فیلم قانون مورفی در بخش فرم قابل ستایش و احترام است و موضوعش کاملا با محتوا سوا می‌شود. رامبد جوان خوب درس کارگردانی‌اش را پس داده و ارشا اقدسی، بدلکار مشهور کشورمان که از شاگردان پیمان ابدی به حساب می‌آید و در چندین اثر هالیوودی از جمله فیلم‌های جیمز باند هم حضور پررنگ داشته، نقش پررنگی در روایت فیلمنامه داشته است. تاثیر مرحوم ارشا اقدسی روی تک تک صحنه‌های اکشن به طور محسوس پیداست و او در کنار خلاقیت و ریسک پذیری رامبد جوان توانسته کار فنی فیلم را به خوبی پیش ببرد. جلوه‌های ویژه‌ای که برای فیلم در نظر گرفته شده و انجام شده به زیبایی صورت گرفته و بالاتر از استانداردهای سینمایی رایج ایران است.

بیشتر از جلوه‌های ویژه شاهد صحنه‌های تعقیب و گریز متعددی در قانون مورفی هستیم که تا پیش از این در سینمای ایران به چشم نمی‌خورد. تیم سازنده فیلم هر سه نوع تعقیب و گریز ماشینی، پیاده و قایقرانی را وارد فیلم خود کرده و یک اثر جیمزباندی را به خورد مخاطب می‌دهد و باید اذعان داشت که در هر سه این سکانس‌ها می‌تواند به خوبی گلیم خود را از آب بیرون بکشد. البته صحنه تعقیب و گریز پیاده در بازار شمال کشور، می‌تواست به مراتب بهتر شود و اگر دوربین عاشق حرکات پارکور نه‌چندان قوی بدلکار نقش دختر پارکورکار نمی‌شد، با صحنه زیباتری روبرو بودیم. استفاده از هلی‌شات‌ها و طراحی صحنه خوب و قوی همه و همه دلالت بر این دارد که رامبد جوان کار کارگردانی خود از لحاظ فنی را خوب بلد است. به همه این موارد باید تدوین تند و سریع (که با ذات فیلم جور در می‌آید) و انتخاب موسیقی هوشمندانه هم اضافه کنید و مطمئن باشید که فیلم از لحاظ بصری و سمعی می‌تواند هر تماشاگری را راضی نگه‌دارد و در برخی صحنه‌ها مانند چپ کردن وانت کامیون هندوانه، مخاطب را به شگفتی وادارد.

فیلم قانون مورفی در یک توازن عجیب و غریب قرار دارد و قضاوت درباره خود را یک کار بسیار سخت کرده است. از یکسو نمی‌توان جاه‌طلبی و خلاقیت کارگردان و تیم سازنده را نادیده گرفت و صحنه‌های اکشنی که آن ها خلق کردند را بیهوده نامید و از سوی دیگر می‌توان به بازیگری نقش اصلی و فیلمنامه پر ایراد و سطحی فیلم هم رگبار ایراد را شلیک کرد. اینجاست که به جمله‌ معروفی در باب سینما برمی‌خوریم که نمی‌توان بدون یک فیلمنامه خوب یک اثر سینمایی درخور توجه ساخت و اهمیت فیلمنامه بیش از پیش نمایان می‌شود. هر چقدر هم که ارفاق کنیم و راه بیاییم که فیلمنامه در اثری چون قانون مورفی جایگاهی ندارد، نمی‌توان از مشکلات ریز و درشت آن گذشت کرد.

سلسله کلیپ‌های اینستایی؟!

قانون مورفی به مثابه یک سلسله کلیپ‌های کوتاه و طولانی است که بر اثر یک پیرنگ داستانی بی روح و مرده به هم چسبیده‌اند و در لحظاتی گر می‌گیرند و در اکثر لحظات با مشکلات ریز و درست دست و پنجه نرم می‌کند. با این حال فیلم قانون مورفی فیلمی سرگرم کننده است که از آثار کمدی سخیف این روزهای سینمای ایران نیم سر و گردن (نه یک سر و گردن!) بالاتر است و می‌توان با آن دو ساعت وقت گذراند، ولی قطعا مخاطب هوشمند‌ سینما افسوس می‌خورد که چرا این جلوه‌های بصری در قالب یک اثر قوی و محکم‌تر به کار نرفته است. راستش برای سینمای ایرانی زود است که چنین نمونه‌ها و جاه‌طلبی‌ها را در یک اثر کمدی فانتزی پیاده‌سازی کند و اگر هالیوود این کار را در برخی مواقع انجام می‌دهد (نمونه‌اش فیلم‌های ۲۱ Jump Street) برای این است که سینمای اکشن و بزن بهادر آنها به بلوغ کافی رسیده است.

