جمعه / ۳۱ اَمرداد ۱۴۰۴ / ۱۸:۱۶
کد خبر: 31881
گزارشگر: 548
۱۸۲۶
۰
۰
۲
تحلیل تحولات فرهنگی-سیاسی اروپا؛ آیا اروپا قربانی پست‌مدرنیسم و پست‌مارکسیسم شده؟

اروپا در حال از دست دادن جایگاه برتر سیاسی و فرهنگی

اروپا در حال از دست دادن جایگاه برتر سیاسی و فرهنگی
اروپای غربی در چند دهه اخیر، با پیروی از جریان‌های فکری پست‌مدرن و پست‌مارکسیستی، به عمد پروژه‌ی تضعیف هویت ملی و ساختارهای کلاسیک قدرت را پیش برده است. اکنون و در آزمونی سخت مانند جنگ اوکراین، این پرسش مطرح است که آیا غرب در خواب‌ خود محو خواهد شد یا برای نبرد نهایی با اقتدارگرایی جدید بیدار می‌شود؟ پوریا زرشناس در این گزارش تحلیلی، به واکاوی ریشه‌های این افول، نشانه‌های آن در عرصه‌های مختلف و همچنین آینده‌ای که در انتظار تمدن غرب است، می‌پردازد.

آسیانیوز ایران؛ سرویس سیاسی:

پوریا زرشناس

 

 

 

 

 

 

 

پوریا زرشناس - دکترای اقتصاد انرژی های تجدیدپذیر

اروپا، این قاره کهن که روزگاری مهد تمدن، فلسفه، هنرهای اصیل و سیاستمداران افسانه‌ای بود، امروز درگیر بحرانی عمیق و چندبعدی شده است. بسیاری از تحلیلگران، ریشه این افول تدریجی را نه در جنگ‌های جهانی، که در یک انقلاب فرهنگی خاموش می‌دانند. این انقلاب که با عناوینی مانند پست‌مدرنیسم، چپ نو فرهنگی و پست‌مارکسیسم شناخته می‌شود، بنیان‌های کلاسیک جامعه غربی را هدف گرفته است. مفاهیمی چون هویت ملی واحد، خانواده سنتی و مرکزیت قدرت، جای خود را به چندفرهنگی افراطی، نسبی‌گرایی فرهنگی و توزیع قدرت در گتوهای کوچک اجتماعی داده‌اند.

نتایج این تحول را می‌توان به وضوح در سقوط کیفیت هنرهای سینما و ادبیات، کاهش نفوذ جهانی سیاستمداران و بحران‌های هویتی در جامعه غرب مشاهده کرد. جایگاه اروپا به‌عنوان یک قدرت مسلط فرهنگی و سیاسی در حال رنگ باختن است. این گزارش تحلیلی، به واکاوی ریشه‌های این افول، نشانه‌های آن در عرصه‌های مختلف و همچنین آینده‌ای که در انتظار تمدن غرب است، می‌پردازد.

اروپا همانگونه که جایگاه اقتصادی خود در جهان را از دست می‌دهد، کم‌کم جایگاه برتر سیاسی و فرهنگی خود را هم از دست خواهد داد. اروپا در جنگ جهانی دوم چرچیل و هیتلر حکومت می‌کردند و حالا کارمندان پشت در کاخ سفید. در فرانسه زمانی نه چندان دور ژنرال دوگل و ژیسکار دستن حکومت می‌کردند و حالا این جوانک پرحاشیه که یک روز توسط پیرزنی که خود را همسر او می‌داند و روز دیگر توسط پوتین و ترامپ دست انداخته می‌شود.. پست‌مدرنیسم، فمنیسم و پست‌مارکسیسم بلایی را سر اروپا آورد که تانک‌های ارتش سرخ شوروی هم قادر به انجام آن نبودند!

