آسیانیوز ایران؛ سرویس اجتماعی:
انسان قرن بیستویکم با غرور خود را «عاقلترین موجود» میداند، اما کافی است به سادهترین نمودهای زندگیاش نگاه کنیم تا ببینیم که در ابتداییترین درک از بقای جمعی و مدیریت منابع، گاه از حیوانات هم عقبتر مانده است. ما در جهانی زندگی میکنیم که از یکسو سیاستمداران و ثروتاندوزان، منابع را میبلعند و از سوی دیگر، میل بیمهار به فرزندآوری، فشار بر منابع اندک باقیمانده را چند برابر میکند. حاصل این چرخه چیزی جز فقر، رنج و بیعدالتی بیشتر نیست.
زایمان و واقعیت تلخ منابع
سالهاست در فرهنگ عمومی، مادرانگی با تقدس همراه بوده است. اما آیا نباید اندکی از پشت غبار احساسات، واقعیتهای عریان را نیز دید؟ هر کودکی که پا به جهان میگذارد، در حقیقت سهم دیگری از منابع محدود زمین را مصرف خواهد کرد. زمین اگرچه پهناور به نظر میرسد، اما کیک بزرگی نیست که بتوان آن را بینهایت قاچ کرد. اگر پنج نفر سر یک میز بنشینند، سهمی قابل توجه از کیک نصیبشان میشود. اما اگر هزار نفر به همان میز دعوت شوند، چه؟ آیا چیزی جز خردهریزه برای اکثریت باقی خواهد ماند؟
نقش سیاستمداران و جنگطلبان
البته کسی منکر آن نیست که سیاستمداران و صاحبان قدرت، نخستین عامل گسترش نابرابریاند. آنان همچون میزبانان ظالم یک جشن تولد، نصف کیک را از همان ابتدا برای خود برمیدارند و جمعیت عظیم مدعوین باید برای نیمهی باقیمانده به جان هم بیفتند. فساد، احتکار، دزدی و غارت منابع توسط اقلیتهای قدرتمند حقیقتی است که کسی نمیتواند انکار کند. اما آیا افزایش بیپایان جمعیت، این وضعیت را بهبود میبخشد؟ برعکس، این تورم انسانی همان بهانهای میشود تا سیاستمداران با آرامش وجدان بگویند: «من که نمیتوانم شکم همه را سیر کنم!» و فسادشان را در سایهی انبوهی از جمعیت پنهان کنند.
پیوند فقر و میل به فرزندآوری
واقعیت تلخ دیگر این است که در جوامعی که فقر، بیسوادی و کمبود فرهنگ بیداد میکند، میل به فرزندآوری نهتنها کم نمیشود، بلکه شدت میگیرد. خانوادهای که خود در تأمین قوت روزانه ناتوان است، چرا به آوردن کودک دیگر میاندیشد؟ این تضاد، ریشه در ساختارهای فرهنگی و آموزشی دارد. درست در همان نقاطی که باید آگاهی رشد کند، جهل و سنت کور فرمان میراند.
طبیعت؛ معلمی که فراموش شده است
نگاهی کوتاه به حیوانات اطرافمان کافی است. گربهها و سگهای خیابانی وقتی میبینند غذایی در محلهای نمییابند، غریزه به آنها میگوید زمان تولیدمثل نیست. اما انسان مدعی خرد، در شرایطی که نه امنیت شغلی دارد، نه مسکن و نه امید به آینده، باز هم بیمحابا به تولیدمثل ادامه میدهد. آیا این جز عقبماندن از همان غریزهی طبیعی است که حیوانات را در مسیر بقا هدایت میکند؟
مسئولیت فردی و جمعی
انکار نمیتوان کرد: ما در دهکدهای به نام «کرهی زمین» زندگی میکنیم و هر تصمیم فردی در این دهکده اثر جمعی دارد. فرزندآوری تنها یک «انتخاب شخصی» نیست؛ چراکه پیامدهای آن بر دوش کل جامعه سنگینی میکند. هر کودک تازهمتولدشده، نهتنها مصرفکننده منابع است بلکه خود حلقهای دیگر در زنجیرهی رقابت بر سر منابع محدود خواهد شد. در چنین شرایطی، مسئولیت فردی در قبال جامعه و آیندهی بشریت بیش از هر زمان دیگری اهمیت مییابد.
جمعیت و عدالت
تصور کنید خانوادهای فقیر با چندین فرزند، در کنار خانوادهای ثروتمند و کوچک زندگی کند. سهم منابع، آموزش، بهداشت و فرصتهای شغلی چگونه تقسیم خواهد شد؟ حتی اگر عدالت اقتصادی برقرار هم بشود، فشار ناشی از جمعیت مازاد، هر نوع توزیع عادلانه را شکننده میکند. عدالت اجتماعی نهتنها نیازمند بازتوزیع منابع است، بلکه نیازمند عقلانیتی در کنترل تعداد مصرفکنندگان این منابع است.
نتیجهگیری: آیندهای برای اندیشیدن
زمین هرچقدر هم وسیع باشد، بیانتها نیست. منابعش محدود است و هر تولد تازه، سهمی از این منابع را میبلعد. ما نمیتوانیم در حالیکه سیاستمداران و ثروتاندوزان نیمهی کیک را میبلعند، باز هم با فرزندآوری بیمحابا نیمهی باقیمانده را میان میلیونها دهان تقسیم کنیم.
زمان آن رسیده که از پوستهی احساسات کور بیرون بیاییم و با عقل و آیندهنگری، فرزندآوری را نه بهعنوان یک «حق بیقید و شرط»، بلکه بهعنوان مسئولیتی سنگین در برابر جامعه و زمین بازتعریف کنیم.