در کل نمی‌توان به رامبد جوان خیلی خرده گرفت، او سعی کرد با نگار، وارد نوع جدیدی از سینما شود و پس زدن نسبی فیلم توسط مخاطبین، او را مجبور کرد که رو به ژانر بفروش و مورد علاقه تماشاگران ایرانی بیاورد، یعنی فیلم کمدی با اسانس سخیف. اما می‌توان امیدوار بود که سطح توقع تماشاگران ذره ذره بالاتر برود و کارگردانان همراه با این رویش، بلوغ فیلم‌های خود را تجربه کنند. قانون مورفی دریچه‌ای نو به سینمای ایران است که پای بسیاری از مسائل تکنیکی را وارد سینمای کشورمان می‌کند، ولی این میوه شیرین و خوشمزه و آبدار، هسته تلخ و بدمزه‌ای دارد.

تغییر لحن دیالوگ ها

تغییر لحن‌ها در جای‌جای فیلم به چشم می‌خورد و از فیلم قانون مورفی، اثری بلاتکلیف می‌سازد. مثلا در سکانس جنگل که ماشین را از فرخ و بهمن (با بازی امیر جعفری) می‌دزدند، فرخ در یک تک‌گویی نسبتا طولانی به بیان مشکلات اجتماعی و اقتصادی‌اش می‌پردازد. مونولوگی که لحن کمدی فیلم را از بین می‌برد و طوری به آن جدیت درام‌های اجتماعی می‌بخشد که با موقعیت فانتزی آن سکانس و قبل و بعدش همخوانی ندارد. با این حال همچنان اجرای این صحنه به لحاظ تصویری زیباست. قابی جذاب از جدیدی و جعفری که وسط جنگل روی مبلی راحتی نشسته‌‌اند و جدیدی سر بر شانه جعفری گذاشته. صحنه‌ای چشم‌گیر که دیدنش در یک شبکه اجتماعی می‌تواند قابل توجه باشد اما خود به آشفتگی فیلم دامن می‌زند.

انگار جوان هم به دنبال هدفی بیش از این نبوده است؛ ترانه بیا برگرد قمیشی را با لحنی جدی در دهان فرخ می‌گذارد، او را به رقص با پیرمرد متوهم وامی‌دارد، در سکانس مواجهه با منوچهر و جعفری یک بزن‌وبکوب مفصل و طولانی راه می‌اندازد و شوخی‌های جنسی سخیف می‌کند، با خوراندن حش‌کیک به فرخ و ایده تکراری وهم کاراکتر دستاویزی برای نقب زدن به دنیایی بامزه و فانتزی می‌سازد که قرار است بار خنده‌دار شدن فیلم را به دوش بکشد. همه و همه برای آرایش فیلمنامه ضعیف و خندان تماشاگر؛ و غم‌انگیز اینکه با وجود همه این‌ها کمتر موقعیتی پیش می‌آید که خنده‌ای به لب بنشیند. چندپارگی لحن فیلم در بازی بازیگران هم دیده می‌شود. امیر جعفری در قالب همان نقش تکراری و همیشگی‌اش است؛ کاراکتری عصبی و پرخاشگر که سر و چشم می‌دراند و کلمات را با دقت تئاتری ادا می‌کند. طهماسبی هم همان طهماسبی همیشه است. جدیدی اما تنها بازیگری است که در تلاش است لحنی به کل متفاوت از همیشه و متناسب با حال و هوای عموما فانتزی فیلم به نقش بدهد. تلاشی که اگرچه در کنار بازی دیگر بازیگران فیلم، وصله‌ای به نظر می‌رسد، اما تنها بازی است که سرخوشی خوشایندی به نقش و فیلم می‌دهد.

همه اینها قانون مورفی را به مجموعه‌ای از ویدیو کلیپ‌های مجزای زیبا تبدیل می‌کند که هر یک به تنهایی سرخوش و خوش‌ساخت هستند و دیدن هرکدام از آن ها در فضاهای مجازی لطف خاصی دارند اما در کلیت وصله‌پینه‌ای و ناهمگون به نظر می‌رسند. می‌شود درک کرد که جوان قصد داشته در قانون مورفی چه بکند، اما در رسیدن به این هدف ناکام بوده است.

