آسیانیوز ایران؛ سرویس فرهنگی هنری:
فیلم «ناتور دشت» در برهوت فیلمهای امسال با قصههای بیسروته جزو، معدود آثاری بود که بنظر میرسید برای روایتش برنامهای دارد. چیزی روی کاغذ نوشته شده که قرار است مسیرش را درست طی کند. برای این روایت، که برگرفته از داستان واقعی دزدیده شدن کودکی در یکی از روستاهای ایران اوایل ۱۴۰۳ بود، چند نکته به کارگردان کمک کرده. اولی بدون شک بازی میرسعید مولویان است. فیلم دو تا بازی خوب دارد: مولویان و هادی حجازیفر. حجازیفر البته شبیه خیلی از نقشهای قبلیاش است اما مولویان با درآوردن کاراکتر پیچیدهاش بنظرم شایستهی سیمرغ است. (بازی او و امین حیایی در «زیبا رهایم کن» بهترین نقشآفرینیهای امسال تا به اینجای کار هستند). نکتهی بعدی فیلمبرداری مرتضی غفوری است. در جشنوارهای پر از لانگشاتهای بیثمر و هلیشاتهای بیهوده، غفوری در این فیلم از طبیعتی که در اختیارش قرار گرفته، گرفتن نماهای لانگ از مزارع پهناور و هلیشات، درست و در راستای قصهای استفاده کرده که هیجان و تعلیق در آن از ابتدا تا انتها، یقهی تماشاگر را رها نمیکند. نام این فیلم برگرفته از کتابی به نام «ناتور دشت» نوشته «سلینجر» است که در قصه هم شباهتی به یک دیگر ندارند و ارجاعاتی از این کتاب نیز در فیلم دیده نمیشود. به نظر میرسد تنها نکته مشترک کتاب و فیلم را میتوان روایت کشمکشهای درونی کاراکترها دانست.
بررسی داستان فیلم
داستان درباره گم شدن دختری چهارساله به نام یسنا است. احمد پیران محیط بان بازنشسته با شنیدن این موضوع تصمیم میگیرد به اهالی روستا کمک کند. او از فضای مجازی استفاده میکند تا افراد بیشتری به کمک بیایند و همین امر سبب میشود تا گروههای زیادی به روستا بیایند. احمد پیران، محیطبان بازنشسته و مرد معتمد اهالی روستاست. مردی جدی که میخواهد برای تماشای کشتی پسرش به سفر برود اما همان موقع متوجه میشود که دخترک یکی از اهالی گم شده. پیران مردم روستا و روستاهای مجاور را بسیج میکند تا دخترک را بیابند غافل از اینکه دست کسی در کار است که خود پیران برخلاف توصیهی دیگران به او اعتماد کرده. آیهان با بازی مولویان نمونهای از یک شر مطلق است. معتاد سابقی که حالا عاشق زنی است و اعتیادش را کنار گذاشته اما به قول آن جملهی دیوان بیهقی: شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده ـ و لا تبدیل لِخلقِ الله ـ و با آن شرارت، دل سوزی نداشت.
آن نیروی پلید وجود آیهان انگار تغییرپذیر نیست. حتی با آنکه عاشق حلماست اما سربزنگاه و در موقعیت پیچیده، خودخواهیاش به عشقش میچربد. ملاحظهی زن را نمیکند. خواستهاش را نادیده میگیرد و حتی تهدیدش میکند. گاهی رگههای ضعیفی از انسان بودن در او دیده میشود اما خیلی زود جایش را به همان شیطان درونش میدهد. آن تیک عصبی که مولویان برای کاراکتر انتخاب کرده، بخصوص چون مربوط به چشمهاست و موقع خیره شدن در چشمان دیگران و حرف زدن اوج میگیرد، هوشمندانه است چون به هر حال شنیدهایم که چشمها دریچهی روح انسانها هستند. موقع تماشای فیلم فکر میکردم آخرینبار که این میزان هیجان را در تمام طول یک اثر تجربه کردم قطعا مربوط به فیلمها و سریالهای پلیسی انگلیسی و آمریکایی است که طرفدار پروپاقرصشان هستم. بعد از طرفی همیشه وقتی قاتل و دزد را از اول قصه میشناسی کارت به عنوان کارگردان سختتر است که چطور تماشاگر را مشتاق نگهداری. معما برای او حل شده و یک قدم جلوتر از بقیهی شخصیتهای فیلم است. چطور روایت را پیش ببری که بنظرش شخصیتها احمق نیایند که هنوز نمیدانند شر کیست؟
توسل به آلفرد هیچکاک!