جامعه با ساختار «کلاسیک» یا «پ‍ُست‌مدرن»

اروپای غربی در دهه‌های اخیر تحت تاثیر عواملی مانند فراگیری اندیشه‌های چپ نو و پُست‌مدرنیسم (و تلفیق این دو) و همچنین فروپاشی شوروی (با این پیش‌فرض که جهان کلاسیک با ساختار دولت-ملتهای قدرتمند متکی به نیروی نظامی دچار فروپاشی شده است) به نقد ساختارهای کلان و کلاسیک قدرت مانند هویت اجتماعی واحد، یک‌‌ملت‌-یک نژاد، خودبسندگی اجتماعی، غیرگریزی و امثالهم پرداخت و با میدان دادن به پست‌مارکسیسمِ فرهنگی از پذیرش تفاوت‌ها، تکثر قومی، چندفرهنگی، درهم‌آمیختگی نژادی و دینی حمایت کرد و به توزیع قدرت در لایه‌های اجتماعی و تلاش برای دموکراتیزه کردن حوزه های کوچک اجتماعی مانند پذیرش بیشتر مهاجرین آفریقایی، حمایت از دگرباشان جنسی، تساهل در برابر اقلیتهای دینی (بعضاً افراطی) و امثالهم پرداخت و میدان آینده قدرت را در این حوزه ها تعریف کرد. آنها بر این باور بودند که در جهان قبضه شده توسط اینترنت و شبکه های اجتماعی، نظامهای اقتدارگرا (چه فرهنگی و اجتماعی و چه سیاسی) خودبخود در هم شکسته و این افکار عمومی خواهند بود که جهان را در «گتو»های کوچک و محلی مدیریت خواهند کرد.

بر اساس چنین دیدگاه‌هایی اروپا به مقصد اول مهاجرین ترک و عرب و آفریقایی تبدیل شد و کم کم ساختار نژادی کشورهایی مانند آلمان و فرانسه و بلژیک و... تغییر کرد (کافیست نژاد اعضای تیم ملی فوتبال مثلا آلمان را با سه دهه پیش مقایسه کنیم) و سخنرانی‌ها و کتابهای افرادی مانند نوال نوح هراری در ابعاد وسیع توزیع شد و رسانه‌ها سعی در برجسته کردن چنین دیدگاههایی نمودند، دیدگاههای که به انسان به چشم ربات در حال پیشرفتی می‌نگریست که روز به روز در حال تکامل است و در آینده انسان اینترنتی و بورکوراسی‌های محلی جای نظام‌های سیاسی مرکزگرا را خواهد گرفت. تصور جامعه غربی بر آن بود که با چنین نگاهی می توان جهان را در دهکده‌های کوچک خودبسنده که هر کس امور محلی خود را سامان بخشد تعریف و تحلیل کرد و جهان را از خطر اقتدارگرایی و خشونت و بنیادگرایی رهایی بخشید.

سال های قدرتمندی جنبش های روشنفکری و اجتماعی در فرانسه

نمونه اعلای چنین رویکردی کشور فرانسه بود. فرانسه با سابقه پر رنگ انقلابی و پر قدرت بودن جنبش های روشنفکری و اجتماعی، قدم های بزرگی برای ورود به جهان جدید برداشت، جهانی که در آن رییس جمهور و سیاستمدار به یک کارمند و بورکوراتی که صرفا هماهنگ کننده برخی امور است تقلیل می باید. (با غلبه چنین نگاهی است که فرانسه طی چند دهه از حاکمان قدرتمند و با پرستیژی چون ژنرال دوگل و ژیسکار دستن و میتران و ژاک شیراک به افرادی مانند سارکوزی و مکرون رسید)

دوران امپراطوری‌ها و اقتدار

در مقابل کشورهای شرقی به ویژه روسیه و چین بر خلاف حاکمان اروپای غربی علاقه بسیاری به دوران امپراطوری‌ها و اقتدار کشورش‌شان داشتند و به اصطلاح همان رویکرد کلاسیک «دولت-ملت‌» در قالب یک ملت و یک فرهنگ واحد را ادامه دادند. حاکمان این کشورها طی سالهای گذشته بارها و بارها با روشهای مختلف مکرون و سایر «بورکرات-رئیس جمهور»های اروپایی را دست انداخته و با ادبیات تحقیرآمیزی ارزشهای مورد تاکید دهه‌های اخیر جامعه اروپایی را مورد انتقاد و تمسخر قرار دادند.