قانون نتیجه: احتمال بد پیش رفتن کار‌ها نسبت مستقیم با اهمیت آن‌ها دارد!

شنیدن نام امیر جعفری و امیر جدیدی کنار هم و در کنار رامبد جوان که با وجود ناموفق بودن تجربه نگار نشان داد که تصمیم دارد کاری را در سینمای ایران انجام دهد که دیگران یا توانایی آن را ندارند و یا اساسا به درام‌های اجتماعی-خانوادگی خود عادت کرده اند و انگیزه و علاقه‌ای برای تجربه‌های این چنینی ندارند. برای بسیاری از سینما دوستان ایرانی (سینما دوستان طفلکی‌ای که هر سال در صف‌های طویل جشنواره فیلم فجر می‌ایستند و هر سال هم سرخورده‌تر از سال گذشته با خود عهد می‌کنند که دیگر پا در سالن‌های جشنواره و چه بسا کل سینمای ایران نگذارند) شوق دیدن فیلمی متفاوت را ایجاد می‌کند. قانون مورفی، ابداع ادوارد مورفی مهندس نیروی هوایی و محقق آمریکایی نظریه آشوب، اساسا راجع به بدشانسی نیست. شاید حرف یکی از کاراکتر‌های فیلم (مهسا طهماسبی) خطاب به فرخ: «به نظر من آدم زندگیش دست خودشه، خودت زندگیتو پیش می‌بری، همه چی این جاست (اشاره به سرش). اگر این جا رو درست کنی، ذهنیت ات رو درست کنی [همه چیز درست می‌شه]. باید از یه ور دیگه به زندگی نگاه کنی.» در باره‌ی (در نقد) قانون مورفی درست باشد. چرا که قانون مورفی بیشتر شامل بدبینی است تا بد اقبالی یا در واقع بدشانسی در مواقع خیلی خیلی خاص.

قانون مورفی می‌گوید «همیشه همه‌ی چیز‌ها در بدترین و نامناسبترین زمان‌ها به خطا می‌روند و کار‌ها را لنگ می‌گذارند» و اضافه می‌کند «همه چیز ذاتاً دچار خطا و دردسر می‌شود مگر اینکه برای درستی آن تلاشی شده باشد». قانون مورفی یک مثل معروف در فرهنگ غرب است که در زمان آزمایش واگن موشکی در اواخر دهه‌ی ۴۰میلادی به وجود آمد. اصلی‌ترین پیامی که این قانون بیان می‌کند این است که در هر حالتی که احتمال خراب شدن یا خطارفتن باشد بی‌شک روزی این اتفاق می‌افتد. اما شخصیت فرخ بیش از این که اسیر قانون مورفی باشد اسیر قانون دست و پا چلفتی بودن است. کسی که نمی‌تواند اسلحه اش را از کمربندش جدا کند یا نمی‌تواند ترمز دستی ماشین را بخواباند و یا دکمه‌ی آسانسور را بزند، دچار بی دست و پا بودن است نه قانون مورفی. البته احتمالا طراحان فیلم نامه برای این لحظات فیلم از قانون اثبات مورفی: «وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.» استفاده کرده اند. اما واضح است که این قانون و این اتفاقات را بیش از یک بار -آن هم با دیده‌ی اغماض- نمی‌شود کنار هم پذیرفت؛ و یا کسی که تیرش اشتبا‌ها به مهناز افشار اصابت می‌کند یا وسط عملیات پیدا کردن آدم ربایان از گرسنگی کیک حشیش می‌خورد یا پیرمرد روان پریشی اسلحه اش را می‌گیرد، بیشتر دچار بدشانسی مزمن است تا قانون مورفی.

قانون یادگیری: شما چیزی را یاد نمی‌گیرید، مگر بعد از این‌که امتحان آن را دادید.

اگر نویسندگان فیلم قانون مورفی -که به وضوح در صحنه‌هایی از فیلم شوخی کم می‌آورند و یک شوخی را آنقدر کش می‌دهند که مستعمل می‌شود- به جای استفاده از شوخی‌های دم دستی کلامی -با ارجاع به برخی وقایع سطحی روز دنیای مجازی- و شوخی‌های دم دستی‌تر غیر کلامی، از قوانین واقعی مورفی استفاده می‌کردند و یا حتی کل فیلم را بر اساس این قوانین شکل می‌دادند، قطعا با فیلم باکلاس‌تری روبرو بودیم. البته چنین کار‌هایی به قیمت از دست دادن بسیاری از مخاطب‌های فیلم تمام می‌شود. همان گونه کار‌هایی که امثال علی احمدزاده و مانی باغبانی در فیلم هایشان: مادر قلب اتمی و خرگیوش، انجام دادند. یعنی منطق شخصی و مخصوص فیلمشان را از ابتدا پیش گرفتند و تا انتها نیز پای آن ایستادند؛ و البته جمع کل فروششان به اندازه‌ی دو هفته از فروش قانون مورفی هم نرسید!