برای تفسیر قاعدهای که خردمندان در فیلم «ناتور دشت» از آن استفاده کرده متوسل میشوم به آلفرد هیچکاک کبیر که خب پدر تعلیق در سینماست و همه به او اقتدا میکنند. هیچکاک در یکی از گفتوگوهایش توضیح میداد: وقتی چند نفر دور یک میز نشستهاند و برای پنج دقیقه دربارهی بیسبال حرف میزنند، خستهکننده و لوس است اما اگر همان اول کار به تماشاگر بگویی زیر این میز بمبی کار گذاشته شده که بعد از پنج دقیقه منفجر میشود و همهی آنها به هوا میروند، دیگر صحبت دربارهی بیسبال بی مزه نیست. این صحبتی است که در طول آن تماشاگر هیجان مرگ و زندگی شخصیتها را دارد. «ناتور دشت» به ما شر را نشان میدهد اما نمیدانیم که عاقبت کارش چه میشود. برای همین دو ساعت تمام اضطراب و هیجان روی صندلی نگهمان میدارد.فیلم البته به این خط داستانی قانع نیست. نگران است که مبادا کم باشد درنتیجه یک سری خردهپیرنگ بیمورد هم اضافه میکند. داستان سعید آقاخانی واقعا اضافهکاری است. حتی ماجرای راز احمد پیران هم چندان محلی از اعراب ندارد. پایان فیلم هم البته در میانهی این روزگار ناخوش، خوشحالکننده است اما بعد از کشف حقیقت و همان اول بتونریزی تماشاگر تمام رمقش را خرج کرده یا زودتر باید کاراکتر را نجات داد یا سریعتر کارش را ساخت. «ناتور دشت» خردمندان فیلم درستی است. و چیزی که ما این سالها بخصوص در جشنواره کم داشتهایم فیلم درست است.
داستان و مضامین اجتماعی فیلم
داستان "ناتوردشت" در تلاش است تا روایتگر داستانی از نوجوانی باشد که در مواجهه با مشکلات اجتماعی و عاطفی، دچار واکنشهایی میشود که از دیدگاه جامعه به عنوان انحراف و خشونت شناخته میشود. فیلم بر اساس یک پرونده واقعی ساخته شده و در آن به عمق روابط انسانی، فشارهای اجتماعی و بحرانهای روحی پرداخته میشود. شخصیتهای اصلی فیلم که توسط هادی حجازیفر و میرسعید مولویان به خوبی ایفا شدهاند، در تلاشند تا تصویری واقعی از زندگی افراد تحت فشار و حاشیهها را به تماشاگر منتقل کنند.
بازیگران و بازیهای برجسته
یکی از نقاط قوت فیلم "ناتوردشت" استفاده هوشمندانه از بازیگران است. هادی حجازیفر با نقشآفرینی ویژه و تاثیر گذار خود، عمق خاصی به داستان میبخشد. همچنین، بازی میرسعید مولویان نیز توانسته به خوبی تنشها و تضادهای درونی شخصیتهایش را به تصویر بکشد. شبنم قربانی و سایر بازیگران نیز نقشهای مکملی را به خوبی ایفا کردهاند که باعث افزایش اعتبار فیلم میشود.
تصویر و فضای فیلم
فیلم "ناتوردشت" با استفاده از فضاسازیهای هوشمندانه و عکاسی دقیق، تلاش کرده تا به خوبی فضای ذهنی شخصیتها را نشان دهد. تصویربرداریهای تیره و مبهم در کنار صدای خفهای که در پسزمینه قرار دارد، احساس سرخوردگی و اضطراب را به خوبی به مخاطب منتقل میکند. این استفاده از تصویر و صدا به همراه کارگردانی دقیق خردمندان، به فیلم جان داده و باعث میشود تا تماشاگر درگیر داستان شده و با شخصیتها همذاتپنداری کند.
پیام اجتماعی و نقدهای ضمنی
فیلم "ناتوردشت" به نحوی نقدی اجتماعی به مشکلات و بحرانهای روانی نوجوانان و جوانان در جامعه ایران است. با این که فیلم در برخی لحظات ممکن است کمی به سمت تلخی و ناامیدی پیش برود، اما توانسته است روایتگر مفهومی از مبارزه در برابر مشکلات باشد. موضوعاتی همچون فشارهای اجتماعی، روابط خانوادگی و بحران هویت در نسلهای جوان، به شکلی معنادار و پرطنین در داستان مطرح میشود.
کارگردانی و فیلمنامه
از دیگر ویژگیهای مثبت فیلم، توانمندی کارگردان در انتخاب یک سوژه واقعی و تأثیرگذار است. بررسی ابعاد پنهان زندگی یک شخصیت که در برابر مشکلات بیپناه است، باعث شده تا "ناتوردشت" به یکی از آثار تاثیرگذار سال تبدیل شود. در کنار آن، فیلمنامه با پیچیدگیهای خاص خود توانسته است رابطه شخصیتها را به گونهای طبیعی و باورپذیر ترسیم کند.
جستجوی هوشمندانه در دل واقعیتهای اجتماعی
با تمام این موارد، "ناتوردشت" فیلمی است که در دل واقعیتهای اجتماعی و انسانی به جستجو میپردازد و در عین حال، با پیچیدگیهای دراماتیک خود، سعی دارد به پرسشهای بزرگتری در مورد هویت و جامعه پاسخ دهد. شاید بزرگترین دستاورد این فیلم، توانایی آن در به چالش کشیدن بینش تماشاگران و دعوت به تفکر درباره چالشهای انسانی و اجتماعی است. "ناتوردشت" یک فیلم پرقدرت است که علاوه بر نقدهای مثبت و استقبالهای زیاد، توانسته توجه زیادی را در جشنوارهها به خود جلب کند. این فیلم با نگاه تیزبینانهاش به مشکلات روز جامعه، اثری است که مخاطب را به تفکر و تأمل وادار میکند و در عین حال پیامهای عمیق انسانی را در دل داستان خود جای میدهد.