حمله روسیه به اوکراین

حمله اخیر روسیه به اوکراین به گونه ای برهم زدن و آشفته کردن این خواب رویایی اروپای غربی است، حمله ای سرنوشت ساز که یا به پایان نظامهای اقتدارگرای کلاسیک به رهبری روسیه (و احتمالا چین) منتهی خواهد شد و یا اروپا را از خواب رویایی خویش بیدار خواهد کرد.  اروپایی که به نظر با حملات بنیادگرایان داعش به پاریس و بلژیک و...، دیگران بیدار نشده بود، حالا آزمون به مراتب دشوارتری را پیش رو دارد.

می خواهید بدانید چه بلایی سر غرب آمده؟

۱- اگر شناختی (حتی ابتدایی) از سینما و هنر دارید، فیلم‌هایی که دهه چهل میلادی نامزد اسکار و کن می‌شدند را با فیلم‌هایی که یک دهه اخیر نامزد شده‌اند را مقایسه کنید تا متوجه این بحران شوید.

۲- اگر اهل ادبیات هستید نامزدها و برندگان نوبل نیمه اول قرن بیستم را با برندگان یک دهه اخیر نوبل ادبیات جهان مقایسه کنید تا بهتر متوجه شوید که چه بلایی سر هنر در غرب آمده است.

۳- اگر اهل فلسفه فلاسفه بزرگ قرن نوزده و نیمه اول قرن بیست و نیچه و هوسرل و هایدگر را با شومن‌-متفکرانی چون ژیژک و آگامبن و بدیو و دیگران مقایسه کنید تا متوجه شوید که چه بلایی سر غرب آمده است.

۴- اگر اهل سیاست هستید، سیاستمدارانی چون ژیسکار دستن و ژنرال دوگل و روزولت و چرچیل را با امثال سارکوزی و مکرون و ترامپ مقایسه کنید تا بهتر متوجه این سقوط آزاد شوید.

۵- این سقوط آزاد غرب را در جایگاه خانواده، در ازدواج و فرزندآوری، در گسترش و قدرت گیری اقلیت‌های ضدخانواده‌ای چون همجنسگرایان، در تاکید عجیب بر برهنگی در هر کنش و اعتراض اجتماعی و سیاسی، در مصرف بیش از حد روانگردان‌ها و بنگ و علف و ماری‌جوانا و...، در افزایش تراپی و مصرف قرص‌های ضد افسردگی و در وضعیت سایر هنرها و حوزه‌های اجتماعی نیز به وضوح می‌توان مشاهده کرد.

چپ نو و فرهنگ

فرهنگ امروز غرب تحت سیطره جریان «پست‌مارکسیسم» (تلفیقی از پست‌مدرنیسم و چپ نو و فمنیسم) است. ارزش های اساسی این جریان پرهیاهو و قدرتمند که متاسفانه در حال تبدیل شدن به ارزشهای جهانی و خطر قرمز بشری است می توان به:

۱- همجنس گرایی

در اروپای امروز کوچکترین انتقادی به کنش اجتماعی همجنس‌گرایان جزء خطوط قرمز به شمار می رود. چند سال پیش «آلن دلون» بازیگر فرانسوی در جشنواره کن سخنی در نقد اعطای فرزندخواندگی به همجنس گرایان گفت [نقل به مضمون: «مردم هر کاری که بخواهند انجام می‌دهند. برای من اهمیتی ندارد.اما من مخالف فرزندخوانده هایی هستم که به زوج های هم جنس داده می شوند.از نظر من یک بچه باید پدر و مادر داشته باشد.»] که با انتقادات و بایکوت فراوانی مواجه شد. در اروپای امروز همجنسگرایی نه یک مسئله خصوصی بلکه ارزش اجتماعی بالایی محسوب می شود و کارگردانان و هنرمندان و روشنفکران بسیاری برای کسب شهرت، به درباره همجنس‌گرایی یا تظاهر به همجنس‌گرایی روی می آورند.