زوج امیر جعفری و امیر جدیدی زوج قابل قبولی است. البته که خبری از نوید یک زوج کمدی سینمایی مانند جک لمون و والتر ماتائو نیست چه بسا که در حد جیمز فرانکو و ست روگن هم نباشند. اما در کل پذیرفتنی اند. بازی امیر جعفری خیلی با کار‌های اخیرش فرقی ندارد، اما در کل در نقش مامور اخراجی‌ای که در کنترل خشمش دچار مشکل است و دختر خردسالش را ربوده اند به خوبی و با مهارت نقش آفرینی می‌کند. امیر جدیدی نیز بازی دیدنی‌ای از خودش به جا می‌گذارد. شاید روی کاغذ برای امیر جدیدی با آن بدن ورزیده و صدای دو رگه و اخمش که کاملا مناسب ساخت انواع و اقسام قهرمان‌های سینمایی است، انتخاب نقشی این چنینی اگر نگوییم اشتباه، کمی زود به نظر می‌رسید. اما جدیدی در قانون مورفی ثابت می‌کند که ریسک پذیری و جسارت بالایی دارد. امیر جدیدی آن لحن با بی قیدی تعمدی اش و آن لهجه‌ی تهرانی که در فیلم‌های قبلی او نیز بار‌ها دیده ایم را اندکی دست کاری کرده است و نقش او در قامت یک پلیس دست و پا چلفتی بسیار دلنشین از آب در آمده است. او با حفظ راکورد لحن و ژست بدنی اش در سراسر فیلم و در همه‌ی صحنه‌های پیچیده‌ی آن نشان می‌دهد که به واقع بازیگری تواناست؛ و این توانایی‌های بازیگری اش به مراتب از یک تیپ سازی ساده، چون نقشی که در عرق سرد بازی کرد، بیشتر است.

لبخند بزن، فردا روز بدتریه!

در قانون مورفی شاید بیشتر از هر چیز باید جسارت و سرزندگی و دیوانگی کارگردانش رامبد جوان را ستود. چرا که در سینمای کم رمق و تکراری این سال‌های ایران او پیش از این در نگار و حالا در قانون مورفی نشان می‌دهد که در فیلم سازی اهل سختی دادن به خودش است. اما این به معنای بی نقص بودن کارگردانی اش نیست. تحمل قانون مورفی به محض این که از شلوغی و تعقیب و گریز فارغ می‌شود، سخت می‌شود. به محض این که امیر جدید باید مونولوگش را زیر صندلی‌های سالن تئاتر بگوید و برای خانواده اش وصیت کند چیزی لنگ می‌زند. یا در جایی که امیر جعفری ساعت دخترش را در ماشین پیدا می‌کند و برای او دلتنگی می‌کند رقت انگیز و کلیشه‌ای می‌شود. بهتر است از بازی پر سر و صدا و داد و بیداد خود جوان در نقش ادوارد مورفی/منوچهر نیز بگذریم!

عوامل فنی قانون مورفی به درستی کارشان را انجام می‌دهند و در صدر آن‌ها می‌توان از تدوین میثم مولایی نام برد. مولایی برای حفظ ریتم تند فیلم که لازمه‌ی اصلی چنین فیلم‌هایی است، تلاش زیادی کرده است. موسیقی امیر توسلی نیز به جا و به اندازه است و نکته‌ای که شاید به آن توجه نشود تلاش توسلی در آهنگ سازی برای رساندن صدایی است که به گوش ایرانی آشنا باشد و کاملا با الگوبرداری فیلم‌های غربی نباشد. تیم بدلکاری ارشا اقدسی هم اگر قسمت‌های تعقیب و گریز پارکور کاری که به وفور در هر فیلم و سریال و تبلیغ تلوزیونی یافت می‌شود را فاکتور بگیریم، هسته‌ی اصلی انرژی فیلم است و صحنه‌های مهیجی را برای تماشاگر به نمایش می‌گذارد.