روایت همراهی انسانها در بحرانها
این فیلم در مرز باریک انسانیت و وظیفه حرکت میکند و با فضاسازی دقیق و طبیعت محور، قصهای پیچیده از بحرانهای اجتماعی را روایت میکند. داستان در نگاه اول با بحران به ظاهر ساده یعنی گم شدن شروع میشود، اما گذشت زمان و گسترش پیچیدگیها، این اتفاق را تبدیل به درامی پرتنش میکند که مرزهای عاطفی و اخلاقی کاراکترها را به چالش میکشد. در عین حال سوالاتی درباره هویت، مسئولیت پذیری و مرزهای خوبی و بدی در ذهن مخاطب نقش میبندد. طبیعت و فضای روستا در این فیلم نماد و استعارهای از بحرانهای درونی شخصیتهاست. قنات را میتوان استعارهای از عمق مشکلات روحی کاراکترها دانست، چرا که رسیدن به پایان آن سخت و طاقت فرساست. در واقع این میزانسن ها که آمیختهای از فضای طبیعی و وضعیت روحی شخصیتهاست به شکلی موثر بر هیجان و احساسات مخاطب تاثیر میگذارند. پایان «ناتور دشت» از لحاظ احساسی قدرتمند است و با گرهگشاییهای دقیق و نمایش کشمکشهای درونی مخاطب را تا لحظههای پایانی درگیر میکند.
با این حال، «ناتور دشت» در ریتم ایراد دارد. نمایش جستجوهای مداوم برای یافتن یسنا در برخی از لحظات ممکن است برای تماشاگر کسل کننده باشد، در حالی که این تکرارها میتوانستند با تنشهای متفاوت همراه شوند تا در نگاه بیننده تاثیرگذارتر باشند. یکی از نقاط ضعف این فیلم بازی تکراری هادی هجازی فر است، او در «ناتور دشت»، همان کاراکتری است که مخاطب قبلا در سایر آثارش دیده است، این در حالی است که بازی خوب میرسعید مولویان باعث شده تا ضعفهای سایر بازیگران مشخص نباشد.
1. استراتژی هوشمندانه روایت
فیلم "ناتور دشت" از همان ابتدا با شکستن قاعده معمول داستانهای جنایی، تماشاگر را در موقعیت برتری قرار میدهد. ما از ابتدا میدانیم "آیهان" (میرسعید مولویان) مقصر است، اما این آگاهی نه تنها از تعلیق فیلم نمیکاهد، بلکه بر شدت آن میافزاید. این دقیقاً همان تکنیکی است که آلفرد هیچکاک به آن معروف بود: "بمب زیر میز".
2. شخصیتپردازی شر مطلق
- آیهان (میرسعید مولویان): تجسم شر تغییرناپذیر
- تیک عصبی چشمها: انتخاب هوشمندانه برای نمایش تضاد درونی
- تضاد بین عشق و خودخواهی: حتی عشق نمیتواند شرارت ذاتی او را درمان کند
- ارجاع به تاریخ بیهقی: "شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده"
3. عناصر فنی درخشان فیلم
- فیلمبرداری مرتضی غفوری: استفاده هدفمند از لانگشات و هلیشات
- فضاسازی: طبیعت به عنوان شخصیت مکمل قصه
- تعلیق: حفظ هیجان در طول دو ساعت
- ریتم: اگرچه در بخشهایی نیاز به اصلاحات دارد
4. نقدهای وارد بر فیلم
- خردهپیرنگهای اضافی: داستان سعید آقاخانی
- ریتم کند در بخشهایی: تکرار جستجوها
- پایان نسبتاً طولانی: بتونریزی پس از اوج داستان
- بازی تکراری حجازیفر: عدم ارائه چیز جدید
5. تحلیل شخصیت شر
میرسعید مولویان در نقش آیهان، تصویری به یادماندنی از شر مطلق ارائه میدهد. نکته جالب در شخصیتپردازی او این است که:
- تغییرناپذیری: شر ذاتی قابل درمان نیست
- خودخواهی مطلق: حتی عشق نمیتواند بر خودخواهی غلبه کند
- نمود فیزیکی: تیک عصبی به عنوان نمایش بیرونی درگیری درونی
6. استفاده از طبیعت
- قنات: نماد عمق مشکلات روحی
- مزارع پهناور: نمایش تنهایی و گمگشتگی
- فضای روستا: بستری برای بررسی روابط انسانی
7. مقایسه با استانداردهای بینالمللی
"ناتور دشت" از نظر ساختار روایی و ایجاد تعلیق، با استانداردهای جهانی قابل مقایسه است.