۲- سیاه پوستان

جامعه رسانه ای و دانشگاهی اروپا در سالهای اخیر به اسم مبارزه با نژادپرستی از آن سوی پُل افتاده اند. به عنوان مثال اگر امروز یک گامبیایی در فرانسه نشست خبری بگذارد و بگوید که تمام تمدن و هنر و فرهنگ بشری از گامبیا شروع شده است به ندرت استاد تاریخ فرانسوی جرات خواهد کرد در مقابل این سخنان ایستادگی کرده و آنها را رد کند، چرا که به خوبی به هزینه چنین رفتاری که متهم شدن به راسیسم و بایکوت از سوی دانشگاهیان است آگاه است. امروز سیاه پوستان در اروپای غربی به خاطر یک کلمه داور که گفته بود «آن مرد سیاه پوست» بازی فوتبال تعطیل می کنند و در حالی که مردمان خاورمیانه به صورت علنی مورد تحقیر نژادی قرار می گیرند هنوز قبل از آغاز رقابت‌های ورزشی زانو می زنند.

۳- یهودیان و اسرائیل

یهودی بودن در اروپای بعد جنگ جهانی دوم تقدیس می شود. هزینه انتقاد از اسراییل چنان بالاست که کسی جرات انتقاد از سیاست های ضدانسانی اسراییل را ندارد. فیلمهای اغراق شده و عموما کاریکاتوری با موضوع یهودیان در جنگ جهانی دوم همیشه در جشنواره های سینمایی جایگاه ویژه‌ای دارند و غرب وسواس عجیبی نسبت به یهودیان نشان می دهد.

۴- تصویرسازان چهره زشت از مخالفان گفتمان امروز حاکم بر غرب

کافیست با سواد ابتدایی یک دوربین به دست گرفته و علیه مردم و تاریخ و فرهنگ ایران و چین و روسیه فیلم ساخت و چند شعار حقوق بشری هم وسط آن اضافه کرد تا در تمام جشنواره های سینمایی اروپا در صدر نشانده شد.  کافیست یک زن ایرانی بود و در اروپا از اسارت و خفقان و محدودیت زنان ایرانی سخن گفت تا به جایزه صلح نوبل و سخنرانی در پارلمان های اروپایی دعوت شد.  غرب به هر ایرانی و چینی و روس که تصویر بسیار زشت و متوحشی از جامعه خود ارائه دهد اعتبار و بهای فراوانی می دهد. غرب به چنین افرادی برای روز مبادا (حمله و تحریم با این توجیه که بی تمدن و وحشی‌اند) نیازمند است و آن ها را بر صدر می نشاند.

منطق تفاوت!

  • تصور کنیم به جای مکرون یک سیاستمدار زنِ جوان، با پیرمردی سی سال بزرگتر از خود ازدواج می‌کرد، در آن صورت واکنش جهانیان و رسانه‌ها و فمنیست‌ها و همجنس‌گراها، دوجنسه‌گراها و چندجنسه‌‌گراها سایر نخبگان جهان امروز چه بود؟
  • تصور کنیم به جای رئیس‌جمهور فرانسه رئیس‌جمهور ایران با پیرزنی سی سال بزرگتر از خود ازدواج می‌کرد، در آن صورت واکنش همین بخش از جامعه ایران که مکرون را مردی عاشق پیشه و متعهد معرفی می‌کنند چه بود؟
  • فرانسه پیشگام قرن نوزده در مفاهیمی چون آزادی و برابری و حق شهروندی و وطن‌دوستی بود. فرانسه در قرن در نیمه دوم قرن نوزده و نیمه اول قرن بیست پیشگام مکاتب مختلف هنری و ادبی بود.
  • فرانسه قرن بیست و یکم هم به نظر پیشگام زشتی و بی‌فرهنگی و وکیسم و به ابتذال کشیدن تمام دستاوردهای فرهنگی و هنری و سیاسی و اجتماعی تمدن بشری است.

پی نوشت

جامعه‌ای مانند ایران باید با نگاه به وضعیت امروز غرب جایگاه آینده خود را تعریف کند. ایران اگر می‌خواهد از ویروس چپ‌‌فرهنگی یا پست‌مارکسیسم و فمنیسم در امان بماند، باید تعارف‌ها را کنار گذاشته و در زمینه برخورد با مهاجران غیرقانونی و حفظ هویت ایرانی و مقابله با عناصر ضد فرهنگی وارداتی غرب با جدیت کامل برخورد نماید.