قانون مورفی فیلم نسبتا خوبی است، اما نه صرفا به این خاطر که صحنه‌های اکشن و پیچیده دارد. نه به دلیل ادعای کارگردانش که منتقدان فیلمش را حسود می‌خواند و می‌گوید: «برایم هیجان انگیز است که همه ابزار و ادوات این فیلم را در اختیارشان بگذارم ببینم می‌توانند بگویند دو دقیقه اش چطور گرفته می‌شود؟». بسیاری از جمله خود رامبد جوان تحت تاثیر صحنه‌های تعقیب و گریز و اکشن قانون مورفی شده اند. گویی تا به حال چنین صحنه‌هایی را در هیچ فیلمی ندیده اند و یا کپی این گونه صحنه‌ها از فیلم‌های هالیوودی کار دشواری است. اما اساسا کسی نمی‌گوید که در مملکتی که موشک به فضا می‌فرستد و در خیابان هایش پورش و مازراتی و به وفور یافت می‌شود و دزدانش به کمتر از هزار میلیارد تومان قانع نمی‌شوند، این که تکنولوژی‌های مدرن فیلم سازی هنوز وارد سینمای ایران نشده اند و یا کسی کار با آن‌ها را بلد نیست از بی ذوقی خیل زیادی از فیلم سازان ایرانی است و خبر این که کسی از این ادوات استفاده می‌کند خیلی خوشحال کننده یا متحیر کننده نیست. کما اینکه استفاده از جلوه‌های ویژه میدانی و بصری و صحنه‌های اکشن را پیش از این و در سال‌های اخیر در فیلم‌هایی مثل به وقت شام ابراهیم حاتمی کیا -نمونه‌ای نازل استفاده از این امکانات- و تنگه‌ی ابوغریب بهرام توکلی -نمونه‌ی اعلای استفاده از این امکانات- نیز دیده ایم؛ و حتی فیلم سازی همچون هومن سیدی هم به خصوص در فیلم اخیرش مغز‌های کوچک زنگ زده صحنه‌های اکشن و تیراندازی فوق العاده‌ای دارد و ادعا‌هایی به مراتب کمتر از فیلم سازان مذکور. در کل قانون مورفی و رامبد جوان جسارت دارند. حال با هر پشتوانه ای. پشتوانه‌ی سرمایه و رابطه و یا شهرت و محبوبیت حاصل از خندوانه فرقی نمی‌کند. اما این جسور بودن و دیوانگی نه تنها در بخش‌هایی از فیلم بروز نمی‌کند بلکه در جا‌هایی به حدی از آشوب قناعت می‌کند و حتی دم به میل مخاطب نیز می‌دهد.

کارگردان؛ رامبد جوان!

متولد سال 1350 در تهران است و در سالهای اخیر بیشتر با اجرای برنامه « خندوانه » نزد مخاطبین ایرانی شناخته می شود. سابقه بازیگری رامبد جوان به دهه هفتاد و بازی در مجموعه پرطرفدار « خانه سبز » باز می گردد اما در یک دهه اخیر او به کارگردانی روی آورده و آثار موفقی از جمله « ورود آقایان ممنوع » را روانه سینما کرده که یکی از موفق ترین کمدی های سالهای خیر سینمای ایران به شمار می رود.

 « قانون مورفی » با تمام ضعف ها و ویرانه ای به نام فیلمنامه که در آن جریان دارد، هنوز هم امضای کارگردانش را پای اثر دارد که بهرحال سعی کرده تجربه ای متفاوت از فیلمسازی را به سینما ایران بیاورد. تلاش رامبد جوان در این خصوص قابل ستایش است و باید گفت که به هرحال هنوز هم بخش هایی از فیلم « قانون مورفی » به راحتی توانایی خنده گرفتن از مخاطب را دارد و مهمتر از آن اینکه فیلم هرگز خود را جدی نمی گیرد و در مقام ارائه پندهای اخلاقی به مخاطبش بر نمی آید و به تجربه سرگرمی اکتفا می کند. اینکه رامبد جوان از ساخت فیلم در یک لوکیشن خودداری کرده و به اثرش تنوع تصویری بخشیده، به نظر یک گام مثبت در سینمای کمدی این روزهای ایران است.