۱- اروپا تاریخی مملو از «یهودی ستیزی» و «نژادپرستی در آفریقا» دارد و به همین دلیل وجدان ناآرامی در مواجهه با سیاه‌پوستان و یهودیان دارد و میان افراط و تفریط در نوسان است. شهروند ایرانی بدون هیچ تاریخ «سیاه‌ستیزی» یا «یهودی‌ستیزی» وجدان آسوده‌ای دارد و راحت تر می تواند بدون متهم شدن به نژادپرستی واقعیتهای جهانی را بنگرد.

۲- شهروند ایده‌آل رسانه و گفتمانهای حاکم بر افکار عمومی امروز اروپا و آمریکا، یک فرد سیاهپوستِ یهودیِ همجنسگرا (اگر زن هم باشد مزیت بیشتری شامل حالش می شود) یا دوجنسه است. در اروپای امروز اگر چنین افرادی یافت شوند، هر چه بگویند عین حقیقت است و کسی جرات کوچکترین مخالفتی با اَکت های سیاسی و اجتماعی و ضداجتماعی آنها نخواهد داشت.

۳- در مقابل این فرهنگ تمدن ستیز و ضدبشری باید ایستاد. مقابله با این فرهنگ مبتذل ربطی به دینداری و محافظه کاری ندارد. این جریان بنیان وجودی انسان و خانواده و فرهنگ را نشانه گرفته است و با قواعد طبیعت سر جنگ و ناسازگاری دارد.

این جریان ضدفرهنگی در بسیاری کشورهای غربی به دنبال حذف پیشوند «آقا» و «خانم» در خطاب قرار دادن افراد در مدارس و مراکز آموزشی است. (چرا که به دو جنسیت باور ندارد و انسان را تلفیقی از جنسیت می داند). این جریان پرهیاهو حتی پرسیدن نام پدر و مادر را نژادپرستانه و جنسیتی می داند و خواستار حذف نام پیشوند پدر و مادر از شناسنامه و اوراق شناسایی است. (چرا که معتقد است با ازدواج همجنسگرایان دیگر چیزی به نام پدر و مادر وجود ندارد و کودک ممکن است در دامان زن و شوهری که هر دو مرد یا زن هستند، رشد یاید).

به قلم پوریا زرشناس - دکترای اقتصاد انرژی های تجدیدپذیر
https://www.asianewsiran.com/u/hah
اخبار مرتبط
در حاشیه دیدار اخیر رهبران کشورهای اروپایی با دونالد ترامپ، تصویری جنجالی در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود که ادعا می‌کند سران اروپایی در راهرویی از کاخ سفید نشسته‌اند و منتظر ورود رئیس‌جمهور آمریکا هستند. ادعای انتشار تصویری از انتظار رهبران اروپایی پشت درب دفتر ترامپ در کاخ سفید، صحت ندارد. بررسی‌ها نشان می‌دهد این تصویر با هوش مصنوعی ساخته شده و نشانه‌های متعددی از جعلی بودن آن وجود دارد.
یکی از بزرگ‌ترین تحریف‌های دین در عصر حاضر، تبدیل آن به یک معامله تجاری است. افلاطون در رساله «آلکیبادس دوم»، داستان جالبی از جنگ میان لاکدایمونیان و آتنیان نقل می‌کند که نشان می‌دهد خدایان، سکوت دیندارانه را به غوغای دیندارانه ترجیح می‌دهند. اما چرا جامعه امروزی ما هنوز در تله نگاه تجاری به دین گرفتار است و معنویت واقعی را فراموش کرده است؟
ایران با وجود بالاترین سرانه دانشجوی علوم انسانی در جهان، حتی یک نظریه‌پرداز بین‌المللی یا دیپلمات حرفه‌ای تربیت نکرده است! بررسی‌ها نشان می‌دهد دانشگاه‌های ما به جای پرورش اندیشمند، کارمند بوروکرات تحویل جامعه می‌دهند و سفارتخانه‌هایمان به پاتوق «توریست‌های حقوق‌بگیر» تبدیل شده‌اند! پوریا زرشناس در این یادداشت به نقد و بررسی این موضوع می پردازد.
سیستم آموزش علوم انسانی در ایران، به شستشوی مغزی سازمان‌یافته تشبیه شده است. این گزارش از اساتیدی انتقاد می‌کند که به جای تحلیل ساختارها، به شکل کورکورانه ای، به نظریه‌های روان‌شناختی غربی و شرقی متوسل می‌شوند. پوریا زرشناس در این مطلب به نقد سیستم آموزشی علوم انسانی در ایران و وظایف روشنفکر در جامعه می پردازد.
در دنیای دیجیتال امروز، الگوریتم‌ها نقش سانسورچی‌های مدرن را ایفا می‌کنند. آنها بی‌صدا و بدون ردپا، محتوای ما را فیلتر می‌کنند و تصمیم می‌گیرند چه چیزی دیده شود و چه چیزی در سکوت دفن شود. سانسور الگوریتمی یا سانسور پنهان، پدیده‌ای است که در آن محتوای ما حذف نمی‌شود، اما دیده هم نمی‌شود. این نوع سانسور، تأثیرات اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی عمیق‌تری نسبت به سانسور کلاسیک دارد. پوریا زرشناس در این یادداشت به بررسی بیشتر این پدیده می پردازد.
جهان امروز پر از چیزهایی است که اجداد ما حتی در خواب هم نمی‌دیدند: اینترنت، هوش مصنوعی، سفر به فضا، و داروهایی که جان میلیون‌ها نفر را نجات می‌دهند. اما یک چیز عمیقاً غایب است: "معنا". در حالی که بشر به لحاظ تکنولوژیکی به جلو می‌تازد، به نظر می‌رسد در بعد فکری و فلسفی درجا می‌زند؛ یا حتی به عقب برمی‌گردد. پوریا زرشناس به این سوال پاسخ می دهد.
تحلیلگران هشدار می‌دهند: جهان وارد مرحله جدیدی از درگیری‌ها شده است که در آن، جنگ‌های اقتصادی و اجتماعی جایگزین درگیری‌های نظامی سنتی شده‌اند. این "جنگ‌های پنهان" اگرچه کمتر خونی ریخته می‌شود، اما تأثیرات بلندمدت آن می‌تواند ویرانگرتر از جنگ‌های کلاسیک باشد.
بحران پیچیده‌گویی عمدی در جامعه علمی ایران و سوءاستفاده برخی از دانش برای خودنمایی و قدرت‌طلبی، با بررسی تاریخی از هشدارهای سقراط تا معضلات امروز. در بحث فلسفه، در ایران، یکی از اساتید مشهور حوزه فلسفه، بزرگ‌ترین منتقد کارل پوپر است! اما خب آن استادی که نه مدرکش از دانشگاهی معتبر است و نه حتی یک دهم پوپر تالیفات و نظراتی دارد، واقعا چگونه به خودش جرات می دهد که به او نقد هم وارد کند!!!
علوم انسانی در ایران با بحران عمیق "بی‌ارتباطی با واقعیت" مواجه است. فارغ‌التحصیلان روانشناسی، جامعه‌شناسی و فلسفه، اغلب بدون شناخت فرهنگ و تاریخ ایران، تحلیل‌هایی ارائه می‌دهند که بیشتر شبیه "سخنرانی‌های فضایی" است تا پژوهش علمی. این نوشته به ریشه‌های این مشکل و راه‌حل‌های ممکن می‌پردازد.
دکتر لنت پریچت، استاد سابق هاروارد با استعاره جالب "کلاشینکف در برابر ام۱۶" نشان می‌دهد چرا بسیاری از برنامه‌های توسعه در کشورها شکست می‌خورند. کشف ۵ اصل طلایی او برای طراحی راه‌حل‌های بومی که واقعاً کار می‌کنند.
آسیانیوز ایران هیچگونه مسولیتی در قبال نظرات کاربران ندارد.
تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000
نظر خود را وارد کنید