عوامل فیلم

  •  فیلمنامه : پوریا شجاعی
  • تهیه کننده : محمد شایسته
  • مدیر فیلمبرداری: حسین جلیلی

بازیگران 

  • امیر جدیدی
  • امیر جعفری
  • رامبد جوان
  • مهسا طهماسبی

نقاط قوت

  • صحنه‌های اکشن باکیفیت (تعقیب و گریز ماشینی، پیاده و قایقی)
  • بازی جذاب امیر جعفری و امیر جدیدی
  • تدوین سریع و ریتم تند
  • جلوه‌های ویژه فراتر از استانداردهای سینمای ایران

نقاط ضعف

  • فیلمنامه ضعیف و غیرمنسجم (اتفاقات بی‌ربط، شخصیت‌های نیمه‌کاره)
  • تغییر لحن ناگهانی (از کمدی فانتزی به درام اجتماعی)
  • شوخی‌های جنسی گاه ناموفق
  • نقش رامبد جوان (منوچهر) بیش از حد اغراق‌آمیز
https://www.asianewsiran.com/u/h6p
اخبار مرتبط
مرد عینکی" جدیدترین ساخته تیم "فسیل" با بازی بهرام افشاری و کارگردانی کریم امینی این روزها روی پرده سینماهاست. اما برخلاف انتظارات، این فیلم نه کمدی موفقی است و نه اکشن جذابی. تحلیل ما نشان می‌دهد این اثر بیشتر شبیه کلیپی بلند است تا یک فیلم سینمایی حرفه‌ای.
"خیلی دور خیلی نزدیک" سیدرضا میرکریمی، پس از 21 سال همچنان به عنوان الگویی موفق از سینمای معناگرا شناخته می‌شود. این فیلم که در جشنواره فجر ۸۳ سیمرغ بهترین فیلم را کسب کرد، توانست نظر مثبت تمام منتقدان را جلب کند. در حالی که بسیاری از فیلم‌های معناگرای آن دوره به کلیشه‌های تکراری متوسل می‌شدند، میرکریمی با نگاهی ظریف و انسانی، داستان یک جراح مغرور (مسعود رایگان) را روایت کرد که در سفر بیابانی خود به دنبال پسر بیمارش، تحولی درونی را تجربه می‌کند. فیلم با وجود ریتم آرام و فضای درون‌گرای خود، توانست بیش از ۳۱۱ هزار مخاطب را به سالن‌های سینما بکشاند - رکوردی قابل توجه برای فیلمی از این ژانر.
فیلم «ضد» به کارگردانی امیرعباس ربیعی با نگاهی متفاوت به واقعه هفت تیر و فعالیت‌های سازمان مجاهدین خلق در دهه ۶۰، جایزه‌های متعددی از جشنواره فجر دریافت کرده، با نقدهای ضدونقیضی روبرو شده است. برخلاف آثار مشابهی چون «ماجرای نیمروز»، این بار دوربین از زاویه دید سازمان مجاهدین خلق به ماجرا نگاه می‌کند. شخصیت اصلی فیلم، محمدرضا کلاهی، همان مظنون اصلی واقعه هفت تیر است که سال‌ها بعد در هلند ترور شد.
«غریب» بیشتر از این که یک اثر بیوگرافی باشد، فرصتی برای بیان شعارهای مختلف توسط سازندگان فیلم بوده است. متاسفانه شخصیت بروجردی در این جا تنها بهانه ای برای روایت آنچه که در کردستان در سال های اول انقلاب رخ داد است و تماشاگر با جزئیات چندانی درباره زندگی این شهید مواجه نمی شود. شاید سینمای ایران روزی این نکته را متوجه شود که بیان حرف های زیبا و نصیحت کردن شخصیت های شهید از طریق قاب سینما، لزوماٌ باعث شخصیت سازی نمی شود. شاید بهتر باشد زمان آن برسد که نگاهی منطقی تر و واقعی تر به شخصیت های جنگ داشته باشیم و آن ها را به حدی غیرعادی به تصویر نکشیم که نتوان در سینما باورشان کرد.
"پیر پسر" نه فقط یک فیلم، که رویدادی فرهنگی است. این اثر سینمایی که پس از چهار سال کشمکش برای اخذ مجوز اکران، بالاخره به پرده سینماها راه یافت، با ترکیب استادانه ادبیات روسی و درام ایرانی، استانداردهای سینمای ملی را ارتقا داده است. حسن پورشیرازی در نقشی ماندگار، "غلام باستانی" را خلق کرده؛ پدری ستمگر که همچون ضحاک اسطوره‌ای، فرزندانش را می‌بلعد.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید